«شهریور» است !!!
خودم «بهمن» می کشم …
دلم «تیــــــــر» …!
دنیای من
پر از دستهایست
که خسته نمی شوند
از نگه داشتن
نقاب ها…!
نخستين سفرم
با اسبي آغاز شد
– که در جيبم جاي مي گرفت –
از اتاق تا بالکن.
سفر کوتاهي بود
اما من درياها را پشت سر گذاشتم
شهر هاي پر ستاره را
از ابتداي جهان
تا انتهاي جهان رفتم
و اين سفر
تنها سفر بي خطر من بود.
[رسول یونان]
اصلا بیا این قهوه را بگیر
بنشین کنار من
تا صبح ، از عشق
حرف بزنیم
میدانی که ؟
حرف حرف می آورد
عشق ، بوسه…!
من،
نه زبان فارسیام
که از راست به چپ بخوانی
و نه فرانسه
که از چپ به راست
و نه ژاپنی
که از بالا به پایین.
من،
زبان عشقم
ازهمه طرف خوانده میشوم!
[یدالله گودرزی]
ناله را،
هر چند میخواهم که پنهان برکشم،
سینه میگوید که من،
تنـــگ آمـدهام
فریاد کن…!
[امیر خسرو دهلوی]
و همیشه این گونه است که
عشق ژرفای خود را تا لحظهی جدایی در نمییابد…!
[جبران خلیل جبران]
این شهر را
دوست ندارم…
تمامِ خیابانهایش
یک طرفه است،
همه فقط، می روند…!
[الهه ترابی]
حالا تو برای من
بیشتر از یک خاطره
شبیه خود ولیعصر هستی
یک خیابان صبور
با انگشتان کشیدهی غمین…!
[سید محمد مرکبیان]
تمام زنان دنیا
برای مردی که دوست دارند،
شال گردن میبافَــــند.
جز من،
که نشـــستهام اینــجا
و برای تو شـعر، میبافم…!
[نسترن وثوقی]
آخرین دیدگاهها