بایگانی‌های عاشق - صفحه 4 از 6 - کافه تنهایی

کافه تنهایی

کاش می شد هیچ جمله ای را با “کاش” آغاز نکنم

کاش می شد هیچ جمله ای را با "کاش" آغاز نکنم

عاشقانه

سرخوشم یا خودم را به سرخوشی می زنم
نمی دانم

چه شده است؟

 

برخلاف همه که می گویند چه زود گذشت
انگار همین دیروز بود

برای من چه سخت است
سخت است که نگویم انگار تمام عمرم بود

باید بگویم چه دورند بازی های دوران کودکی ام، دل آسودگی هایم ، افکار آرامم

اینکه بزرگترین آرزوها سهمم بود

اینکه توأم با مشکلات خانواده و …

خوشبخت ترین کودک روی زمین بودم

 

زمان زیادی گذشته است…

باید کسی را برای درد و دل پیدا کنم

باید با ثانیه ها قراری بگذارم

که از راز نرسیدن به او کمتر بدانم

حال…

نمی دانم که چقدر در حال رسیدن به او زمین خورده ام

ولی خوب می دانم که …
کسی نیست دستم را بگیرد و بگوید غصه نخور این نیز می گذرد

می دانم که
از این که زمین می خورم کسی چیزی نمی فهمد

 

چرا کسی نمی داند بر من چه گذشت؟

 

دلم می خواهد حداقل تو بدانی

تو بدانی که قبل از تو آرزوهایم آزارم می داد
تو را که دیدم رویایت

 

کاش می شد هیچ جمله ای را با “کاش” آغاز نکنم
ولی …

کاش احساسات هم قابل اندازه گیری باشد
تا که ثابت می کردم هیچ کس به اندازه من عاشقت نیست

 

کاش…

می شد که بفهمی برای رسیدن به تو چقدر تغییر کرده ام

کاش…
می توانستم به تو اشاره کنم که به فکرت هستم

 

شاید باید کمی توجهت را به سمت خودم سوق می دادم
شاید …

شاید هم نه قسمت است دیگر…

دلم می خواهد قسمت هر که می شوی خوشبخت شوی
دلم می خواهم دوباره عاشق شوم
دوباره به عاشقانه هایم دامن بزنم

 
“محمد مهدوی”

موضوع :

قلمت را بردار …

عاشقانه

قلمت را بردار ،

بنویس از همه خوبیها ، زندگی , عشق ، امید

و هر آن چیز که بر روی زمین زیبا است

گل مریم ، گل رز

بنویس از دل یک عاشق بی تاب وصال…

از تمنا بنویس …

از دل کوچک یک غنچه که وقت است دگر باز شود

از غروبی بنویس که چون یاقوت و شقایق سرخ است

بنویس از لبخند

از نگاهی بنویس که پر از عشق به هر سوی جهان می نگرد

قلمت را بردار ، روی کاغذ بنویس :

زندگی با همه تلخی ها شیرین است …

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

برای آسمان غم گرفته ی تو ماه می شوم

عاشقانه
تو می روی
برای رفتن تو راه می شوم !
تو پلک می زنی
و من
برای چشم های غم گرفته ات نگاه می شوم !
تو خسته می شوی
و من
برای خستگی تو
چه عاشقانه تکیه گاه می شوم . . . !
دلت گرفته است ؟
پا به پای گریه های تو
بغض و اشک و آه می شوم !
سکوت می کنی و من
به احترام خلوتت
به شب پناه می برم
سیاه در سیاه می شوم . . . !
همیشه آخر تمام شکوه ها
به چشم های عاشقت که می رسم
سکوت می کنم
و باز برای آسمان غم گرفته ی تو ماه می شوم ….
دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

تا می توانیم عاشق شویم …

عاشقانه

حالا که قرار است از دست برویم

دل به هم دادنمان را

بیا قصه ای کنیم

پر از جراحت های کاری عاشقانه .

یا آبی که از سرمان می گذرد را

قایق نسازیم و

دلی را که دارد از راه به در می شود

مرشد نباشیم !

بیا

بی هیچ شرط و تدبیری

تنها تا می توانیم عاشق شویم

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

دل شکسته بود، امــــا دل کسی رو نشکست

عاشقانه

اگر روزی داستانم را نقل کردی بگو :

 

بی کس بود

اما کسی رو بی کس نکرد.

 

تنها بود

اما کسی رو تنها نذاشت.

 

دل شکسته بود

اما دل کسی رو نشکست.

 

از غصه فراری بود

اما وجودش پر از غصه بود.

 

درد داشت

اما مرهم درد من بود.

 

عاشقم بود

اما من او را دوست نداشتم.

 

وقتی فهمید ساده ناراحت شد

اما می دانم …

موضوع :

چه کسی گفته زمستان خدا زیبا نیست ؟

عاشقانه

با تو در برف .. مهم نیست خیابان باشد
یا جنون باشد و یک عمر بیابان باشد

چه کسی گفته زمستان خدا زیبا نیست ؟
دوست دارم همه ی سال زمستان باشد

ره به جایی نبرد فکر فرار از باران
نیست چتری که به اندازه ی باران باشد

تا تو با ناز نخندی چه کسی خواهد دید ؟
سی و دو دانه ی برفی که درخشان باشد

می نویسی به تن برف سئوالت را، کاش
پاسخ مسئله یک واژه ی آسان باشد

خواندمش : ” تا به ابد عاشق من می مانی ؟”
دوستت دارم اگر قیمت آن، جان باشد

تا کمی گرم شود شعر و تو سرما نخوری
دفتر شعر مرا نیز بسوزان .. باشد ؟

دسته بندی : شعر و دلنوشته
موضوع :

تا که دیدن بشود رخصت یار

عاشقانه

گفته بودی
بنشینم لب جوی
و گذر عمر ببینم حافظ؟
گذر عمر مرا جای نشستن نیست
نه که جویی ماندست
نه که آبی نیست
گذر عمر سریع است ز آب
بهتر آن است که
سوار ترن باد شویم
تاگذر از لب چشمه به لب یار
فراهم شود از شوق وصال

تا به کی عاشق گل باید بود
تا به کی مهر ز بلبل باید جست
چرخه دور فلک تند شدست
باید رفت تند تر از باد خزان
تا که فرصت بشود دیدن دوست
تا که دیدن بشود رخصت یار
جا که مانی همه جا ویران است

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

از دل برود یار چو از دیده برفت …

عاشقانه
عاشقانه
گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفتسالها هست که از دیده‌ی من رفتی لیکدلم از مهر تو آکنده هنوزدفتر عمر مرادست ایام ورقها زده است

زیر بار غم عشق قامتم خم شد و پشتم بشکست

در خیالم اما …

همچنان روز نخست تویی آن قامت بالنده هنوز

در قمار غم عشق

دل من بردی و با دست تهی

منم آن عاشق بازنده هنوز

آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش

گر که گورم بشکافند عیان می‌بینند

زیر خاکستر جسمم باقیست

آتشی سرکش و سوزنده هنوز

 

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

خوش به حال باد …

تصویر عاشقانه

خوش به حال باد

گونه هایت را لمس می کند

و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد!

کاش مرا باد می آفریدند

تو را برگ درختی خلق می کردند؛

عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟!

در هم می پیچند و عاشق تر می شوند …

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

زندگی تکثیر ثروتی است که نامش محبت است

عاشقانه

“زندگی تکثیر ثروتی است که نامش محبت است”

ای ماه قشنگ

آن چه در ما جاری است ، این همه فاصله نیست !

چشمه گرم وصال است و عبور . . .

زندگی . . . می گذرد ، تند و آسان و سبک . . .

عاشق هم باشیم ، عاشق بودن هم ،

عاشق ماندن هم ، عاشق شادی و هر غصه هم . .. .

روز نو ، هر روز است ،

فکر را ، نو بکنیم . . .

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :





کافه تنهایی

آخرین دیدگاه‌ها

عاشقانه

بایگانی شمسی

دلنوشته ها

باهمدیگه
کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید