شب ، بوی تنهایی می دهد ….
شب ، چشم های پر از خوابی را دارد که
خیره شده اند به نوشته های تلخ …
چشم هایی که دنبال جمله ای اند ،
که حرف دلشان باشد …
دنبال واژه هایی که دردشان را به اشتراک بگذارند …!
دنبال کسی که بگوید
حرفهایی که گفتنشان سخت است …
شب ، بوی تنهایی می دهد ….
بوی درد ، بوی غم ، بوی اشک های پنهانی ….
خانه ای خواهم ساخت
که در و پنجره اش قفل شود
تا کسی بی اذن من داخل خانه نشود
میهمانم قدمش بروی چشمم، لیکن
آنکه از خانه بخواهد دل بدزدد هرگز
من دگر پیر شدم
خسته…
زمین گیر شدم
پای رفتن به سراغ دل خود را هیچ ندارم، هرگز
با دلم بازی بس است
این چراغ آخر است….
چتر چنار بسته شد!
پرنده پر کشید و رفت…
به چشمک ستاره ها
شاپرکی پرید و رفت…
…
و من دوباره می دوم
کنار ردّ پای تو …
هر چه شتاب می کنم !
نمی رسم به پای تو…
…
به قله های معرفت
به آسمان رسیده ای!
شبیه سیب قصه ها
مرا ز شاخه چیده ای!
…
سبکتر از سکوت شب
دلت زلال آرزو …
هزار دفعه گفته ام !
چه پشت سر ، چه روبه رو!
…
کنار پیچ حادثه …
شبی که گنگ و مبهم است!
تو می رسی به کهکشان!
زمین برای تو کم است!
…
هزار ، شنبه دست تو
نمی رسد به دست من
دوشنبه های منتظر
که می دهد شکست ِ من
…
سه شنبه های بعد ِ تو
دلم ستاره می شود!
برای حسّ بودنت …
بگو چه چاره می شود؟
…
شبی بیا ز من بگیر…
خطوط این ادامه را …
تمام هفته یک طرف!
غم غروب جمعه را …
* * * * * * * * * * * *
خانه به دوش ِ فنا در شب طوفانی ام
داغ کدامین خطا خورده به پیشانی ام
همسفر بادها ، رفته ام از یادها
فاصله ای نیست تا لحظه ویرانی ام
خوب ، نه آن گونه خوب ، تا به بهشتم بریبد ،
نه بدانگونه بد ، تا که بسوزانی ام
سایه اهریمن است ، یا شبحی از من است
این که نفس می کشد در من پنهانی ام
کولی زلفت شبی خیمه بر این دشت زد
آه که تعبیر شد خواب پریشانی ام
در شب غربت مپرس حال خراب مرا
یکسره طوفانی ام ، یکسره بارانی ام
محمدرضا ترکی
س
ل
ا
م
مدیران گرامی ممنون از بابت پست ها و خسته نباشید
فک کنم من یه عکس اشتباهی اینجا کپی کردم که صفحه یه ذره کج و کوله شده درسته؟ O-O O-O
نه
مشکل از پست بود
اصلاح شد
در مورد شب قدر شعر نمیذارید؟؟؟؟؟؟
…
تو ماه را
بیشتر از همه دوست میداشتی
و حالا ماه هر شب
تو را به یاد من میآورد
میخواهم فراموشات کنم
اما این ماه
با هیچ دستمالی
از پنجرهها پاک نمیشود!
رسول یونان
کسی چه می داند
من امروز چند بار فرو ریختم
چند بار دلتنگ شدم
از دیدن کسی که
فقط پیراهنش شبیه تو بود!
گاهی اوقات حسرت تکرار یک لحظه
دیوانه کننده ترین حس دنیاست!
ژوآن هریس
سلول انفرادی
میتواند زندانی را
عاشق زندانبانش کند
یعنی تمام جهان خلاصه شود
در لحظه ای کوتاه…
ساعتها بنشیند چشم به راه دقیقه ای که
آن دستها
دریچهی کوچک را کنار میزند
و ظرف غذا را
روی زمین میگذارد
…
عظمت این عشق
از بزرگی تو نیست
از تنهایی من است!
“مریم نوابی نژاد”
بعضی از چیز ها
تنها از دور ظاهر آرام و زیبا دارند
و انسان
برای نزدیک شدن به آنها نباید پافشاری کند
مثل عشق
سیاست
و مهاجرت…
من بر آسمان خراش ها
پرنده های مهاجر زیادی دیده ام
که چشم هایشان پر از اشک بود!
“سابیر هاکا”
تو بر میگردی
همه چیز
از نبودن تو حکایت میکند
به جز دلم
که همچون دانه ای در تاریکی خاک
در انتظار بهار میتپید،
تو بر میگردی،
میدانم …
از تولد و مرگ
زود آمدی
و دلم، ناگهان پر از تو شد.
و این درد شیرینی بود
دردی چونان درد زادن
نه به سرعت
بلکه کم کم، از دلم رفتی
و جهان
ذره ذره از تو خالی شد
و این درد تلخی بود
دردی چونان درد مُردن …
“آنتوان دوسنت اگزوپری”
می گویند
پرنده ای زخمی
که هر عصر
از افق می گذرد
نشان تو را می داند
هر عصر
در تو گم می شوم
او می گذرد
افق خونین می شود
و من
تو را
و او را
نمی بینم.
“کیکاووس یاکیده”
من با تو باشمُ تو با من
امّا با هم نباشیم،
جدایی این است!
خانهیی، منُ تو را در برگیرد
وَ در کهکشانی جای نگیریم،
جدایی این است!
قلبِ من اتاقی با دیوارهای عایقِ صدا باشد
وَ تو آن را به چشم ندیده باشی،
جدایی این است!
جستُ جو کردنِ تو در تنت،
جستُ جو کردنِ صدای تو در سخنت،
جستُ جو کردنِ نبض تو در دستانت،
جدایی این است!
“غاده السمان”
وقتی دلم درگیر تو ست
آن قدر زیبا می شوم
که گل ها از خجالت
خیس ِ شبنم می شوند
وقتی دلم درگیر تو ست
آن قَدَر می خواهمت… می خواهمت
که نمی گذارم
دنیا به آخر برسد
وقتی دلم درگیر تو ست
من از خدا پُر می شوم
مثل اینکه
برای دوست داشتن ات
هیچ وقت قرار نبوده است بمیرم
وقتی دلم درگیر تو ست
چهار فصل، گل سرخ می شوم
پُر می شوم از کاج ها
یک سبز ِ ممتد می شوم
وقتی دلم در گیر تو ست
پر می شوم
از دختران گل فروش
که با کفش های پر از باران
و دست های خیس ِ عطر تو
بهار را در شهر
دست فروشی می کنند
وقتی دلم درگیر توست…
و من خدایا چه قدر دوستت دارم
آه یک جور دیگر می شوم !
“پرویز صادقی”
من این باران های تند بهاری را دوست دارم
همین باران ها که مثل تو
سرزده و یکهو می آیند
مرا به جرعه ای لطافت میهمان می کنند
من این بارش بی امان را دوست دارم
درست همین باران را
که بوی دست های تو را می دهد
من بوسه های عاشق آسمان و زمین را دوست دارم
آبتنی بی پروای گل ها
در حوضچه ی آبی آسمان را
من زیر باران عاشق تر می شوم
و خوب می دانم
هنوز و همیشه تو را دوست دارم.
“به قلم خانم ماریا”
دست هایت را دوست دارم
وقتی مرا
میهمان پرهیاهوی گنجشک های باغچه می کنی
و چتر سبز همیشگی روزهایم می شوی
با تو
به نبض زمین نزدیکم
دامنم پراز پیله های شوق است، که روزی پروانه می شوند
خوب می دانم
بی نگاهت نمی گذرد
این روزهای بغض کرده پی درپی
بیا مرا ترانه کن میان لب هایت
بساز خانه ای کنار دلت
بی سقف
بی دیوار
این دل آنقدر بی قرار دل بی قرار توست
که آرام نمی شود
این بار که آمدی دلم را بردار و با خودت ببر
بگذار آفتاب از آسمان تو طلوع کند
بهار، زمین را بی تو دوست ندارد.
“به قلم: خانم مهتاب”
به تماشای خود نشسته ام
به تماشای آن ناف مهری که مرا خون داد
تا به زندگی
به کودکی
به بودن
هستی و عشق
به شادی،
گریه و بغض وصلم کند
من وصل شدم
بالیدم و پر کشیدم تا قهقهه ها
تا رهایی بادکنک ها و شور لحظه ها
تا شمردن پنجتایی دوستت دارم ها
تا گستاخی های کودکانه و آغوش گرم مادرانه
تا دغدغه های بودن و شدن
آن گونه که عشق می خواهد و می خواست
به تماشا نشسته ام آن جنین را
آن که بالید
و از بند رهانیده شد
آن که وصل شد تا خود بودن و شدن
آن که هست
آبستنی از تمامی دردها
آن که «سلولهای مرده اش» را به تماشا نشسته
آن که می خواهد
دوباره متولد کند
بودن و
خواستن و
آغازیدن را.
“تمنا عباسی”
وقتی نیستی
در شهرها در خیابان ها
دنبالت می گردم
گل قشنگم!
و هر تکه ات را در زنی می یابم
همه ی نام ها تویی…
همه ی چهره ها تویی..
تمام صداها از توست.
دیروز چشم هایت را
در قطاری دیدم
که نگاهم کرد و گذشت
امروز حوله بر تن
در راهرو ایستاده بودی
با موهای خیس و همان خنده ها
فردا لب هات را پیدا می کنم
شاید هم دست هات.
مثل تکه های پازل
هر روز بخشی از تو رو می شود
گونه ای، رنگی، رویی،
دستی، لبخندی، مویی،
نگاهی…
گاهی عطر تنت
می پیچد در سرم
دلم می ریزد
در هر کس نشانه ای داری
همه را نمی توانم در یکی جمع کنم
همه را یکجا می خواهم…
اصلاً …
تو را می خواهم.
“عباس معروفی”
هیچ کس سرش آنقدر شلوغ نیست
که زمان از دستش در برود و شما را از یاد ببرد
همه چیز برمی گردد به اولویت های آن آدم
اگر کسی به هر دلیلی تو را یادش رفت
فقط یک دلیل دارد:
تو جزو اولویت هایش نیستی!
“پائولو کوئیلو”
ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ
ﺷﺒﯿﻪ ﯾﮏ ﺁﻫﻨﮓ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻗﺪﯾﻤﯽ
ﺩﺭ ﺁﺭﺷﯿﻮ ﺭﺍﺩﯾﻮ
ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻥ
ﺑﮕﻮ ﮐﻪ می خواهی
ﻣﺮﺍ ﺑﺸﻨﻮﯼ.
“ﺁﺯﺍﺩ ﻧﻮﺭﻭﺯﻯ”
بیرون این خانه ،
این سنگهایی که به پایم می گیرند و
رفتن را درد آورتر می کنند،
همان هایی اند
که سرت به آن ها خواهد خورد …
“مهدیه لطیفی”
بی تو مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم ان عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم ، گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطه پیچید
یادم امد که شبی با هم از ان کوچه گذشتیم
پرگشودیم و در ان خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب ان جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
اسمان صاف و شب ارام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در اب
شاخه ها دست براورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به اواز شباهنگ
یادم اید ، تو به من گفتی
از این عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این اب نظر کن
اب ایینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم : حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی
من نرمیدم نگسستم
باز گفتم که تو صیادی و من اهوی دشتم
حذر از عشق ندانم ! نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ، ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم اید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم
رفت در ظلمت غم ان شب و شب های دگر هم
نه گرفتی از عاشق رده خبر هم
نکنی دیگر از کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از ان کوچه گذشتم
…
اگه تکراری بود .. قشنگ که هست
بعععععععععله خیلی قشنگه حتی اگه بارها شنیده باشم ممنونم
خواب می بینم…
من امشب،
بی گمان در خواب می بینم
دست های مهربانی را که در تنهایی قلبم
یک گل شب بو به رنگ عشق می کارد
دستهای او…
یک گل زیبای شب بو
در کویر قلب من با عشق می کارد
خواب میبینم من امشب
چشمهایی را
چشمهای او…
که بر تنهایی حساس شب بو
عشق می بارد
…
هرشب اینجا بعد از این از عطر شب بو می شود سرمست
هر گیاهی در حوالی شب من…
هست
گرچه بادی گاه می آید از آن سوها
از دیار بی خودی ها
بی سبب بیهوده ترسوها
می وزد در کوچه باغ اعتماد من…
می برد احساس شب بو را ز یاد من…
باز اما؛
تا صدای پای شب در کوچه می پیچد
یاد شب بو می شود در قلب من بیدار
می شوم از عطر اوسرشار
لحظه هایی هستند که هستیم
چه تنها ، چه در جمع
اما خودمان نیستیم
انگار روحمان می رود
همانجا که می خواهد
بی صدا
بی هیاهو
همان لحظه هایی که
راننده ی آژانس میگوید رسیدین
فروشنده می گوید باقی پول را نمی خواهی؟
راننده تاکسی میگوید صدای بوق را نمی شنوی
و مادر صدا میکند حواست کجاست ؟
ساعتهایی که
شنیدیم و نفهمیدیم
خوندیم و نفهمیدیم
دیدیم و نفهمیدیم
و تلویزیون خودش خاموش شد
آهنگ بار دهم تکرار شد
هوا روشن شد
تاریک شد
چایی سرد شد
غذا یخ کرد
در یخچال باز ماند
و در خانه را قفل نکردیم
و نفهمیدیم کی رسیدیم خانه
و کی گریه هایمان بند آمد
و
کی عوض شدیم
کی دیگر نترسیدیم
از ته دل نخندیدیم
و دل نبستیم
و چطور یکباره انقدر بزرگ شدیم
و موهای سرمان سفید
و از آرزوهایمان کی گذشتیم
و کی دیگر اورا برای همیشه فراموش کردیم
” یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که خودمان نیستیم”
.
خدایــــا !
خط و نشان دوزخـــــت را برایـــم نکش !
جهنم تـــــر از نبــــودنش
جایـــی سراغ ندارم…
دل به دریا زدم و به خود گفتم…که دیگر نمی دانم هر چه باداباد
دلم را به دست تو من دادم…و عقل را هم به دست باد
تو چشم از من فرو بردی…ای که تسلیم نگاهت ماند
با نگاه بی نگاهت به من گفتی…که “دیگر نه ” ،ای که خانه ات آباد
تا خواستم بگویم که شما…بغضی میان حنجره ام جان داد
تمام حرف من این بود…که تو را دوستت دارم “شاد…”
وااای خدا نمی شود گفتش…وای تمام حرفم نصفه کاره پیشت ماند
خداهم ازین ماجرا حیران…خداهم انگار دهانش واماند
خدایا کفر نمی گویم این اما…جوابی بود که بی تو زد فریاد
رفتم ز خاطرت ولی هرگز…گمان مبر که رفته ای از یاد
آخرین خاطره ام این بود…آخرین خاطره ات ای جلاد
که یک شاخه ی رز آبی…میان آن دسته گل جا ماند… :cry:
سلام به همه دوستان
شرمنده دیر به دیر سرمیزنم
راستش هنوز باخودم کنار نیومدم
امیدوارم که همیشه موفق باشید
……..
شعر بالاهم از خودم بود
به یاد اون که دیگر نیستش :cry:
سلام ……به به اقا عرفان مرسی من خوشم اومد بازم دست نوشته های خودتون رو بذارید
به نظر من اگه تو جمع حضور داشته باشین و سرگرم کاری باشین کمتر به این چیزا فکر میکنین تنهایی آدمو اذیت میکنه
ممنون گلبهار خانوم…
زندگی ست دیگر……
همیشه که همه ی رنگ هایش جور نیست…
همه ی سازهایش کوک نیست…
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید..!!
حتی با ناکوکترین ناکوکش…
اصلا رنگ ورقص وسازوکوکش را فراموش کن..
حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد
به فرصت هایی که مثل باد می آیند ومی روندوهمیشگی نیستند…
به این سالها که به سرعت برق وباد گذشتند…
به جوانی که رفت…
میانسالی که می رود…
حواست باشد به کوتاهی زندگی..
به زمستانی که رفت….
بهاری که دارد تمام می شود کم کم…
ریز ریز
آرام آرام
نم نمک….!!!
زندگی به همین آسانی میگذرد…
ابرهای آسمان زندگی گاهی می بارد…گاهی هم صاف است بدون ابروبارندگی..
هرجور که باشی می گذرد…روزها را دریاب…
روزگار یادت می دهدبا ناکوکترین سازش چطور برقصی….!!!
زیبا بود فرشته خانوم
ممنون
کوتاهی زندگی رو قدر دونستم این شد
سلام خیلی قشنگ بود اقا عرفان منم خوشم اومد(الان گلبهار میگه هرچی من میگم اینم میگه :-P خخخ)
ولی اقا عرفان گلبهار راس میگه خودتونو سرگرم کنین تا به چیزایی که اذیتتون میکنه کمتر فکر کنین میدونم سخته ولی یه ذره از فکر و خیال میاین بیرون :(
(راستی منم بچه بودم شعر میگفتما ولی الان هرکاری میکنم شعرم نمیاد نمیدونم چرا :-D )
سارایی هرچی دوس داشتی بگو عزیزم ولی خدایی خیلی باحاله اگه بچگی شعر میگفتین الان به درونت مراجعه بفرما استعدادتو کشف کن حتما تواناییشو داری که قبلا میتونستی فقط اراده کن
مرسی سارا خانوم. ..
انشالله همیشه موفق باشید :D
مرسی دوستان. ..
همیشه لطف داشتید
موفق و خندون باشید. ..
سلام ؛
ببخشید اگر کامنتم تکراری بود.
در جواب آقا عرفان بود.
سلامت باشید.
سلام فرشته جون کامنتت خیلی زیبا بود عزیزم من دلم امشب بدجوری گرفته ولی این متن و که خوندم حالم بهتر شد واقعا میگم،مرسی
Slm sara joon. Khosh,halam. Ke halet behtar shod. In sher be man too
Badtarin sharayete rohee khayli komak kard. Omidvaram haale agha
erfan zood khob she.
Dar panahe khoda.
سلام فرشته میگم دوتا فرشته ها یکی هستن
“کوچه
وقتی کوچه بود
که عبور تو بود
سلام نگاه تو بود
کوچه وقتی کوچه بود
که باران بود
پرستو بود
هزار رویای بر زبان نیامده بود
وگرنه کوچه چه بود
جز راهی اندک
با آدم هایی اندک؟”
می خواستم خراب نگاهش شوم، نشد
بیچاره ی دو چشم سیاهش شوم، نشد
می خواستم که در دل شبها ستاره ای
چرخان به گرد صورت ماهش شوم، نشد
می خواستم که وقت هماغوش او شدن
حتی فدای حس گناهش شوم، نشد
می خواستم دریچه ی پژواک خنده اش
یا آینه مقابل آهش شوم، نشد
گفتم به خود که همدم تنهایی اش شوم
بی چشمداشت پشت و پناهش شوم، نشد
می خواستم که حادثه باشم برای او
شیرین و تلخ قصه ی راهش شوم، نشد
می خواستم به شیوه ی ایثار و معجزه
قبله برای قلب و نگاهش شوم، نشد
گفتم به خود همیشه ی او می شوم ولی
حتی نشد که گاه به گاهش شوم، نشد…
صدایت در گوشم پیچید
نگاهت در چشمانم نقش بست
نشان دادی به من آنچه بودم
آری، با تو رسیدم من به اوج خودم
نامم را خواندی.. گفتی بارانم
بارانی شد دل و چشمانم
آری بارانی شدم تا ببارم
اما ای کاش بدانی تویی آسمانم
بی تو نه معنا دارد باران
نه معنا دارد خورشید و نه رنگین کمان
ای که شبیه تر از خود به منی..
……….؟؟!!!
دیگر سکوت می کنم
سکوتی به تلخی جوانیم
آنگاه که بودی
بودنت را قدر ندانستم
و آنگاه که رفتی
رفتنت را فاجعه انگاشتم
همیشه بین بودن و رفتن فاصله ایست
و من هرگز به آن فاصله نگاه نکردم
فاصله ای که عین زندگیست
فاصله ی خاطره ها
فاصله ای به بزرگی عشق
تو …
فاصله ی عشق
من …
و سکوتی ابدی
از : محمدرضا حلاج
سکوت می کنم….!
چون صدای تو را در سکوت می شنوم
تو که تمام دنیای پر از فریادم را
به یک باره خاموش کردی
و به من سکوت را هدیه دادی !!!
سکوت می کنم
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم
نگاهم اما …
گاهی حرف می زند ، گاهی فریاد می کشد.
و من همیشه به دنبال کسی می گردم
که بفهمد یک نگاه خسته
چه می خواهد بگوید.
و سکوت
همیشه به معنای” رضایت ” نیست
گاهی یعنی خسته ام
از اینکه
مدام به کسانی که
هیچ اهمیتی برای فهمیدن نمی دهند
توضیح دهم .
سکـوت می کنم ،
نه اینکه دردی نیسـت،
گلویی نمانده است برای فـریـاد
من از شکستی سنگین باز می گردم،
جایی که واژه های درونم جان باخته اند،
و سکوت تنها فریاد منست
جایی که بر مزار آرزوهایم اشک می ریزم
چه کسی می گوید شکست مقدمه ی پیروزی ست
پیروزی در تنهایی ؟؟؟
بر چه کسی ؟؟؟
مرا به فاتحه ای مهمان کنید
من از دیروز مرده ام !!!
سکوت من سنگین است
حرفهای نا گفته
سکوتم را سنگین کرده است
غمگینــم ،
مثـل عکسی هستم در اعـلامیه ی ترحیم ،
کـــه لبخندش دیگران را مـی گریانـد
صدای جیغ سکوتم را
کسی نمی شنود
از : محمدرضا حلاج
سلام
آقا عرفان عزیز زندگی تا بوده همین بوده
گاهی نه ،ولی همیشه بروفق مراد نیست .
البته این در مورد خودم خیلی صدق کرده
امیدوارم که بتونی باهاش کنار بیایی
در پناه خدا
ببخشید . جواب کامنتها رو دیر می خونم یک کم سخته واسم
به این نوع کامنت دادن عادت کنم تا میام جواب بدم کلی
فاصله بینش می افته .
ممنون فرشته خانوم. ..
لطف دارید….امیدوارم شماهم همیشه موفق باشید…
Slm golbahar joon. Bale man gahi ba goshim miyam. Mote,asefane ba goshim nemitonam farsi tayp konam. Shoma be bozorgvariton bebakhshid.
Dar panahe khoda.
خواهش میکنم قربونت که جواب دادی خواستم از گمراهی دربیام
بهای وصل تو گر جان بود خریدارم <3
وقتی قرار است بروی ..دل دل نکن
منتظر نمان.
هیچ اتفاقی ماندگارت نمیکند.
وقتی قرار است بروی
حتما دل شوره هایت را مرور کرده ای…یادگاری هایت را ..بغض های پشت سرت را…
می روی بی آنکه یادت بیاید کوچه هایی را قدم زدیم
و باران هایی که بر سرمان بارید
و چراغ قرمز هایی که نوز نمیدانم چرا دوستشان داشتیم