یکبار خواب دیدن تو به تمام عمر می ارزد ،
پس نگو
نگو که رویای دور از دسترس خوش نیست
قبول ندارم
گرچه جسم به ظاهر خسته است ولی
دل دریاست…
تاب و توانش بیش از اینهاست
دوستت دارم
و تاوان آن هرچه باشد باشد !
دوستت خواهم داشت
بیشتر از دیروز
باکی ندارم
از هیچکس و هرکس که تو را دارم عزیز !
دل غمگینم امشب پاکتی سیگار می خواهد
ز درد عشق دیگر دل طناب دار می خواهد
دلم پر کینه و بغض است خواهد تا شود خالی
برای تخلیه مُشتَم کمی دیوار می خواهد
به هر کس دست دل دادم ، دل و دست مرا پس زد
بگفتا عشق ارزانی دلش دینار می خواهد
عیار عشق ما سنجید و گفتا بی بهایی تو
دکان عشق ما کوچک وَ او بازار می خواهد
کلام عشق را بنگر خریداری نمی گردد
دلم یک ضربت کاری به چشم یار می خواهد
رهایم کرد و رفت اکنون به نزد خویش اندیشم
چرا عشقم دهم یاری که من را خوار می خواهد
گریه نمیکنم نه اینکه سنگم .. گریه غرورمو بهم میزنه
مرد برای هضم دلتنگیهاش .. گریه نمیکنه قدم میزنه
گریه نمیکنم نه اینکه خوبم .. نه اینکه دردی نیست نه اینکه شادم
یه اتفاق نصفه نیمهام که .. یهو میون زندگی افتادم
یه ماجرای تلخ ناگزیرم .. یه کهکشونم ولی بیستاره
یه قهوه که هرچی شکر بریزی .. بازم همون تلخی نابو داره
اگه یکی باشه منو بفهمه .. براش غرورمو بهم میزنم
گریه که سهله زیر چتر شونش .. تا آخر دنیا قدم میزنم
عشقي كه ترا نثار ره كردم
در سينه ديگري نخواهي يافت
زان بوسه كه بر لبانت افشاندم
سوزنده تر آذري نخواهي يافت
در جستجوي تو و نگاه تو
ديگر ندود نگاه بي تابم
انديشه آن دو چشم رويايي
هرگز نبرد ز ديدگان خوابم
ديگر به هواي لحظه اي ديدار
دنبال تو در بدر نميگردم
دنبال تو اي اميد بي حاصل
ديوانه و بي خبر نمي گردم
دیدی که صبح میشود شب ها بدون من……؟؟؟ دیدی که میگذرد روزها بدون من……؟؟؟ این نبص زندگی بی وقفه میزند… فرقی نمیکند!!! بامن……!!! بدون من……!! دیروز گرچه سخت…… امروز هم ...
یکبار خواب دیدن تو به تمام عمر می ارزد ،
پس نگو
نگو که رویای دور از دسترس خوش نیست
قبول ندارم
گرچه جسم به ظاهر خسته است ولی
دل دریاست…
تاب و توانش بیش از اینهاست
دوستت دارم
و تاوان آن هرچه باشد باشد !
دوستت خواهم داشت
بیشتر از دیروز
باکی ندارم
از هیچکس و هرکس که تو را دارم عزیز !
دل غمگینم امشب پاکتی سیگار می خواهد
ز درد عشق دیگر دل طناب دار می خواهد
دلم پر کینه و بغض است خواهد تا شود خالی
برای تخلیه مُشتَم کمی دیوار می خواهد
به هر کس دست دل دادم ، دل و دست مرا پس زد
بگفتا عشق ارزانی دلش دینار می خواهد
عیار عشق ما سنجید و گفتا بی بهایی تو
دکان عشق ما کوچک وَ او بازار می خواهد
کلام عشق را بنگر خریداری نمی گردد
دلم یک ضربت کاری به چشم یار می خواهد
رهایم کرد و رفت اکنون به نزد خویش اندیشم
چرا عشقم دهم یاری که من را خوار می خواهد
گه من عاشق دیوار بودم
ترک میخورد و یه پنجره میشد
اگه غم چشامو آینه میدید
دلش درگیر این منظره میشد
اگه تنهاییمو به شب میگفتم
همه شهرو برام بیدار میکرد
اگه با کوه درددل میکردم
صدامو لااقل تکرار میکرد
نشون میدی به من بیاعتنایی
تو رو میخوام ولی به چه بهایی!؟
شاید با مهربونی زیادم
خودمو اشتباه توضیح دادم!
منم اونکه میون شب تیره
نتونست هیچکی نادیدهم بگیره!
همونکه با نگاهش به تو فهموند
میشه مغرور بود اما نرنجوند!
میرم جایی که گریهم بیصدا شه
فراموش کردنم آسون نباشه
از این تقدیر میلرزه وجودم
من امتحانمو پس داده بودم
مونا برزویی
گریه نمیکنم نه اینکه سنگم .. گریه غرورمو بهم میزنه
مرد برای هضم دلتنگیهاش .. گریه نمیکنه قدم میزنه
گریه نمیکنم نه اینکه خوبم .. نه اینکه دردی نیست نه اینکه شادم
یه اتفاق نصفه نیمهام که .. یهو میون زندگی افتادم
یه ماجرای تلخ ناگزیرم .. یه کهکشونم ولی بیستاره
یه قهوه که هرچی شکر بریزی .. بازم همون تلخی نابو داره
اگه یکی باشه منو بفهمه .. براش غرورمو بهم میزنم
گریه که سهله زیر چتر شونش .. تا آخر دنیا قدم میزنم
ترانهسرا: حامد عسگری
لعنتی ســـلام مــــرا بــــــه غـــرورت برســــــان
و بـــه او بگــــو
بـهـــای قــــــامــت بــلنــــدش تــنــهــایـیـســـــت…!!
تبریک میگویم به شما برای سرودن چنین شعر های زیبایی.موفق و پیروز باشید.
درود
شما لطف داری ، اینا سروده یکی دیگست.
ظاهراً هرچند میخندم ، درونم شاد نیست
باد اگر در غبغبم دیدی به جز غمباد نیست
وضع من از منظر علم روانکاوی بد است !
مشکلات جسمی ام اما به ظاهر حاد نیست!
مثل شهری جنگی ام که سالها بعد از نبرد
بازسازی گشته اما باز هم آباد نیست!
بستگی دارد که از « زندان» چه تعریفی کنیم
هیچ کس در هیچ جای این جهان آزاد نیست
زود دانستند این دنیا تماشایی نبود
کس از آغاز تولد کور مادرزاد نیست
حتم دارم تا شکوه کاخ ساسانی به جاست
گوشه ای از چشم شیرین قسمت فرهاد نیست . . .
اصغر عظیمی مهر
عشقي كه ترا نثار ره كردم
در سينه ديگري نخواهي يافت
زان بوسه كه بر لبانت افشاندم
سوزنده تر آذري نخواهي يافت
در جستجوي تو و نگاه تو
ديگر ندود نگاه بي تابم
انديشه آن دو چشم رويايي
هرگز نبرد ز ديدگان خوابم
ديگر به هواي لحظه اي ديدار
دنبال تو در بدر نميگردم
دنبال تو اي اميد بي حاصل
ديوانه و بي خبر نمي گردم
همـــــ ه ميـگويند “زيبآ مي نويسي”!
نمي دآنند تو زيبآ من را بـــآزي دادي….
آهــآآآآآي مـَردم!
اينـــهآ حــآصلِ بآزي او بــآ من است…
همه احساس میکنن هر آن کس که زیباست مهربان است
دریا زیباست
ولی سیلی به صخره های ساحل میزند . . .
“ نگـــــرانِ مـــــن نـــــباش ”
چشم هـــــای وحشـــی ام را ،
هیـــــچ نگـــــاهِ هـــرزه ای نــمی تواند رام کنـــــد …!
نگـــــرانِ خودتـــــ بـــــاش کـــــه دِلَــــت ،
بـــــا هـــــر لبــــخندی می لـــــرزد …….!!!!