بایگانی‌های شعر و دلنوشته - صفحه 9 از 27 - کافه تنهایی

کافه تنهایی

شاید امیدی دارم هنوز

شاید امیدی دارم هنوز

عاشقانه ها

نگاهم به سوی درختان باغمان
با دلهره قدم برمی دارد
شاید
امیدی دارم هنوز
به دیدن تو در حین چیدن میوه هایشان …

“محمد مهدوی”

بازدید : 2630

آنوقت دیگر چه فرق می کند…

آنوقت دیگر چه فرق می کند

عاشقانه

گاهی
شلوغی پیاده رو بهانه ی خوبیست
که دست های کسی را برای همیشه گم کنی
درست در لحظه ای که تکه ای از دوستت دارم هنوز
در دهانت است ..

آنوقت دیگر چه فرق می کند
بر پیاده روهای خلوت همیشه باران ببارد
یا دست هایت را به هر که نشان می دهی به جا نیاورد ؟

او با تمام رهگذران بی تفاوت از کنارت می گذرد
با تمام مسافران چمدان می بندد
و هر روز با اولین قطار صبح آنقدر دور می شود
که تمام مزارع قهوه هم نتوانند
حرفی در دهان فنجان ها بگذارند ..

{ لیلا کردبچه }

بازدید : 1319

ای مرغ آفتاب!

ای مرغ آفتاب!

عاشقانه ها
ای مرغ آفتاب!

زندانیِ ديارِ شبِ جاودانيم

يك روز، از دريچه زندان من بتاب

مي خواستم به دامنِ اين دشت، چون درخت

بي وحشت از تبر

در دامنِ نسيم سحر غنچه واكنم

با دست هاي بر شده تا آسمان پاك

خورشيد و خاك و آب و هوا را دعا كنم

گنجشك ها ره شانه ي من نغمه سر دهند

سرسبز و استوار، گل افشان و سربلند

اين دشتِ خشكِ غمزده را با صفا كنم

ای مرغ آفتاب!

از صد هزار غنچه يكي نيز وا نشد

دست نسيم با تن من آشنا نشد

گنجشك ها دگر نگذاشتند از اين ديار

وان برگ هاي رنگين، پژمرده در غبار

وين دشتِ خشكِ غمگين، افسرده بي بهار

ای مرغ آفتاب!

با خود مرا ببر به دياري كه همچو باد،

آزاد و شاد پاي به هرجا توان نهاد،

گنجشكِ پر شكسته ي باغ محبتم

تا كي در اين بيابان سر زير پر نهم؟

با خود مرا ببر به چمنزارهاي دور

شايد به يك درخت،رسم نغمه سر دهم.

من بي قرار و تشنه ي پروازم

تا خود كجا رِسَم به هر آوازم…

اما بگو كجاست؟

آن جا كه – زير بال تو – در عالم وجود

يك دم به كام دل

اشكی توان فشاند

شعری توان سرود؟

[فریدون مشیری]

بازدید : 2988

باز در ذهن قشنگت چه تجسم شده است

باز در ذهن قشنگت چه تجسم شده است

کافه تنهایی
من دیوانه دلم تنگ تو بود و دیدم
دل زیبای گلم ، قحط تبسم شده است
جرم من چیست ، بگو ، معجزه ی ماه بهشت
باز در ذهن قشنگت چه تجسم شده است
قهر کردی گل من ، چشم ، ولی حق با توست
هر زمان صحبتی از حق تقدم شده است
آخر شعر بیا لطف کن و زیبا شو
اسمت انگار میان غضبت گم شده است

بازدید : 1317

پای بردار که از خانه برون باید رفت

پای بردار که از خانه برون باید رفت

عاشقانه
اي به تقويم دلم از همه تكرارترين
يار را در شب ترديد خريدارترين
پای بردار که از خانه برون باید رفت
مست و آشفته به صحرای جنون باید رفت
باید از چشمه ی اشراق وضو تازه کنیم
مکتب عشق در این شهر پر آوازه کنیم
ما همانیم که عاقل به ره خانه شدیم
جامه ی عقل دریدیم و به میخانه شدیم
پس بیا در سفر صبح نمک گیر شویم
در دل شعله ور عشق به زنجیر شویم
خیز تا جلگه ی آیینه سفر باید کرد
در میان شب این قوم سحر باید کرد
دگر از رعشه شبهای جنون باکی نیست
از تب و زلزله و آتش و خون باکی نیست
جرعه ی صبر بنوشید که ره در پیش است
عود و اسپند بیارید که مه در پیش است
ره دراز است در این شب نفسی تازه کنید
شهر طوفان زده ی عشق پر آوازه کنید

“اسماعیل اسفندیاری”

بازدید : 1242

سکوت تنهايی ام را تو بشکن…

عاشقانه

عاشقانه

سکوت تنهايی ام را تو بشکن،
با زمزمه هات ، با ترانه هات،
با هياهوي خنده هات ، با آواي کلمات ،
,با گرماي دستات ، با نور ديدگانت ، با هياهوی شادی هات
بشکن و خورد کن سکوت تنهايي ام را …
بگذار انعکاس آن چيزي باشد جز تنهايی …
بگذار آن برگشت تو باشی …

بازدید : 1066

باید فراموشت کنم!

باید فراموشت کنم

alone love

باید فراموشت کنم

چندیست تمرین می کنم

من می توانم ! می شود !

آرام تلقین می کنم

حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ….

تا بعد، بهتر می شود ….

فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم

من می پذیرم رفته ای

و بر نمی گردی همین !

خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم

کم کم ز یادم می روی

این روزگار و رسم اوست !

این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین می کنم …

بازدید : 1610

زیباترین حرفت را بگو

عاشقانه - کافه تنهایی

عاشقانه

زیباترین حرفت را بگو

شکنجه ی پنهان ِ سکوت ات را آشکاره کن

و هراس مدار از آنکه بگویند

ترانه یی بی هوده می خوانید .

چرا که ترانه ی ما

ترانه ی بی هوده گی نیست

چرا که عشق

حرفی بیهوده نیست .

حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید

به خاطر ِ فردای ما اگر

بر ماش منتی ست ؛

چرا که عشق

خود فرداست

خود همیشه است .

” احمد شاملو “

بازدید : 1383

شاید او تنهاتر از من باشد

شاید او تنهاتر از من باشد

تنها و عاشق
آموخته ام هرگاه کسی یادم نکرد؛ من یادش کنم ،

شاید او تنهاتر از من باشد … !

” به یاد همه دوستان و هم کافه ای های قدیمی و جدید “

بازدید : 1190

پشت هیچستانم!

تنها و عاشق

تنها و عاشق
به سراغ من اگر می آیید
پشت هیچستانم
پشت هیچشتان جایی است
پشت هیچستان رگهای هوا، پر قاصدهایی است
که خبر می آرند، از گل واشدۀ دورترین بوتۀ خاک
روی شن ها هم
نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سر تپۀ معراج شقایق رفتند
پشت هیچسان، چتر خواهش باز است
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا می آید
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی
سایۀ نارونی تا ابدیت جاری است
به سراغ من اگر می آیید
نرم وآهسته بیایید ، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من

[سهراب سپهری]

بازدید : 1505





کافه تنهایی

آخرین دیدگاه‌ها

عاشقانه

بایگانی شمسی

دلنوشته ها

باهمدیگه
کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید