عشق
همین خندههای سادهی توست
وقتی
با تمام غصههایت
میخندی
تا از تمام غصههایم
رها شوم
دهانم پر از حرف نگفته است…
ولي حيف كه با دهان پر نميشود حرف زد…!
برای پریدن
لازم نیست پرنده باشم
همین که بخندی،
بال در میاورم..
کابوسم را تعبیر کردند
به نیامدنت
و من خوب می دانم
همه خواب هایم وارونه اند
تو می آیی….
دلم ابریست..
در هوای رنگین کمان کودکی
برای رنگ بازی هایش!
یکدیگر را رنگی میکردیم
اما هرگز
کسی را رنگ نمیکردیم!
ما بدهکاریم
به یکدیگر
و به تمام ” دوستت دارم ” های نا گفته ای
که پشت دیوار غرورمان ماندند
و ما آنها را بلعیدیم
تا نشان دهیم منطقی وبی نیاز هستیم…
چه فرقی دارد که حرفهایم را چه بنامی
شعر
نثر
متن
فرقی ندارد چون
دلنوشته ، دلنوشته است
یاد من باشد فردا دم صبح ،
به نسیم از سر صدق سلامی بدهم
و به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش نگردد فردا …
زندگی شیرین است ، زندگی باید کرد
گرچه دیر است ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم شاید
به سلامت ز سفر برگردد
بذر امید بکارم در دل ،
لحظه را دریابم …
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی خودم ، عرضه کنم …
یک بغل عشق از آنجا بخرم …!
من هنوز به یاد دارم
که برای داشتنت
دلی را به دریا زدم
که از آب واهمه داشت !
کاش فهمیده بودی …
روزگاری جاده بودم جاده ای غرق تردد
جاده ای کز رفت و امد لحظه ای خالی نمیشد
من که بسیاری غریبان را به آبادی رساندم
عاقبت خود ماندم و ویرانه و تنهایی خود…
یک صندلی خالی ،
کنار رویاهایم از آن توست …
بنشینی یا بروی ، دوستت دارم !
آخرین دیدگاهها