مگر نمیگویند که هر آدمی
یک بار عاشق میشود ؟
پس چرا هر صبح که چشمهات را باز میکنی
دل میبازم باز ؟
چرا هربار که از کنارم میگذری
نفست میکشم باز ؟
چرا هربار که میخندی
در آغوشت در به در میشوم باز ؟
چرا هر بار که تنت را کشف میکنم
تکههای لباسم بال درمیآورند باز ؟
گل قشنگم
برای ستایش تو
بهشت جای حقیری ست
با همین دستهای بیقرار
به خدا میرسانمت
بیا با هم یک تصویر زیبای دیگر از عشق بکشیم ،
تصویری مثل آن نقاشی دیروز تا به یادگار بماندو این یادگاری مثل یک خاطره بماند ،
تا ما نیز مثل خاطره ها باشیم ،
نه خاطره ای از گذشته ،
خاطره هایی شیرین از هر روز زندگی مان که همیشه تا ابد در قلبمان به یادگار بماند!
دلم یک آغوش بی غربت میخواهد
یک آغوش پر سلام ، پر نوازش
یک آغوش آرام و نجیب ، بی بهانه
یک آغوش عاشقانه ، پر ترانه
دلم یک بغل خالی از قانون طبیعت
یک بغل برای تعبیر خواب من
یک آغوش بیرنگ ، بی نیرنگ
یک آغوش پر فریاد از عشق من
دلم یک دل گرم برای حرفهای من
دلم یک کلام حرف برای دل من
دلم یک آغوش پر نوازش ؛
دلم انگار تو را میخواهد
دلم انگار تو را میخواهد
و ليلي نيستي
من اما
مجنون حرف هات مي شوم
ديوانه ي دست هات
مبهوت خنده هات
گل قشنگم
شيرين نيستي
ولي من
صخره هاي شب را
آنقدر مي تراشم
تا خورشيدم طلوع کند
و تو
در آغوشم بخندي
.
زیر باران بیا قدم بزنیم
حرف نشنیده ای به هم بزنیم
نو، بگوییم و نو، بیندیشیم
عادت کهنه را به هم بزنیم
و ز باران کمی بیاموزیم
که بباریم و حرف کم بزنیم
کم بباریم اگر، ولی همه جا
عالمی را به چهره، نم بزنیم
سخن از عشق، خود به خود زیباست
سخن عاشقانه ای به هم بزنیم
قلم زندگی، به دل زیباست
زندگی را بیا، رقم بزنیم
قطره ها درانتظار تواند
زیر باران بیا قدم بزنیم …
دیدی که صبح میشود شب ها بدون من……؟؟؟ دیدی که میگذرد روزها بدون من……؟؟؟ این نبص زندگی بی وقفه میزند… فرقی نمیکند!!! بامن……!!! بدون من……!! دیروز گرچه سخت…… امروز هم ...
مگر نمیگویند که هر آدمی
یک بار عاشق میشود ؟
پس چرا هر صبح که چشمهات را باز میکنی
دل میبازم باز ؟
چرا هربار که از کنارم میگذری
نفست میکشم باز ؟
چرا هربار که میخندی
در آغوشت در به در میشوم باز ؟
چرا هر بار که تنت را کشف میکنم
تکههای لباسم بال درمیآورند باز ؟
گل قشنگم
برای ستایش تو
بهشت جای حقیری ست
با همین دستهای بیقرار
به خدا میرسانمت
بیا با هم یک تصویر زیبای دیگر از عشق بکشیم ،
تصویری مثل آن نقاشی دیروز تا به یادگار بماندو این یادگاری مثل یک خاطره بماند ،
تا ما نیز مثل خاطره ها باشیم ،
نه خاطره ای از گذشته ،
خاطره هایی شیرین از هر روز زندگی مان که همیشه تا ابد در قلبمان به یادگار بماند!
دلم یک آغوش بی غربت میخواهد
یک آغوش پر سلام ، پر نوازش
یک آغوش آرام و نجیب ، بی بهانه
یک آغوش عاشقانه ، پر ترانه
دلم یک بغل خالی از قانون طبیعت
یک بغل برای تعبیر خواب من
یک آغوش بیرنگ ، بی نیرنگ
یک آغوش پر فریاد از عشق من
دلم یک دل گرم برای حرفهای من
دلم یک کلام حرف برای دل من
دلم یک آغوش پر نوازش ؛
دلم انگار تو را میخواهد
دلم انگار تو را میخواهد
ممنون یه دنیا ممنون گلبهار خانوم
“تازگی ها باد که می آید پنجره ها را نمی بندم … میگویم شاید تو در مسیر ملایم باد نشسته باشی …”
میدونی”بهشت” کجاست؟
یه فضای ِ چند وجب در چند وجب!
بین بازوهای کسی که دوستش داری…
در آغوشت که جا می گیرم، عمیق تر گناه می کنم !
من این جهنم را که هوای بهشتی دارد،
با هزاران بهشت خدا، که بی تو هوای جهنم دارد..
عــــوض نــمی کنـم..!
و ليلي نيستي
من اما
مجنون حرف هات مي شوم
ديوانه ي دست هات
مبهوت خنده هات
گل قشنگم
شيرين نيستي
ولي من
صخره هاي شب را
آنقدر مي تراشم
تا خورشيدم طلوع کند
و تو
در آغوشم بخندي
.
زیر باران بیا قدم بزنیم
حرف نشنیده ای به هم بزنیم
نو، بگوییم و نو، بیندیشیم
عادت کهنه را به هم بزنیم
و ز باران کمی بیاموزیم
که بباریم و حرف کم بزنیم
کم بباریم اگر، ولی همه جا
عالمی را به چهره، نم بزنیم
سخن از عشق، خود به خود زیباست
سخن عاشقانه ای به هم بزنیم
قلم زندگی، به دل زیباست
زندگی را بیا، رقم بزنیم
قطره ها درانتظار تواند
زیر باران بیا قدم بزنیم …