تا می توانیم عاشق شویم ... - کافه تنهایی

کافه تنهایی

تا می توانیم عاشق شویم …

عاشقانه

حالا که قرار است از دست برویم

دل به هم دادنمان را

بیا قصه ای کنیم

پر از جراحت های کاری عاشقانه .

یا آبی که از سرمان می گذرد را

قایق نسازیم و

دلی را که دارد از راه به در می شود

مرشد نباشیم !

بیا

بی هیچ شرط و تدبیری

تنها تا می توانیم عاشق شویم

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 1383
برچسب ها : , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • گلبهار :

    خطا از من است ، می دانم …

    از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نعبد “

    اما به دیگران هم دلسپرده ام

    از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین “

    اما به دیگران هم تکیه کرده ام

    اما رهایم نکن

    بیش از همیشه دلتنگم

    به اندازه ی تمام روزهای نبودنم …

    خدایا ؛؛ رهایم نکن ….

  • گلبهار :

    خیلی وقت است که قلبم را سپرده ام به تو
    خیالم راحت است هم از بابت قلبم و هم از تو
    با صدای قلب تو میروم به اوج احساساتم
    از تو مینویسم، از چشمانت ، مینویسم که عاشقتم
    خیلی وقت است بسته ام چشمهایم را بر روی همه
    تو به من یاد دادی رسم عاشقی را ، ای عشق جاودانه
    یاد تو و مهرت همیشه در دلم ، تو چقدر مهربانی گلم
    بگیر دستانم را تا رها شویم از اینجا
    تا پناه ببریم به خدا
    اینجا بمانیم نگاه ها ما را از هم دور میکنند ،
    دستهای آلوده چشمه ی عشقمان را گل آلود میکنند
    اینجا بمانیم ستاره ای در آسمان نمی ماند ،
    ما هم بخواهیم ، عشق دیگر با ما نمیماند
    اینجا هوایی است که به درد همین گرگها میخورد
    کسی حتی در حال سقوط هم به ما رحم نمیکند!
    حیف عشقمان است که اینجا هدر رود ،
    عشق باید بی خوابی شب تا سحر شود
    که تا زنده ایم لذت ببریم از وجود هم ،
    حالا این تو ، این عشق و این من…
    .

  • گلبهار :

    با دستهای خالی به دنیا آمده ایم
    و با دستهای خالی از دنیا خواهیم رفت
    نگران چیزهایی که آرامش را از تو میگیرند نباش ..!!

  • گلبهار :

    وقتی پایت خواب می رود

    نمی توانی درست راه بروی

    لنگ می زنی!

    وقتی قلبت خواب می رود

    نمی توانی درست فکر کنی.

    عاشق می شوی !

  • erfan :

    بیا

    بی هیچ شرط و تدبیری

    تنها تا می توانیم عاشق شویم…
    ……………
    خیلی حرف قشنگیه …

  • گلبهار :

    گل من، قلبت را، به خداوند سپار…

    آن همه تلخی و غم، این همه شادی و ایمانت را…

    گاهی از عشق گذر کن و دلت را، بسپار

    به خداوندی که

    خوب می داند گل من؛

    سهم تو از دل چیست…!

    گاه، دلتنگ شوی،

    گاه، بی حوصله و سخت و غریب!

    و زمانی را هم، غرق شادی و پر از خنده و عشق…

    همه را، ای گل ناز، به خداوند سپار…

    خاطرت جمع، عزیز! که عدالت؛ خصلت مطلق اوست…

    گل نازم؛ این بار

    چشم دل را واکن!

    دست رد بر دل هر غصه بزن!

    حرف هایت را، گرم و آرام و بلند، به خداوند، بگو…

    عشق را تجربه کن!

    حرف نو را این بار، از لب شاد چکاوک بشنو!

    قطره آبی بچکان؛ بر کویر دل و بر بایر این عاطفه ها…!

    گل من؛ در این سال؛ که پر از روز و شب است،

    و پر از خاطره هایی تازه!

    چشم دل را، نو کن

    و شبیه شب و شبنم، غرق موسیقی باش!

    لحظه ها، می گذرند، تند و بی فاصله از هم…

    مثل آن لحظه که دیروز شد و

    مثل آن روز که انگار، گلم؛

    هرگز از ره نرسید…!

    آری ای خوب قشنگ؛

    زندگی، آمدن و رفتن نیست…

    خاطره ها هستند، گاه شیرین و گهی تلخ و غریب!

    بهتر آن است که در روز جدید،

    فکر را نو بکنیم، عشق را، سر بکشیم

    و دل تار غمین را

    بنشانیم سر سفره نور،

    خانه اش را بتکانیم و سپس

    هر در و پنجره را، سوی چشمان خدا وا بکنیم…

    روز نو، آمده است!

    و بهار هم امسال، مثل هر سال از آغوش خدا، می روید!

    کاش، این بار، گلم؛

    با دل گرم زمین، عهد بندیم، دگر؛

    قدر بودن ها را، خوب تر می دانیم…

    و خدا را هر روز، از نگاه همگان می خوانیم…!

    فاصله، بسیار است بین خوبی و بدی… می دانم!!!

    ولی ای ماه قشنگ؛

    آن چه در ما جاری است؛ این همه فاصله نیست!

    چشمه گرم وصال است و عبور…

    زندگی… می گذرد؛ تند و آسان و سبک…!

    عاشق هم باشیم، عاشق بودن هم،

    عاشق ماندن هم، عاشق شادی و هر غصه هم…

    روز نو، هر روز است؛

    فکر را، نو بکنیم…!

    عشق را، سر بکشیم…!

    زندگی؛

    می گذرد…! تند و آسان و سبک

  • گلبهار :

    دلمــان خـوش اســت که می نویســیم
    و دیگــران می خـواننــد
    و عــده ای می گـوینــد
    آه چـه زیبــا و بعضــی اشـک می ریــزند
    و بعضــی مـی خنــدنـد
    دلمــان خـوش اســت
    به لــذت هــای کــوتـاه
    به دروغ هــایی که از راســت
    بـودن قشنــگ تـرند
    به اینکــه کســی برایمــان دل بســوزاند
    یـا کســی عاشقمــان شــود
    با شــاخه گلی دل می بنــدیـم
    و با جملــه ای دل می کــنیم
    دلمــان خـوش می شــود
    به بـرآوردن خـواهشــی و چشــیدن لـذتـی
    و وقــتی چیـــزی مـطابـق مــیل مــا نبــود
    چقـــدر راحـت لگـــد می زنیـــم
    و چــه ســــاده می شـکــنیم
    همــــه چیـــز را……

  • sara :

    بیا باز فریب بخوریم تو فریب حرفهای مرا و/من فریب نگاه تو را… مگر زندگی چه میخواهد به ما بدهد/که تو از من چشم برداری و ….من نگویم/که دوستت دارم

  • گلبهار :

    زندگی زیباست، تماشاییست!

    چرا زیبا نمی بینیم؟

    چرا گاهی به پای این همه خوبی نمی شینیم؟

    چرا با هم نمی خندیم؟

    مگر دنیا چه کم دارد؟

    ببین این آسمان آبی ست

    ببین دنیای ما آکنده از پاکی ست

    و خوبی تا ابد پاینده می ماند…

    تو باور کن

    همین کافیست…

    • erfan :

      دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست
      تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست
      قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو
      گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست
      گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
      گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
      آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن
      من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست
      من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
      برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست
      فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
      که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست …

  • گلبهار :

    کاش وقتی زندگی فرصت دهد

    گاهی از پروانه ها یادی کنیم

    کاش بخشی از زمان خویش را

    وقف قسمت کردن شادی کنیم

    کاش گاهی در مسیر زندگی

    باری از دوش نگاهی کم کنیم

    فاصله های میان خویش را

    با خطوط دوستی مبهم کنیم

    کاش وقتی آرزویی میکنیم

    از دل شفاف مان هم رد شود

    مرغ آمین هم از آنجا بگذرد

    حرف های قلبمان را بشنود

  • گلبهار :

    مي توان در قاب خيس پنجره

    چك چك آواز باران را شنيد

    مي توان دلتنگي يك ابر را

    در بلور قطره ها بر شيشه ديد

    مي توان لبريز شد از قطره ها

    مهربان و بي ريا و ساده بود

    مي توان با واژه هاي تازه تر

    مثل ابري شعر باران را سرود

    مي توان در زير باران گام زد

    لحظه هاي تازه اي آغاز كرد

    پاك شد در چشمه هاي آسمان
    زير باران تا خدا پرواز كرد

  • گلبهار :

    كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند

    بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند

    قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها

    رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند

    بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را

    شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند

    مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت

    سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند

    چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها

    شاید این باران كه می بارد شما را تر كند

  • گلبهار :

    کاش می شد که کسی می آمد

    باور تیره ی ما را می شست

    و به ما می فهماند

    دل ما منزل تاریکی نیست

    اخم بر چهره بسی نازیباست

    بهترین واژه ،همان لبخند است

    که ز لبهای همه دور شده ست

    کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم

    تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم

  • دارد تمام می شود
    بیا بودنمان را قضا کنیم …

    :)
    با جستجوی یه عکس مسیرم به اینجا افتاد اما
    حال و هوای بلاگتون رو دوست دارم و بازم میام
    مانا باشید :flr


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید