بایگانی‌های جملات زیبا - صفحه 5 از 17 - کافه تنهایی

کافه تنهایی

هرگز لبخند را ترک نکن…

هرگز لبخند را ترک نکن

هرگز لبخند را ترک نکن

هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی، چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخند تو شود.

“گابریل گارسیا مارکز”

بازدید : 990

ای مرغ آفتاب!

ای مرغ آفتاب!

عاشقانه ها
ای مرغ آفتاب!

زندانیِ ديارِ شبِ جاودانيم

يك روز، از دريچه زندان من بتاب

مي خواستم به دامنِ اين دشت، چون درخت

بي وحشت از تبر

در دامنِ نسيم سحر غنچه واكنم

با دست هاي بر شده تا آسمان پاك

خورشيد و خاك و آب و هوا را دعا كنم

گنجشك ها ره شانه ي من نغمه سر دهند

سرسبز و استوار، گل افشان و سربلند

اين دشتِ خشكِ غمزده را با صفا كنم

ای مرغ آفتاب!

از صد هزار غنچه يكي نيز وا نشد

دست نسيم با تن من آشنا نشد

گنجشك ها دگر نگذاشتند از اين ديار

وان برگ هاي رنگين، پژمرده در غبار

وين دشتِ خشكِ غمگين، افسرده بي بهار

ای مرغ آفتاب!

با خود مرا ببر به دياري كه همچو باد،

آزاد و شاد پاي به هرجا توان نهاد،

گنجشكِ پر شكسته ي باغ محبتم

تا كي در اين بيابان سر زير پر نهم؟

با خود مرا ببر به چمنزارهاي دور

شايد به يك درخت،رسم نغمه سر دهم.

من بي قرار و تشنه ي پروازم

تا خود كجا رِسَم به هر آوازم…

اما بگو كجاست؟

آن جا كه – زير بال تو – در عالم وجود

يك دم به كام دل

اشكی توان فشاند

شعری توان سرود؟

[فریدون مشیری]

بازدید : 2988

پـائیز مــهری داشـت کـه …

عاشقانه

عاشقانه پاییزی

نه بهار با هیچ اردیبهشتی ,

نه تابستان با هیچ شهریوری ,

ونه زمستان با هیچ اسفندی ,

اندازه پـایـیز به مذاق خیـابـانها خــــوش نیـامــد ,

پـائیز مــهری داشـت کـه بـــَر دل هـر خیـابان مـی نشست …

بازدید : 1363

شاید او تنهاتر از من باشد

شاید او تنهاتر از من باشد

تنها و عاشق
آموخته ام هرگاه کسی یادم نکرد؛ من یادش کنم ،

شاید او تنهاتر از من باشد … !

” به یاد همه دوستان و هم کافه ای های قدیمی و جدید “

بازدید : 1190

عشق ، آسمان روشنی دارد …

عاشقانه - love

عاشقانه - love
از جایم بلند شدم،

پنجره را باز کردم

و دیدم زندگی هم هر از گاهی زیباست !

شنیدم که کلاغ دیوارنشین حیاط

چه صدای قشنگی دارد !

فهمیدم که بیهوده به جنون مجنون می خندیدم !

فهمیدم که عشق،

آسمان روشنی دارد ….

بازدید : 998

گل این باغ به جز حسرت باغم نفزود!

عاشقانه - love

عاشقانه - love
از تو بگذشتمو بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان با دگران وای به حال دگران

میروم تا که به صاحب نظری بازرسم

محرم ما نبوَد دیده ی کوته نظران

دل چون آینه ی اهل صفا میشکنند

که ز خود بیخبرند این ز خدا بیخبران

دل من دار که در زلف شکن در شکنت

یادگاریست ز سر حلقه ی شوریده سران

گل این باغ به جز حسرت باغم نفزود

لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران

ره بیدادگران بخت من آموخت تُرا

ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران

سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن

کاین بود عاقبتِ کارِ جهانِ گذران

شهریارا غم آوارگی و دربدری

شورها در دلم انگیخته چون نوسفران

[شهریار]

بازدید : 771

یک روزه به مهمانی این خانه بیا

عید سعید فطر مبارک

عید سعید فطر
عید است و دلم خانه ویرانه ، بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه ، بیا

یک ماه تمام میهمانت بودیم
یک روزه به مهمانی این خانه بیا

“عید سعید فطر بر تمامی شما عزیزان مبارک باد”

بازدید : 1136

گرمي دستانت…

عاشقانه - love birds

عاشقانه - Love Birds

در هر باد ،
طنين صداي تو بود

بر هر خاک ،
رد پاي تو فرو رفته بود

و در هر آب ،
انعکاس سيمايت

در هر آتش ،
گرمي دستانت…

آنگاه که من
کوچه به کوچه
خانه به خانه
نشان تو مي خواستم…

بازدید : 3344

دل من در سبدي عشق به نيل تو سپرد

دل من در سبدي عشق به نيل تو سپرد

عاشقانه

به خدا عشق به رسوا شدنش مي ارزد
و به مجنون و به ليلا شدنش مي ارزد

دفتر قلب مرا وا كن و نامي بنويس
سند عشق به امضا شدنش مي ارزد

گرچه من تجربه اي از نرسيدنهايم
كوشش رود به دريا شدنش مي ارزد

كيستم ؟ … باز همان آتش سردي كه هنوز
حتم دارد كه به احيا شدنش مي ارزد

با دو دست تو فرو ريختنِ دم به دمم
به همان لحظه ي بر پا شدنش مي ارزد

دل من در سبدي ـ عشق ـ به نيل تو سپرد
نگهش دار، به موسي شدنش مي ارزد

سالها گرچه كه در پيله بماند غزلم
صبر اين كرم به زيبا شدنش مي ارزد

“عليا صغر داوري”

بازدید : 3398

روزگارم بد نيست

عاشقانه

عاشقانه

اهل كاشانم
روزگارم بد نيست.
تكه ناني دارم ، خرده هوشي، سر سوزن ذوقي.
مادري دارم ، بهتر از برگ درخت.
دوستاني ، بهتر از آب روان.

و خدايي كه در اين نزديكي است:
لاي اين شب بوها، پاي آن كاج بلند.
روي آگاهي آب، روي قانون گياه.

من مسلمانم.
قبله ام يك گل سرخ.
جانمازم چشمه، مهرم نور.
دشت سجاده من.
من وضو با تپش پنجره ها مي گيرم.
در نمازم جريان دارد ماه ، جريان دارد طيف.
سنگ از پشت نمازم پيداست:
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتي مي خوانم
كه اذانش را باد ، گفته باد سر گلدسته سرو.
من نمازم را پي “تكبيره الاحرام” علف مي خوانم،
پي “قد قامت” موج.

كعبه ام بر لب آب ،
كعبه ام زير اقاقي هاست.
كعبه ام مثل نسيم ، مي رود باغ به باغ ، مي رود شهر به شهر.

“حجر الاسود” من روشني باغچه است.

“بخشی از شعر صداي پاي آب،سهراب سپهری”

بازدید : 2453





کافه تنهایی

آخرین دیدگاه‌ها

عاشقانه

بایگانی شمسی

دلنوشته ها

باهمدیگه
کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید