زمين به مرد بودنت نياز داره …
مرد باش . مردونه حرف بزن . مردونه بخند . مردونه عشق بورز …
مردونه گريه کن ، مردونه ببخش ….
مرد باش ، نه فقط باجسمت ، بانگاهت ، با احساست ، با آغوشت.
مردباش و هيچوقت نامردي نکن ،
مخصوصا براي کسي که به مردونگيت تکيه کرده و باورت کرده مرد باش…
نام احمد نام جمله انبیاست
چون که صد آمد نود هم پیش ماست
از مناره پنج نوبت پر خروش
نام احمد با علی آید به گوش
روز و شب گویم به آوای جلی
اکفیانی یا محمد یا علی
بعثت رسول عشق و مهربانی مبارک . . .
پیامبر اکرم (ص):
تقوای کامل آن است که آنچه را نمیدانی یاد بگیری و به آنچه میدانی عمل کنی
چیزی در تو
مرا به دلدادگی می برد
آن سان که گل ها
با کمند عطرها
پروانه ها را به دام می کشند
چیزی در تو
مرا به احساس عاشقانه می برد
آن سان که برکه ها
ترانه رنگین کمان ها را
با لحن لالائی
برای ماه می خوانند
چیزی در تو
مرا به جاهایی می برد
که هرگز نرفته ام
به سلام اولین گل سرخ
به حضور سبز دستانت
به آغوش اولین شب عشق
که پر از ناز نیاز بوسه است
چیزی در تو
دنیا را خالی می کند
تا تو تنها اوی من باشی !
تو كه در باور مهتابی عشق
رنگ دريا داری
فكر امروزت باش
به كجا می نگری
زندگی ثانیه ای است
وسعت ثانيه را میفهمی؟
در شبی مهتابی
میشود در دل اين ثانيه باران بشويم
وز دلی غمزده در بستر عشق
عقدها بگشائيم
گره از كار كسی باز كنيم
و تماميت دنيامان را
از نم عاطفه لبريز كنيم
مي شود مثل نسيم
بال در بال پرستو با شوق
بوسه بر قلب شقايق بزنيم
مي شود غرق محبت بشويم
خودمان را به خدا بسپاريم
قلبمان را به صميميت عشق
دلمان را به اميد
میشود همدم تنهائی يك دل بشويم
بودنت تنها نيست
تو خدا را داری
و من آرامش چشمان تو را
زندگي ثانيه ای است
وسعتش را درياب
میشود در دل اين ثانيه كامل بشويم
عاشق شده ایم….
عشق….
چیز عجیبی ست
وقتی از من
دیکتاتوری می سازد ، زود رنج
که تنها تو را
انحصاری می خواهد..
از تو
نازک دلی
که اشک مرا
تاب نمی آورد …
عشق چیز عجیبی نیست
شاید
اما
من و تو
عجیب …
عاشق شده ایم
(ارسال شده توسط گلبهار عزیز)
گر مرا بشناسی
نه به اسم ، نه به چشم
نه به یک لحظه نگاهی کوتاه
و نه با خنده ی یک عابر و یک بیگانه
گر مرا بشناسی
با سکوتم که ز جام عطش خواستنت
لبریز است
روشنی را تو به باغ شب من می آری.
واژه ی زیستنم
معنی تازه به خود می گیرد.
و دلم باز
به بیداری و هوشیاری ها
طعنه زن می خندد.
گر مرا بشناسی
ز زمستان ، تو رها خواهی شد
چون که من می دانم
قصه ای را که بهار
خواند در گوش زمین و پر کرد
همه ی حجم تنش را از یاس
گر مرا بشناسی
باز در صبحدم عشق
طلوع خواهم کرد
و به همراه خیال
تا سراپرده ی دیدار تو
خواهم آمد
گر مرا بشناسی
از دل افروزترین روز جهان
خاطرهای با من هست
به شما ارزانی ؛
سحری بود و هنوز گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود
گل یاس، عشق در جان هوا ریخته بود
من به دیدار سحر می رفتم
نفسم با نفس یاس درآمیخته بود …
من به دنبال دل آویزترین شعر جهان میرفتم …
یافتم !
یافتم ! آن نکته که میخواستمش
با شکوفایی خورشید و گلافشانی لبخند تو آراستمش
تار و پودش را از خوبی و مهر،
خوشتر از تافته ی یاس و سحر بافته ام
“دوستت دارم”
را من دل آویزترین شعر جهان یافته ام
این گل سرخ من است دامنت پُر کن از این گل
که دهی هدیه به خلق …
که بری خانه ی دشمن …
که فشانی بر دوست …
راز خوشبختی هرکس به پراکندن اوست …
یادم نیست
طلوع اولین گل سرخ بود
یا غروب آخرین نرگس زرد ؟!
که پروانه ها
تو را در من سرودند
یادم نیست
اولین شعرم را برای تو
که باران کجا می خواند
و پنجره ها فهمیدند
یادم نیست
کدام شب بو
از خواب عطر تو پرید
که سیب ها دانستند
یادم نیست
با جنون کدامین بید
نیمکت ها را برای تو چیدند
یادم نیست
من تو را کی دیده ام
در ملاقات های شکسته
که من همیشه بوده ام
و تو همیشه نیامدی
یادم نیست
ای عشق ناشناس
کدام گریه تو را
رو به روی من نشاند
که دست هیچ خیالی
جرأت نمی کند
از گونه های عاشقم
تو را پاک کند
و می اندیشم
از کی تو را خواسته ام ؟!
و من یادم نیست !
(موزیک لبخند بی انتها با صدای احسان غیبی + متن آهنگ)
به این حس آرامش پیش تو
به این لحظه هامون قسم می خورم
من از هر جهانی که دست تو رو
نبخشه به دستای من می برم . . .
نگاهم کن ای خوب من باز هم
نگاه تو داره اثر می کنه
داره اعتیادم به چشم تو رو
تو رگ های من بیشتر می کنه . . .
نمی ذارم این فرصت از دست من
یا این فرصت از دست دنیا بره
که این عشق ما بین ما بارها
از عشقای تو قصه ها بهتره . . .
نمی ذارم از خونه من بره
همین بخت خوبی که در می زنه
ببینه شهر پر می شه از این بهار
تو دستات وقتی تو دست منه . . .
تو وقتی جدا می شی از من ببین
تو این خلوت بی تو کِز می کنم
دارم فرق یک زندگی با تو رو
با یک عمر تنهایی حس می کنم . . .
زمین و زمونی که با من فقط
بلد بودن هی بی محلی کنن
دارن با یه لبخند بی انتها
به من عشق رو یادآوری می کنن . . .
چه مغرورانه اشك ريختيم
چه مغرورانه سكوت كرديم
چه مغرورانه التماس كرديم
چه مغرورانه از هم گريختيم
غرور هديه شيطان بود
و عشق هديه خداوند
هديه شيطان را به هم تقديم كرديم
هديه خداوند را از هم پنهان كرديم…
آخرین دیدگاهها