چه کسی گفته زمستان خدا زیبا نیست ؟ - کافه تنهایی

کافه تنهایی

چه کسی گفته زمستان خدا زیبا نیست ؟

عاشقانه

با تو در برف .. مهم نیست خیابان باشد
یا جنون باشد و یک عمر بیابان باشد

چه کسی گفته زمستان خدا زیبا نیست ؟
دوست دارم همه ی سال زمستان باشد

ره به جایی نبرد فکر فرار از باران
نیست چتری که به اندازه ی باران باشد

تا تو با ناز نخندی چه کسی خواهد دید ؟
سی و دو دانه ی برفی که درخشان باشد

می نویسی به تن برف سئوالت را، کاش
پاسخ مسئله یک واژه ی آسان باشد

خواندمش : ” تا به ابد عاشق من می مانی ؟”
دوستت دارم اگر قیمت آن، جان باشد

تا کمی گرم شود شعر و تو سرما نخوری
دفتر شعر مرا نیز بسوزان .. باشد ؟

دسته بندی : شعر و دلنوشته
بازدید : 2009
برچسب ها : , , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • نادیا :

    دیدی که چه بی رنگ و ریا بود زمستان ؟
    مظلوم ترین فصل خدا بود زمستان
    دیدیم فقط سردی او را و ندیدیم
    از هر چه دو رنگی است رها بود زمستان
    بود هرچه فقط بود سپیدی و سپیدی
    اسمی که به او بود سزا بود زمستان
    گرمای هر آغوش تب عشق دم گرم
    یکبار نگفتند چرا بود زمستان
    بی معرفتی بود که هر بار ز ما دید
    با این همه باز اهل وفا بود زمستان
    غرق گل و بلبل شد اگر فصل بهاران
    بوی گل یخ هم به هوا بود زمستان
    با برف بپوشاند تن لخت درختان
    لبریز و پر از شرم و حیا بود زمستان
    در فصل خودش ، شهر خودش ، بود غریبه
    مظلوم ترین فصل خدا بود زمستان …

  • نادیا :

    کاش می شد غم دلها را نگاشت
    کاش می شد ماه را صفحهً دل کرد وز خوبی و بدی در آن نگاشت
    کاش می شد اشکها را بوسید و گل یاد و بوئید
    کاش می شد به قناری فهماند
    که زمستان زیباست!

    .

  • باران :

    به خدا بگویید زمستانش سرد نیست؛
    جمع کند تکرار فصل هایش را!
    من در تابستانش هم از بی وفایی دندان به دندان ساییده ام…

  • گلبهار :

    “زمستان “،زمستان است

    نگاه سردتو بر من زمستان است

    صدای سرد تو بر من زمستان است

    بهار چشم تو بر من زمستان است

    به گرمی دل نمیبندم

    دلم لبریز از سردیست

    در آغوشت پناهم نیست

    چرا دنیا چرا دنیا

    دلم از درد میسوزد

    کسی با من موافق نیست

    به درد خود گرفتارم

    لبانم خشک از سردیست

    صدایم مرده

    دل خشکیده

    دنیایم زمستان است

    چرا دنیا چرا دنیا؟ …

    (شعر زمستان از محمد داریونی)

  • گلبهار :

    زمستون،تن عريون باغچه چون بيابون

    درختا با پاهای برهنه زير بارون

    نميدونی تو که عاشق نبودی

    چه سخته مرگ گل برای گلدون

    گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه

    واسه هم قصه گفتن عاشقانه

    چه تلخه چه تلخه

    بايد تنها بمونه قلب گلدون

    مثل من که بی تو

    نشستم زير بارون زمستون

    زمستون

    برای تو قشنگه پشت شيشه

    بهاره زمستونها برای تو هميشه

    تو مثل من زمستونی نداری

    که باشه لحظه چشم انتظاری

    گلدون خالي نديدي

    نشسته زير بارون

    گلای کاغذی داری تو گلدون

    تو عاشق نبودی

    ببينی تلخه روزهای جدايی

    چه سخته چه سخته

    بشينم بی تو با چشمای گريون

    شعر زمستون از اخوان ثالث

  • گلبهار :

    تا قدرت را بدانند

    با سنگ ریزه و خرده شیشه فرود آ

    آب شو! آب شو! موسیقی منجمد

    و بیا و ببین

    رنج را تو کشیدی و

    به نام بهار تمام شد !

  • گلبهار :

    گاهی نگاهی سرد ،

    روی زمستان را هم کم میکند …!

  • گلبهار :

    نه حوصله دوست داشتن دارم

    نه میخواهم کسی دوستم داشته باشد

    این روزها سردم ، مثل زمستان

    احساسم یخ زده

    آرزوهایم قندیل بسته

    امیدم زیر بهمن سرد احساساتم دفن شده . . .

    نه به آمدنی دلخوشم و نه از رفتنی غمگینم

    این روزها پر از سکوتم

    سکوتی تلخ . . .

  • گلبهار :

    دلم گرفته، برایم «بهار» بفرستید
    ز شهر کودکی ام یادگار بفرستید

    دلم گرفته پدر! روزگار با من نیست
    دعای «خیر» و صدای دوتار بفرستید

    … اگر چه زحمتتان می شود ولی این بار
    برای دخترک خود «قرار» بفرستید

    غم از ستاره تهی کرد آسمانم را
    کمی ستاره ی دنباله دار بفرستید

    به اعتبار گذشته دو خوشه ی «لبخند»
    در این زمانه ی بی اعتبار بفرستید

    تمام روز و شب من پُر از زمستان است
    دلم گرفته! برایم «بهار» بفرستید

    منیژه درتومیان

  • گلبهار :

    بیچاره باران
    کسی نفهمید برف همان باران بود
    که از سرمای دلتنگی یخ کرد و کفن سفید پوشید .

  • گلبهار :

    هوا هر چقدر هم زمستان باشد
    مهم نیست ،
    آغوش تو تابستانِ من است . . .

  • گلبهار :

    کسی نگفت از..

    عطش نابهنگام زمین،از..

    کوچ پرستوها،از..

    پرپرشدن زنبق های وحشی

    کسی نگفت از..

    نیامدن بهار،از..

    رسیدن زمستان وسرمای استخوان سوز

    کسی نگفت از..

    پایان نمناکی خاک در شیارهای سوزان و خشک،از..

    مرگ پاییز وحضور یخبندان .

    اکنون چه کسی مرثیه مرا خواهد خواند؟

  • گلبهار :

    عاشق اینکه ببینمت در زمستان
    آرام راه می روی !
    گونه هایت از سرما سرخ شده است
    سر خود را تا حد ممکن در یقه ات فرو کرده ای
    دست هایمان در جیبم به گم گره شده
    معصومانه به زمین خیره ای
    چقدر دوست داشتنی شده ای
    حرفم را پس میگیرم …
    من عاشق زمستان نیستم، عـــــــــــــــاشق توام

  • گلبهار :

    هـي فلــــانـي !
    رفتــن حـــق همــــه ي آدمهـــاست …
    فقــط خواستـــم بدونــــي
    اگــه مونــده بــودي
    زمستــونــم قشنـــگـــــ تــر بــود!


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید