در هجرت عشق - کافه تنهایی

کافه تنهایی

در هجرت عشق

در هجرت عشق
بانگ شيون بلنداست و گویی این همه ناله را پاسخی نیست.

زمینیان در ماتمند و آسمانیان چشم انتظار و علی چون همیشه مظلوم…

امشب عجب حالی دارد حسن، نمی‌داند از غم فراق پدر بگرید یا بر این وصال ابدی غبطه خورد و حسین همچنان به پدر می‌نگرد ، پدر که غریبانه در بستر جهل کوفیان خفته.

علی را در محراب عشق کشتند ،

فرق عدالت را در شام سیاهی شکافتند و نخواستند آفتاب، ظلمت شب‌هایشان را روشن کند .

علی غریب و تنها، شکوه در چاه می‌کرد، نخلستان‌های کوفه هیچگاه ناله‌های شبانه‌اش را از یاد نخواهد برد .

دل آسمانی‌اش پر بود از عشق خدا و همین عشق او را به عرشیان پیوند می‌زد و امشب عرش را در مقدمش، آذین بسته‌اند

علی رهسپار است و دلها در پی او روان،

او می‌رود و حسرت ابدی جهان را فرا می‌گیرد،

چرا که علی یگانه بود …

دسته بندی : شعر و دلنوشته
بازدید : 1086
برچسب ها : ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • گلبهار :

    خداوندا
    اگر در کار تو چون و چرا کردم خطا کردم
    وگر در ناامیدی تکیه جز بر کبریا کردم خطا کردم
    حلالم کن ، خطا کردم
    اگر اسمی به جز اسم تو آمد بر زبانم ، من پشیمانم
    وگر در نیک روزی غفلت از شکر و دعا کردم خطا کردم
    اگر لغزیده گاهی ذره ای پایم ببخشایم
    وگر از فرش زیرم اندکی پا را فرا کردم خطا کردم
    نفهمیدم که عشق اول و آخر تویی عشق آفرینا من خطا کردم

    • غریب اشنا :

      مطالبت رو از کجاگیراوردی گلبهار اشک مارو دراوردی :cry: :cry: :cry:

      • گلبهار :

        سلام غریب اشنا خیلی خوش اومدی به کافه تنهایی و طاعات و عباداتت قبول….راستش من از وبلاگا کش میرم ولی واقعنی اسم وبلاگا یادم نمیاد هردفعه میگم حتما مینویسم باز یادم میره سعی میکنم اگه یادم نرفت بنویسم

  • گلبهار :

    شبا وقتی که بیداری ، خدا هم با تو بیداره
    تا وقتی که نخوابی تو ، ازت چش ور نمیداره
    خدا میبینه حالت رو ، خدا میدونه حست رو
    از اون بالا میاد پایین ، خدا میگیره دستت رو
    خدا میدونه تو قلبت ، چه اندازه تو غم داری
    خدا میدونه تو دنیا ، چه چیزی رو تو کم داری
    خدا نزدیک قلب توست با یک آغوش وا کرده
    نذار پلکاتو روی هم اگه قلبت پره درده
    خدا رو میشه حسش کرد توی هر حالی که باشی
    فقط باید تو با یادش توی هر لحظه همراه شی

  • گلبهار :

    آمده‌ام ای خوب‌ترین!
    ای بهترین!
    ای مهربان‌ترین!
    تا در میهمانی بندگانت مرا نیز بپذیری و بخشش گناهان را بدرقه ی راهم کنی
    الهی العفو ، العفو ، العفو…
    بچه ها التماس دعا

  • گلبهار :

    و من هنوز و تا همیشه به همین یک آیه دلخوشم :
    “بندگانم را آگاه کن که من بخشنده ی مهربانم !”

  • Mehraban :

    ﺑﺎﺯ آﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﺎﻥ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ
    ﮐﺎﻓﺮ ﺷﻮﻡ ﺍﺯ ﻏﻴﺮ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ

    ﺳﻲ ﺭﻭﺯ ﺟﺪﺍ ﺑﺎﺷﻢ ﺍﺯ آﺷﻔﺘﮕﻲ ﺧﻠﻖ
    ﺗﺎ ﻣﻌﺘﮑﻒ ﻣﻮﻱ ﭘﺮﻳﺸﺎﻥ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ

    ﺗﺎ ﺷﺎﻡ ﺍﺑﺪ ﺣﻠﻘﻪ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﺗﻮ ﺑﻤﺎﻧﻢ
    ﺍﺯ ﺻﺒﺢ ﺍﺯﻝ ﮔﻮﺵ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ

    ﺳﻲ ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻮﻟﻢ ﮐﻦ ﻭ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺩﻟﻢ ﺑﺎﺵ
    ﺗﺎ ﺳﻲ ﺷﺐ ﭘﺮ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ

    ﻗﺮآﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﻡ ﺑﻮﺩ، ﮐﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺷﺐ ﻗﺪﺭ ﺍﺳﺖ
    ﺟﺎﻧﻢ ﺑﻪ ﮐﻔﻢ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ

    آﻳﺎﺕ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻃﺒﻖ ﺳﻴﻨﻪ ﮔﺬﺍﺭﻡ
    ﺭﺣﻠﻲ ﺷﻮﻡ ﻭ ﺣﺎﻓﻆ ﻗﺮآﻥ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ

    “شاعر: ﻋﻠﻴﺮﺿﺎ ﺑﺪﻳﻊ”

  • فرشته :

    در خلوت شب ز حــق صـدا می آید / از عطر سحر بوی خدا می آید
    با گوش دگر شنو به غوغای سکوت / کز مرغ شب ، آواز دعا می آید . . .

    • گلبهار :

      امام على (عليه السلام ) در حال عبور از محلى ، چشمش به عده اى از جوانان افتاد، كه سخنان لغو و بيهوده مى گفتند و مى خنديدند. حضرت فرمودند: آيا نامه عملتان را با اين چيزها سياه مى كنيد؟ گفتند: يا على (عليه السلام ) آيا اينها را هم مى نويسند
      حضرت فرمود: آرى ! حتى دميدن نفس را هم مى نویسند

  • گلبهار :

    “… هرکه علی‌وار زندگی کند و علی‌وار کار کند و علی‌وار سخن بگوید و علی‌وار بیندیشد، نمی‌تواند از سرنوشت محتوم علی‌وار بگریزد…”

  • گلبهار :

    “… درد علی دو گونه است :
    یک درد. دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس می‌کند. و درد دیگر دردی است که او را تنها در نیمه‌شب‌های خاموش به دل نخلستان‌های اطراف مدینه کشانده… و به ناله در آورده است.
    ما تنها بر دردی می‌گرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرق‌اش احساس می‌کند.
    اما، این درد علی نیست.
    دردی که چنان روح بزرگی را به ناله در آورده است،تنهائی است. که ما آن‌را نمی‌شناسیم!!
    باید این درد را بشناسیم… نه آن درد را…
    که علی درد شمشیر را احساس نمی‌کند.
    و…ما…
    درد علی را احساس نمی‌کنیم…”

  • گلبهار :

    علی(ع)، شکوه اقیانوسی است که از هم‏ آمیختن دریاهایی از ایمان و ایثار و شجاعتی از جنس اخلاص و تقوا، بنیان گرفته و غواصان حکمت و معنا را به تحیر واداشته است.

  • گلبهار :

    قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند ” چه کس مرده است؟ ”
    چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .
    قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .
    یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق میکند که ترا فرش
    کرده ،‌یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که ترا
    در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم؟
    … خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .
    آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است.
    آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم.

  • گلبهار :

    قرآن نوری است که در آن تاریکی یافت نمی شود و چراغی است که درخشندگی آن زوال نپذیرد، ریسمانی که رشته ی آن محکم و پناهگاهی که قله ی آن بلند و دریاییست که تشنگان آن ، آبش را تمام نتوانند کشید و شفا دهنده ایست که بیماری های وحشت انگیز را بزداید ، قرآن بهار دل چشمه های دانش ، سرچشمه ی عدالت و نهر جاری زلال حقیقت است.

    پس درمان خود را از قرآن بخواهید و در سختیها از قرآن یاری طلبید و خواسته های خود را به وسیله قرآن طلب کنید و با دوستی قرآن به خدا روی آورید زیرا وسیله ای برای تقرب بندگان به خدا ، بهتر از قرآن وجود ندارد

  • گلبهار :

    گفتم: خسته‌ام
    گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
    .:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/۵۳) ::.

    گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره
    گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
    .:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/۲۴) ::.

    گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم
    گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
    .:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/۱۶) ::.

    گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
    گفتی: فاذکرونی اذکرکم
    .:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/۱۵۲) ::.

    گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
    گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
    .:: تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/۶۳) ::.

    گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
    گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
    .:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/۱۰۹) ::.

    گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک… یه اشاره‌ کنی تمومه!
    گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
    .:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/۲۱۶) ::.

    گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل… اصلا چطور دلت میاد؟
    گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
    .:: خدا نسبت به همه‌ی مردم – نسبت به همه – مهربونه (بقره/۱۴۳) ::.

    گفتم: دلم گرفته
    گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
    .:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/۵۸) ::.

    گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله
    گفتی: ان الله یحب المتوکلین
    .:: خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/۱۵۹) ::.

    گفتم: خیلی چاکریم!
    ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:

    و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
    .:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/۱۱) ::.

    گفتم:…
    دیگه چیزی برای گفتن نداشتم.

    گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم
    گفتی: فانی قریب
    .:: من که نزدیکم (بقره/۱۸۶) ::.

    گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم… کاش می‌شد بهت نزدیک شم
    گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
    .:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) ::.
    گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
    گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
    .:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.

    گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی
    گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
    .:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰) ::.

    گفتم: با این همه گناه… آخه چیکار می‌تونم بکنم؟
    گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
    .:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.

    گفتم: دیگه روی توبه ندارم
    گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
    .:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳) ::.

    گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
    گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
    .:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) ::.

    گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
    گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
    .:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.

    گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! … توبه می‌کنم
    گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
    .:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.

    ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
    گفتی: الیس الله بکاف عبده
    .:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.

    گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟
    گفتی:

    یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
    .:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::.

  • فرشته :

    طلب یاری از خدا

    سوره بقره آیه ۱۸۶:

    وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ

    اوج رحمت خداوند به بنده اش در اين آيه پيداست.دراين آيه هفت بار خداوند مي گويد خودم…

    بی واسطه مهرباني را به اوج مي رساند پادشاهي كه گدايي را هفت بار با صميمانه ترين حالت به خودش ميخواند…

    عِبَادِي ….ي بنده من
    عَنِّي ….. از من
    فَإِنِّي قَرِيبٌ…..پس من نزدیکم
    أُجِيبُ…. اجابت مي كنم من
    إِذَا دَعَانِ….وقتي من را مي خواند
    فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي….پس طلب جواب كنند ازمن
    وَلْيُؤْمِنُواْ بِي…….در حالي كه ايمان دارند به من

    پس بايد …بايد ….بايد …از من…طلب جواب كني….اين امر است امر موكد… فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي

    بايد از من طلب جواب كنندآن هم با چه حالي؟ در حالي كه به من ايمان داري …وَلْيُؤْمِنُواْ بِي

    ايمان داشته باش كه مي شنومت ايمان داشته باش كه من نزديكم به تو … فَإِنِّي قَرِيبٌ


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید