و حالا برگرد به ازدحام لحظه ها ی من - کافه تنهایی

کافه تنهایی

و حالا برگرد به ازدحام لحظه ها ی من

عاشقانه

به تنهایی ام نگاه كن
مثل نیمكت چوبی خالی است
نه ؟
و حالا برگرد به ازدحام لحظه ها ی من
كه پر از آدمم
و خانه ام
جایی برای من ندارد .
مثل بارش شیرین درخت توت
گاهی
از خنده می بارم
تبر كه می زنند
خشك یا تر
می شكنم
تا بسوزم

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 982
برچسب ها : , , , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • گلبهار :

    زندگي يك سفر است و تو آن مسافري باش كه در هر گامش ترنم خوش لحظه ها جاريست

  • گلبهار :

    قلمت را بردار

    بنویس از همه خوبیها، زندگی ، عشق ، امید

    و هر آن چیز که بر روی زمین زیبا هست

    گل مریم ، گل رز

    بنویس از دل یک عاشق بی تاب وصال

    از تمنا بنویس

    از دل کوچک یک غنچه که وقت است دگر باز شود

    از غروبی بنویس که چو یاقوت و شقایق سرخ است

    بنویس از لبخند

    از نگاهی بنویس که پر از عشق به هر سوی جهان می نگرد

    قلمت را بردار،روی کاغذ بنویس :

    زندگـی با همه تلخی ها شیریــن است …

  • erfan :

    دلم او می خواهد ولی او نمی خواهد
    مرا به او بخواهانید ، شخصا مرا نمی خواهد…

  • erfan :

    تنهایی لحظه های پر آشوبم
    هی مشت برین دقیقه ها می کوبم
    انگار همیشه رسم دنیا این است
    تو حال مرا بپرسی و ، من خوبم !…

  • گلبهار :

    این روزها سهم من از قاصدک ها

    تنها فقط دیدن و رقصیدنشان درباد است

    چرا دیگر برایم از تو خبر نمی آورند ؟!!

  • رضا :

    حرف نداشت خیلی خیلی عالی بود

  • رضا :

    عاااااااااااااااااااااللللللللللللیییییییییییی

  • گلبهار :

    کم کم دارد سرد می شود !

    این روزها

    بیشتر از همیشه

    دلم می خواهد که عاشقت باشم …

    تو که می آیی در نظرم ،

    وقتی که به تو فکر می کنم

    وقتی که بعدِ این همه سال ،

    باز هم مَستِ بویِ توأم ،

    وقتی که خاطراتِ خوشِ با تو بودن را ،

    در ذهنم مرور می کنم ،

    تازه می فهمم

    که چقدر دلم برایت تنگ است …

    دلم تنگ است و

    چشمانم حسرت بار …

    این دلِ بیچاره

    از نازِ نگاهت به جان آمد ….

    بشکن این سکوتِ آشنا سوز را

    ای آشنایِ من !

    “فریماه”


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید