آدم ها مثل کتابند برگرفته از مطالب جالب
از روی بعضی ها
باید مشق نوشت
از روی بعضی ها
باید جریمه نوشت
بعضی ها را
باید چند بار خواند تا معنی شان را فهمید …
و
بعضی ها را
باید نخوانده کنار گذاشت …
تنهــــا تویی،تو! که میتپی به نبض این رهایی…
تو فارغ از وفور سایه هایی…
باز آ…
که جز تو جهان من حقیقیتی ندارد…!
تو میروی که ابر غم ببارد
به سمت ماندنت راهــی نمیشوی چـرا؟
گـاهی ستاره هدیه کن،به مشت پوچ شب ها!
شمرده تر بگو،با من
حروف رفتنت،تا من
بگیرم از دلت
همه بهانه هارا…
وقتی چشم به جهان گشودم.
قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد.
دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبائی بر چهره خسته ات نشست و دنیایت سبز شد و با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت.
از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد.
” روز زن مبارک “
خـــودتان را محکم بچسبید … قـــدر خودتان را بدانید … ارزان نـــفروشید خـــودتان را؛
به لَبخندی ، به حَرفی ، به نَقلی ، به هَدیه ای ، به اَندک توجهی …
بگذارید تلاش کند …
بگذارید برای به دست آوردنتان هـــزار راه را امتحان کند …
بگذارید قـــدرتان را بداند …
بگذارید بـــهایتان را بپردازد …
آدمها چیزهای مفت به دست آمده را مفت هم از دست می دهند!
گـــــــران باشید …
چه مغرورانه اشك ريختيم
چه مغرورانه سكوت كرديم
چه مغرورانه التماس كرديم
چه مغرورانه از هم گريختيم
غرور هديه شيطان بود
و عشق هديه خداوند
هديه شيطان را به هم تقديم كرديم
هديه خداوند را از هم پنهان كرديم…
چقدر خوب است
که ما هم یاد گرفتهایم
گاه برای ناآشناترین اهل هر کجا حتی
خواب نور و سلام و بوسه میبینیم
گاه به یک جاهایی میرویم
یک درههای دوری از پسین و ستاره
از آواز نور و سایهروشن ریگ
و مینشینیم لب آب
لب آب را میبوسیم
ریحان میچینیم
ترانه میخوانیم
و بیاعتنا به فهم فاصله
دهان به دهان دورترین رویاها
بوی خوش روشنایی روز را میشنویم
باید حرف بزنیم
گفت و گو کنیم
زندگی را دوست بداریم
و بیترس و انتظار
اندکی عاشقی کنیم
خدایا باور افسردگان را ، چون بهاران ، زندگانی ده
و روح خستگان را هم ، خروشی جاودانی ده
کویر قلب تنهایان ، به مهری آبیاری کن
به کوی بی کسان، یک مهربانی ، آشنایی را ، تو راهی کن
هر آن کس را که با هجر عزیزی امتحان کردی
به یاد خاطراتش ، عاشقانه زندگی کردن ، تلافی کن
بکوبان با سر انگشتان مهری ، کوبه ی در های غربت را
بسوزان ریشه های سرد نفرت را
حبیبا ، سال نو را ، سال نور و عاشقی فرما
بزرگا ، زندگی کردن ، نشانم ده
و راه و رسم دل دادن ، ستاندن ، پیش پایم نه
به کامم لذت با هم نشستن ، مهر ورزیدن عنایت کن
فهیم ارزش هر لحظه ام گردان
بدانم خنده در آیینه ، بس زیباست
بفهمم بغض در آدینه ، دست ماست
بخوانم با قناری ها ، خدا اینجاست
بجویم من خدایم ، چون که حق زیباست
عزیزا هفت سین عیدمان را
سایه سار سبز سیمای سحرخیزان سرو اندیش ساعی ، مرحمت فرما
خدایا باور تغییر را
این کیمیا درس بهاران راه
در اعماق قلوبت یخ زده ؛ گرم و شکوفا کن
تو خار هر کدورت را
به گلبرگ گذشتی ، بی اثر گردان
چکاوک را تو یاری کن
به آوازی ، دل همسایه مان را ، شاد گرداند
شقایق را
که دشت لخت و عریان ، شعله پوشاند
به خوشبختی ، نشان کوچه ی بن بست ما را ده
نشان مردم این شهر را ، یاد بهار آور
خدایا ، در طلوع سال نو
آغاز راه سبز فردا ها
تو قلب هر مسافر را ، به نور معرفت
آگه به رمز و راز زیبای سفر فرما
بفهمان زندگی بی عشق ، نا زیباست
که قدر لحظه ها
در لحظه ، نا پیداست
“به نام خوب خدا”
یک گیاه در میانه زمستان به یاد تابستان گذشته نیست،
بلکه متوجه بهاری است که از راه می رسد.
گیاه روزهایی را که گذشته است به یاد نمی آورد،
بلکه از روزهایی که در پیش است خبر می دهد.
گیاه از آمدن بهار اطمینان دارد،
و با رسیدن آن از درون خویشتن سربلند می کند.
بهار یعنی نو شدن،
یعنی دوباره شروع کردن،
یعنی کامل کردن رویایی که زمستان و تابستانش را هموار کرده اید.
بهاری که او هم از پنبه زدن های برف زمستانی
و داغ کردن های آفتاب ظهر تابستان بی خبر نیست،
اما ولع لمس شکوفه های بهار نارنج او را به صبح فروردین رسانده است.
پس آرزوهایتان را صیغل دهید …
تا برق نگاهتان همواره مملو از امید و عشق به کسانی باشد، که همه داشته های دنیا ،
جایگزین خوردن یک فنجان چای در کنارشان نمی شود.
“کافه تنهایی … “
سال نو را به شما …
و همه آنان که دوستشان دارید تبریک می گوید
و آرزوی شادی و سلامتی روز افزون برایتان دارد ….
آخرین دیدگاهها