بایگانی‌های شعر و دلنوشته - صفحه 12 از 27 - کافه تنهایی

کافه تنهایی

چه می شد اگر

عاشقانه

عاشقانه - چه می شد اگر
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را….
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

“فروغ فرخزاد”

– این پست در وصف پست و تو رفتي و هنوز … می باشد.

بازدید : 2624

مرز جنون

مرز جنون

مرز جنون

کلماتم را
در جوی سحر می‌شویم
لحظه‌هایم را
در روشنی باران‌ها

تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بی‌دغدغه بی‌ابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بی‌پرده بگویم

که تو را
دوست می‌دارم تا مرز جنون

“دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی”

بازدید : 1912

امشب دوباره دلم بی صدا شکست

دل شکسته و دلتنگ

دل شکسته و دلتنگ

امشب دوباره دلم بي صدا شکست
امشب دلم باز بي صدا شکست
امشب دوباره دلم بي صدا شکست
با گريه اي غريب و غمي آشنا شکست
تا کهکشان غرقه شدن در خيال تو
پرواز کرد و چون مرغي رها شکست
يک عمر من شکستم و با درد ساختم
اما کسي نگفت چرا بينوا شکست
ماندم ميان موج غريبي ز اشک و آه
کشتي صبرم از ستم ناخدا شکست
امشب ستاره ها پي دلداري آمدند
اما ز داغ من دلشان تا خدا شکست
باز به داد دلم رسي……..اي کاش
امشب دوباره دلم بي صدا شکست!

بازدید : 3224

خاطره هايم

خاطره هايم

خاطره هایم

در همين نزديکي ، کوچه باغي زيباست ، که در آن خاطره هايم پيداست
آسمانش آبي است ، جوي آبي جاريست و شقايق که در آن آفتابي است
من و تو ، کودک و دلبسته به هم ، دست ها بسته به هم ، چشم ها بسته به غم ،
غنچه اي مي خندد ، شاخه اي مي رقصد ، و زمان از گذر ثانيه ها جا مي ماند ..
لحظه هايي زيباست ، خاطره يا روياست ،
هرچه هست در نظر من يکتاست
قاب يک خاطره در آن پيداست ..

بازدید : 1527

و تو رفتي و هنوز …

عاشقانه - قایق

عاشقانه - قایق
“سیب”
تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من کرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان مي دهد آزارم
و من انديشه کنان غرق در اين پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سيب نداشت

“حمید مصدق”

بازدید : 2107

در امتداد قصه ام، در اضطراب یک سفر

در امتداد قصه ام

در امتداد قصه ام
در امتداد قصه ام، در اضطراب یک سفر
و از غروب جمعه ای رسیده ام به این گذر

به فکر با تو بودنم به شرط جاودانگی
بگو به رسم کودکی که تا همیشه غصه پر

دوباره بی مقدمه مرا به خلسه برده ای
به صرف نور و روشنی، به لحظه های تازه تر

به استناد چشم تو غزل گل از گلش شکفت
دِرام رنگ عشق شد و آفریده شد هنر

من اعتراف می کنم به حس دلسپردگی
به اینکه با تو زندگی دمی نمی شود هدر

نشان به آن نشان که شب دلیل یک دسیسه است
قصیده نذر می دهم به یمن رستن از خطر

کسی دسیسه می کند که ردپایش آشناست
به قصد انقراض گل؛ به حکم وحشت از تبر

به فکر با تو بودنم فقط به قدرعافیت
در این شب کلیشه ای، دقیقه های دربدر

“پوریا بیگی”

بازدید : 1332

دلم تنگ است

تنهایی

تنهایی
 

دلم تنگِ ، تنگِ روزهای بیخیالی ، تنگِ روزهای ندانستن …
تنگِ روزهای خوابهای خرگوشی ، تنگِ روزهای حفظ کردنهای اجباری …
تنگِ روزهای رفتن کنار آبی ترین آب به بهانه دلتنگی …
دلم تنگِ ثانیه ای از آن ساعتها خاموشی است همراه با عزیزترین همدردها …
دلم تنگ است …

بازدید : 4180

دوستت دارم ای بهترین بهانه ام

دوستت دارم

دوستت دارم

لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد
لمس کن نوشته هایی را
که لمس ناشدنیست و عریان
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را
که خیس اشک است و پر شیار
لمس کن لحظه هایم را
تویی که می دانی من چگونه
عاشقت هستم٬
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن
همیشه عاشقت می مانم
دوستت دارم ای بهترین بهانه ام…

بازدید : 5522

غروری زخمی ….

غروری زخمی

غروری زخمی

یکی دو بغض آنطرف تر

همانجا پشت کوچه شبگردی هایم

لحظه هایی را چال کرده ام

که قرار بود زندگی شان کنم …

از من این روزها

تنها غروری زخمی مانده

که از ترس خنجری نو

از هر نیشتری گریزان است ….

دسته بندی : شعر و دلنوشته
بازدید : 3117

زندگی ثانیه ای است

زندگی ثانیه ای است

زندگی ثانیه ای است

تو كه در باور مهتابی عشق
رنگ دريا داری
فكر امروزت باش
به كجا می نگری
زندگی ثانیه ای است
وسعت ثانيه را می‌فهمی؟
در شبی مهتابی
می‌شود در دل اين ثانيه باران بشويم
وز دلی غمزده در بستر عشق
عقدها بگشائيم
گره از كار كسی باز كنيم
و تماميت دنيامان را
از نم عاطفه لبريز كنيم
مي شود مثل نسيم
بال در بال پرستو با شوق
بوسه بر قلب شقايق بزنيم
مي شود غرق محبت بشويم
خودمان را به خدا بسپاريم
قلبمان را به صميميت عشق
دلمان را به اميد
می‌شود همدم تنهائی يك دل بشويم
بودنت تنها نيست
تو خدا را داری
و من آرامش چشمان تو را
زندگي ثانيه ای است
وسعتش را درياب
می‌شود در دل اين ثانيه كامل بشويم

بازدید : 1756





کافه تنهایی

آخرین دیدگاه‌ها

عاشقانه

بایگانی شمسی

دلنوشته ها

باهمدیگه
کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید