همه ي فصل جوونيم پا به پاي عاشقي رفت
تا رسيدم به تو عمرم مثل عطر رازقي رفت
دل من تو اين جزيره واسه هر دلي پناه بود
لب ساحل تك و تنها چشم به راه قايقي رفت
ديگه حوصله ندارم خسته ام خسته ي خسته
روي كتفم جاي زخم و دلم از همه شكسته
اگه آهم سينه سوزه يا كه حرفام پردرده
پشت اين همه ترانه عاشقي جلوه نشسته
دست خالي شدم اما غزل غزل ترانه دارم
واسه امروز كوله باري پر از خاطره دارم
هم نفس تا تو رسيدي تازه شو عمر بهارم
واسه عاشقانه خوندن يه نفس فاصله دارم
کسی این آهنگ رو داره بذاره برا دانلود ؟
سلام بسیار زیبا بود ممنون من که اسم خواننده ش هم نمیدونم
درود گلبهار جان
فکر کنم رضا مهری باشه ولی من توی نت نتونستم اینو پیدا کنم.
اولین باره اسمشو میشنفم حالا من میرم میجویم اگه یافتم دیگه میپرسم چه جوری بذارم میدونین که من اصلا بلد نیستم..پ من رفتم O)
ممنونم
سلام اين ترانه با صداي منه آهنگساز مهرداد نصرتي و ترانه از مهدي محتشم صفا است
درود
این اهنگ از اقای ناصر عبداللهی عزیز هس :-D
نه صداش شبیه هستش ولی خوانندش یکی دیگست
نچ همین که من میگویم رفتوم جستجو کردوم مال خودشه من اصلا نشنیدوم که بخوام بگوم صداش شبیه هس یا نه..حالا ببین من راست میگوم یا شما.. :!:
این چون خوانندش معروف نیست و تقریبا بی نامه و صداش شبیه به استاد عبدالهی هستش اشتباه می گیرن ولی اینو یکی دیگه خونده ، وگرنه راحت میشد پیداش کرد.
فمیدی
یه روز دلم گرفته بود، مثل روزای بارونی
از اون هواها که خودت، حال و هواشو میدونی
اگه بشه با واژهها، حالمو تعریف بکنم
تو هم منو، شعر منو، با همه حست میخونی
یه حالی داشتم که نگو، یه حالی داشتم که نپرس
یه تیکه از روحمو من، جایی گذاشتم که نپرس
یه جایی که میگردمو، دوباره پیداش میکنم
حتی اگه کویر باشه، بهشت دنیاش می کنم
اسم قشنگ شهرمو، تو میدونی چی میذارم
دونهدونه کوچههاشو، به اسمای کی میذارم
آخه تو هم مثل منی، مثل دلای ایرونی
وقتی هوا ابری میشه، حال و هوامو میدونی
(اینم اهنگ مث روزای بارونی از اقای ناصر عبداللهی..روحش شاد)
بی تو اندیشیده ام کمتر به خیلی چیزها
میشوم بی اعتنا دیگر به خیلی چیزها
تا چه پیش اید برای من نمیدانم هنوز
دوری از تو میشود منجر به خیلی چیزها
غیرمعمولی است رفتامن و شک گرده است
چند روزی میشود مادر به خیلی چیزها
نامه هایت .عکس هایت .خاطرات کهنه ات
میزند اینجا به روحم ضربه خیلی چیزها
شاید برای تو فراوان باشند …
کسانی که اندازه ی من دوستت دارند …
اما برای من …
کم که نه هیچ!
وجود ندارد کسی که اندازه ی (تو) …
دوستش داشته باشم.
هزار سال هم بگذرد
نگاهت،
غافلگیرم می کند
تو در هر لحظه
هزار اتفاقی
پاداش تمام صبوری هایم
تویی که گاهی فاصله این بوسه
تا آن دیدارت،
آنقدر زیاد است
که من باز هم دست و پایم را گم کنم
و خیال کنم که اولین بار است
و این تمام زیبایی عشق است
بودنت برای من،
معجزه نیست
اما این که گاهی
به موازات خواستنم،
آغوش می گشایی
و حضور من در حافظه ی عاشقانه ات؛
جان می گیرد
اعجاز واپسین است.
همیشه یک گام فاصله
یا هاله ای از غرور و ابهام؛
یا حتی دیوارهایی که برداشتنی نیست
کاری می کند
که تو در هر لحظه
هزار اتفاق باشی
مگر می شود
تو را دید
و به معجزه، ایمان نداشت!؟
“نیلوفر لاری پور”
چیزی در تو
مرا به دلدادگی می برد
آن سان که گل ها
با کمند عطرها
پروانه ها را به دام می کشند
چیزی در تو
مرا به احساس عاشقانه می برد
آن سان که برکه ها
ترانۀ رنگین کمان ها را
با لحن لالائی
برای ماه می خوانند
چیزی در تو
مرا به جاهائی می برد
که هرگز نرفته ام
به سلام اوّلین گل سرخ
به حضور سبز دستانت
به آغوش اوّلین شب عشق
که پر از نازُ نیازُ بوسه است
چیزی در تو
دنیا را خالی می کند
تا تو تنها اوی من باشی !
“پرویر صادقی”
ﮔـــــﺎﻫﯽ ﻧـــــﻪ ﮔﺮﯾـــــﻪ ﺁﺭﺍﻣﺖ ﻣﯽ ﮐﻨــــﺪ ﻭ ﻧـــــــــــﻪ ﺧﻨــــــــﺪﻩ ..
ﻧــــــــﻪ ﻓﺮﯾـــــــــﺎﺩ ﺁﺭﺍﻣــﺖ ﻣﯽ ﮐﻨــــــــﺪ ﻧـــــــﻪ ﺳﮑــــــــﻮﺕ …
ﺁﻧﺠـــﺎﺳﺖ ﮐــﻪ ﺑــﺎ ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺧﯿﺲ ﺭﻭ ﺑـــﻪ ﺁﺳﻤــــﺎﻥ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﯽ :
ﺧـــﺪﺍﯾــــــﺎ ﺗﻨﻬـــــﺎ ﺗــــﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻨﻬـــــــﺎﯾﻢ ﻣﮕـــــــﺬﺍﺭ …
یک روح و دو تن حکایت ماست
دو خواندن ما حدیث بی جاست
.
تو روح مرا به جان خریده
من جان تو را به بر کشیده
.
تو در بر من به پا ستاده
من در ره تو به سر فتاده
.
در هر نفسم نوای زاریست
در رگ رگ من غم تو جاریست
.
دارم دلکی به عشق بسته
اما چه دلی ؟ دلی شکسته
.
من درد تو را به جان خریده
جانیست مرا به لب رسیده
در این سکوت زمان ، دل نشانه میگیرد
به اشتیاق روی چو ماهت ، بهانه میگیرد
.
بیا به سِرّ منزلِ چشمم ، که روشنی بخشی
شمیم شرربار نگاهت ، جوانه میگیرد
.
ز موجهای دل افروز بلند مژگانت
بیا که بند بند وجودم ، ترانه میگیرد
.
چو در برم هستی عاشقانه میخوانم
ببین که حال و هوا دلبرانه میگیرد
.
شبی میان آسمان ، که ماه خوابیدست
دلم ز مهر وجودت ، آشیانه میگیرد
.
منم نهفته میان دو چشم بیتابت
قسم به عشق ، که نقش جاودانه میگیرد
.
کسی میان عشق من و تو نیست ، اما
دلم همیشه از این ، زمانه میگیرد
.
به خود بناز ، کمی شبیه اطلسی هایی
چطور دلم ، میان دلت خانه میگیرد ؟
.
منم همان غریبه ی خاموش ، دختر پاییز
که در حضور عشق تو ، فسانه میگیرد
.
بگو چه آموخته ام از حریر چشمانت ؟
که دم به دم نفسم ، عاشقانه میگیرد
.
افسانه واقعی (افسون)
به تنهايي گرفتارند مشتي بي پناه اينجا
مسافر خانه ي رنج است يا تبعيد گاه اينجا؟
غرض رنجيدن ما بود از دنيا که حاصل شد
مکن عمر مرا اي عشق بيش از اين تباه اينجا
براي چرخش اين آسياب کهنه ي دلسنگ
به خون خويش مي غلتند صدها بي گناه اينجا
نشان خانه ي خود را در اين صحراي سردرگم
بپرس از کاروانهايي که گم کردند راه اينجا
اگر شادي سراغ از من بگيرد جاي حيرت نيست
نشان مي جويد از من تانيايد اشتباه اينجا
تو زيبايي و زيبايي در اينجا کم گناهي نيست
هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب ماه اينجا
فاضل نظری
Salam Khanoume Golbahar
Age Web Shakhsi Darid ‘ Lotfan Adresesho Bezarid
Comment’hatoon Kheyli Ziba Hastand
سلام وممنون نظر لطفتونه..کافه تنهایی خونه منه من جایی رو ندارم
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست
میل آن دانه خالم نظری بیش نبود
چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست
شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن
بامدادت که نبینم طمع شامم نیست
چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم
به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست
نازنینا مکن آن جور که کافر نکند
ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست
گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف
من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست
نه به زرق آمدهام تا به ملامت بروم
بندگی لازم اگر عزت و اکرامم نیست
به خدا و به سراپای تو کز دوستیت
خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست
دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست
سعدیا نامتناسب حیوانی باشد
هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست
(وبلاگ شعرهای ناب)
تشکر زیبا بود
ممنون آزمایشگاه جان بابت تبلیغت
تا به حال عاشق ماه شده ای
اما دستت به آسمان نرسد؟
تا به حال…
ستاره چینی رفته ای؟!
هر چه از نردبان بالاتر بروی
بیشتر می فهمی
دستت
چقدر کوتاست
چقدر ستاره ها مال تو نیستند
چقدر ماه
دست نیافتنیست!
الهی غمم بار خاطر نباشد
که در غم مرا جان صابر نباشد
الهی نباشد وداعی و گر هست
برای کسی بار آخر نباشد
به هنگام کوچ عزیزان الهی
نگه کردن از چشم شاعر نباشد
الهی کسی را که من دوست دارم
به دوران عمرم مسافر نباشد
معشوقه ی خواجه ای بوده ام شاید
روزگاری در بلخ یا قونیه
و یا تمام دلخوشی تاجری در ونیز .
سوز صدای خنیاگر پیری بوده ام شاید
در بزم پادشاهان جوان
و یا تمام رویای یک سرباز رومی
در چکاچک شمشیرها ی جنگ
به گمانم
بازرگانی
از همه ی بندر ها و خلیج ها و بار اندازها
عبورم داده در سینه اش زمانی
به گمانم
چوپانی
برای همه ی بره های معصومش
در دره های دور
یادم را نی زده روزی
شک دارم
که مر ا تنها تو زاده باشی مادر
معشوق مرا روزی
راهزنان به غارت برده اند
معشوق مرا
روزی، دریایی در خود غرق کرده است
معشوق مرا
روزی چکاچک شمشیر ها … با آخرین
مکتوب عاشقانه ی من در جیبش.
بی گمان یک بار سر زا رفته ام
بی گمان یک بار گرگی مرا دریده است
بی گمان یکبار به رودخانه پرتاب شده ام
بی گمان یکباردر زمین لرزه ای …
با اولین نطفه ی یک انسان در تنم
یقین که
اینهمه دلتنگی نمی تواند
فقط مال همین عصر باشد
مال همین غروب چهارشنبه ی دی ماه
شرق، ایران، ارومیه و رویا
“رویا شاه حسین زاده”
عــــــاقبت یک جـــایـــی …
یــــــکــــــ وقتــــــی …
بــــــه قـــول شــــــازده کوچــــولو:
دلـــــــت اهــــــلــی یک نفــر می شـــود …
و دلـــــــــت ؛
بــــــرای نـــوازش هــایش تنـــــــــگ مــــــی شـــود …
تـــــو مــــــی مـــانی و دلتــنــــگی ها …
تــــــو مــــــی مـــــــــانی و قلبـــی که
لحظـــه دیــــدار تندتر می تپــــد….
ســـراسیمـــــه می شوی …
بــــــی دســــــت و پـــا می شوی …
دلــواپــــــس می شــــــوی …
دلبســــــتـــه می شوی …
و محــــــکوم میشوی…
به عشـــــــق و عـــــــاشـــق بودن….
عشــــــقی که
حــالا شده است تمــــــام ذکر و فــــــکرتـــــ
@};- @};-
ناگهان چقدر زود دیر می شود !…
حرفهای ما هنوز ناتمام…
تا نگاه می کنی
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !
پیش از انکه با خبر شوی
لحظه ی عظیمت تو نا گزیر می شود
ای…
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
“قیصر امین پور”
شبیه پونه ها
کناره های دلم
ازدحام کرده ای
و من چشمه ای
که باید از تو بگذرم.
“پرویز صادقی”
چقد کافه خلوته هیییییییییی هیشکی نیس نه مهربونه نه اقا عرفان نه لیلی ونه نادیااااااااااا پ کوشن بچه ها..حتما یا خوش وخرمن که یادی نمیکنن یا….هیچی دیگه خوشن انشالله
سلام! گلبهار عزیز
هستیم و از خواندن کامنت های زیبای شما لذت می بریم.
میلاد حضرت علی (ع) بر شما و بر تمامی دوستان مبارک
درود
سلام مهربون جون کافه رو تنها نذارین خلوت میشه دلم میگیره ..این روز عزیز برشما هم مبارک باشه..
سلام گلبهار عزیز و ممنونم
به روی چشم ! هستیم در خدمت شما و کافه تنهایی!
خدا نکنه دلت بگیره امیدوارم همیشه شاد باشی
این روحیه مثبت و مهربون تو قابل ستایش است.
خوش باشی
یا انقدر گرفتارنو هزارتا مشکل و بدبختی دارن، که وقت نمیکنن بیان…
به یادتون هستیم…ممنون که شماهم به یاد ما هستید…
موفق باشید…
سلام اقا عرفان انشالله که همش به شادی بگذره اگه نبودین..
ای اتفاق خوب من، در این زمین بد
چنگ تو بر گلوی این سیاره می رسد
سرگیجه می شوم در این دنیای دوره گرد
من را به جز تو عالمی تسکین نمیدهد
تا صفر مطلق خودم هی پیش می روم
بر انجماد من ولی یاد تو می دمد
هی شاخ و شانه میکشد دنیا برای من
تا دست تو نباشد او پا پس نمی کشد
پارو شکسته ام ولی با بازوان تو
ترسی ندارم از شب طوفان و جزر و مد
من را به قایقت ببر ای اتفاق خوب
ای انتقام اشک من، از این زمان بد
هاله جعفری
شانه هایم البرز!
دستهایم الوند!
قلبم اما سنگریزه ی کوچکیست که هر شب
به پنجره ی اتاق تو می خورد !
حال من خوب است اما با تو بهتر میشوم
آخ… تا میبینمت یک جور دیگر میشوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل میکند
یاسم و باران که میبارد معطر میشوم
در لباس آبی از من بیشتر دل میبری
آسمان وقتی که میپوشی کبوتر میشوم
آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو
میتوانم مایهی ـ گهگاهـ دلگرمی شوم
میل، میل توست، امّا بی تو باور کن که من
در هجوم بادهای سخت، پرپر میشوم ۱
مهدی فرجی
گفتی سلام و شد بریده بریده بیان من
پرسیدی و فتاد به لکنت زبان من
در سبز و آبی تلاطم دریای چشم تو
شد همچو کبک و برف قصه ی راز نهان من
با یک نگاه در غم عشقت بسوخت دل
آش نخورده است مثل داستان من
دل بردی و حواس و همه هوش و هستی ام
تنها ز بار غافله جا مانده جان من
عمریست در دلم هوای همان چند ثانیه
آشفته گشته از تو زمین و زمان من
سرتاسر جهان من آن خال روی توست
عالم چه کوچکست به پیش جهان من
“نیما سعیدی”
الان میگین وااااااااااااای باز این اومد
برای چی باید این حرف رو بزنیم.
خوبه که هستید
ممنونم
سارایی خیلی خوشحالم هستی امیدوارم همیشه همینجور همه دور همه جمع باشیم
مرسی گلبهارم خودمم خوشحالم :-D ببین باز اشتباه چاپی اینجا رخ داد
(همه دور همه جمع باشیم :-P )شوووخی میکنما عزیز دللللللم :)
:D :D اره راست میگیا :D اشکال نداره خوبه گاهی کافه شاد میشه
به شب و پنجره بسپار که بر می گردم
عشق را زنده نگــه دار کـه بر می گردم
بس کن این سر زنش “رفتی و بد کردی” را
دست از این خاطـره بردار کــه بر می گردم
دو سه روزی هم – اگر چند – تحمل سخت است
تکیــه کـــن بــــر تن دیــــوار کــه بر می گردم
بین ما پیشترک هر سخنــی بود گذشت
عاشقت می شوم این بار که بر می گردم
گفته بودی دو سحر چشم به راهم بودی
بــــه همــان دیده بیدار کـــه بر می گردم
پرده ی تیره ی آن پنجره ها را بردار
روی رف آیینه بگذار که بر می گردم
پشت در را اگر انداخته ای حرفی نیست
به شب و پنجـــره بسپار کــــه می گردم
“امید مهدی نژاد”
می گویـم امــــا درد دل سـربسته تر بهتر
بغض گلــــــوی مــردها نـشکسته تر بهتر
وقتی که چــای چشم ِ پر رنگِ تو دم باشـد
مردی که پیشت می نشیند خسته تر بهتر
در مــــکتب چـشمــت گرفتــم کاردانـی را
ابــروی تو هـــــر قــدر ناپیوستــه تر بــهتر
سـخت اسـت فتح کشوری که متحد باشد
مــوهای تو آشـــفته و صد دســته تر بهتر
از دور مــی آیی و شـــعرم بند مــــی آید
موی تو وا باشد، دهـانم بستــه تـر… بهتر
شعری از:حسین زحمت کش
خیال می کنم این بغض ناگهان شعر است
همین یقین فروخفته در گمان شعر است
همین که اشک مرا و تو را درآورده است
همین، همین دو سه تا تکه استخوان شعر است
همین که می رود از دست شهر، دست به دست
همین شقایق بی نام و بی نشان شعر است
چه حکمتی است در این وصفِ جمع ناشدنی
که هم زمان غمِ نان، شعر و بوی نان، شعر است
تو بی دلیل به دنبال شعر تازه مگرد
همین که می چکد از چشم آسمان شعر است
از این که دفتر شعرش هزار برگ شده است
بهار نه، به نظر می رسد خزان شعر است
به گوشه گوشه ی شهرم نوشته ام بیتی
تو رفته ای و سراپای اصفهان شعر است
خلاصه اینکه به فتوای شاعرانه ی من
زبان مشترکِ مردمِ جهان شعر است…
سلام و درود سارا عزیز
خوشحالم که اومدی! با کامنتهای زیبایت حس و حال تازه ای به ما بخشیدی!
باش و با بودنت شادی به اطرافیانت ببخش!
خوش باشی سارا گل
سلام مهربان جونم شماها واقعا مهربون و با محبتید من خیلی خوشحالم که اینجا دوستای به این خوبی پیدا کردم ممنون
اشک باید در آغوش یاری بریزد
زلف بر شانههایش نگاری بریزد
من سرم روی دوش تو باشد قشنگ است،
صخره وقتی از آن آبشاری بریزد
چای خوب است اما از آن بهتر اینست:
چای را آنکه تو دوست داری بریزد
خواست قلب مرا پر کند از تو این عشق
خواست دریا که در جویباری بریزد!
عمر ما آن شکوفهست بر شاخه، افسوس
میرود با نسیمی بهاری بریزد
چهرهام مثل آئینه از غم کدر شد
کاش دست تو از من غباری بریزد
مژگان عباسلو
دلتنگی های من به تو رفته اند،
آرام می آیند،
در سینه می نشینند،
دیگر نمی روند…
پدرم، روزت مبارک!
پدر؛ تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست
اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند؛
و با وجود همه مشکلات،
به تو لبخند زند تا تو دلگرم شوی
که اگر بدانی … چه کسی ،
کشتی زندگی را
از میان موج های سهمگین روزگار
به ساحل آرام رویاهایت رسانده است؛
“پدرت” را می پرستیدی …
روز پدر بر تمام پدران عزیز و زحمت کش مبارک
پدرم کارگر است
به مزرعه می آید با آخرین ستاره از آسمان صبح
و باز می گردد با اولین ستاره در آسمان شب
پدرم خورشید است !
روز پدر مبارک
(فردا پست نذارین واسه روز پدر باز ما ضایع بشیم امشب نذاشتین فردا هم نذارین خودتونو خسته نکنین)
که با این در اگر در بند در ماند، در ماند.
چی شده ؟
باشه O)
هاااااااااا چی چی شده من نفهمیدم؟اصلا شما چی گفتین؟ :!:
دیالوگ فامیل دور – کلاه قرمزی
هاااااااااا ما از این فیلما نیگاه نمیکنیم کلا تلویزیون نگاه نمیکنم :-D
رادیو نگاه می کنین؟
گلبهار جان
شعرهایی که میگذاری یکی از یکی قشنگتره
این کامنتها که دیگه نگو وقتی می خونم کلی می خندم :-D
جالب هم اینجاست که این کافه عزیز نکرد پست برای روز پدر بگذاره !!!!!!
زد تو کار فامیل دور!!!!
خوب شد من و شما تبریک گفتیم!!!!
کافه عزیز به دل نگیری ها!!!!!!
نه حق با شماست.
به قول گلبهار باید دیروز می ذاشتیم.
روز پدر گرامی باد.
مرسی مهربون جون…ولی کافه چی باید واسه روز پدر یه چی میذاشتی چرا بینشون فرق میذاری..؟؟؟
خودت گفتی امروز دیگه نذار دیر شده
نچ من وقتای خاصی فقط پا تلویزیون میشینم وگرنه وقتمو با چیزای دیگه پر میکنم
وااااااااااااای کو کلید پاسخ دادن؟؟؟؟؟ منظورم روز خود خودش بود نه زودتر ونه دیرتر…حالا که گذشت ولی چن روز دیگه که……….. امیدوارم یه پست عالی ببینم یادتون نره
عزیزان به این آدرس برین dl کنین bye