بایگانی‌های مطالب عاشقانه - صفحه 9 از 12 - کافه تنهایی

کافه تنهایی

دل نوشته ها

دل نوشته ها

این دل نوشته ها را دوستش دارم

همه ی این کلمات و واژه ها را … که نه !

که تمامی مقصود دلم را …

اهل روزگار بدانند

که من او را دوست می دارم

هنوز … عطر نگاه او با من است

هنوز … آن دستمالی که اتو کشیده

کنج رف (طاغچه) است

برای من ، یعنی تمنای او

حتی آن مهری که به کین آمیخته است

هنوز … آن گوشه های نایاب دلم

سی بودن با او بی قرار است

هنوز … نامش عزیزترین قشنگی هاست

در این اوقات ناخوش دلتنگی ها …

هنوز …

موضوع :

زمان در بستر شب خواب و بیدار است

 مطالب عاشقانه

هوا آرام

شب خاموش

راه آسمان ها باز

خیالم

چون کبوترهای وحشی می کند پرواز

رود آنجا

که می بافند کولی های جادو، گیسوی شب را

تنم را

از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت

برایت شعر خواهم خواند

برایم شعر خواهی خواند

تبسم های شیرین تو را با بوسه خواهم چید

وگر بختم کند یاری

در آغوش تو

ای افسوس

سیاهی تار می بندد

چراغ ماه

لرزان از نسیم سرد پاییز است

هوا آرام

شب خاموش

راه آسمان ها باز

زمان

در بستر شب خواب و بیدار است …

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

راز خوشبختی هرکس به پراکندن اوست …

مطالب عاشقانه
از دل افروزترین روز جهان

خاطره‌ای با من هست

به شما ارزانی ؛

سحری بود و هنوز گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود

گل یاس، عشق در جان هوا ریخته بود

من به دیدار سحر می رفتم

نفسم با نفس یاس درآمیخته بود …

من به دنبال دل آویزترین شعر جهان می‌رفتم …

یافتم !

یافتم ! آن نکته که می‌خواستمش

با شکوفایی خورشید و گل‌افشانی لبخند تو آراستمش

تار و پودش را از خوبی و مهر،

خوشتر از تافته ی یاس و سحر بافته ام

“دوستت دارم”

را من دل آویزترین شعر جهان یافته ام

این گل سرخ من است دامنت پُر کن از این گل

که دهی هدیه به خلق …

که بری خانه ی دشمن …

که فشانی بر دوست …

راز خوشبختی هرکس به پراکندن اوست …

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

تو فارغ از وفور سایه هایی

مطالب عاشقانه
تنهــــا تویی،تو! که میتپی به نبض این رهایی…
تو فارغ از وفور سایه هایی…
باز آ…
که جز تو جهان من حقیقیتی ندارد…!
تو میروی که ابر غم ببارد
به سمت ماندنت راهــی نمیشوی چـرا؟
گـاهی ستاره هدیه کن،به مشت پوچ شب ها!
شمرده تر بگو،با من
حروف رفتنت،تا من
بگیرم از دلت
همه بهانه هارا…

دسته بندی : جملات زیبا
موضوع :

اینجا سرزمین غریبی است

سرزمین غریب

خوب خوبم

هیچ دردی ندارم

اینجا سرزمین غریبی است

نمی توان آن را شناخت

باید آن را زندگی کرد

دلم می خواهد همیشه اینجا بمانم

عطر بهار نارنج در باغ بیداد می کند

نمی بینمش اما صدایش مرا با خود می برد

عاشقم می کند

دلم تنگ است

دلم برای دیدنش تنگ است

کی رخ می نماید ؟

نمی دانم ….

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

داغ مثل یک فنجان داغ ….

یک فنجان قهوه عاشقانه

یک فنجان قهوه عاشقانه

به کدامین سپیدی برف زمستان دلم خوش باشد

به آواز کلاغ ها

و به عروسک های آویزان و لرزان میان چشمک های سرد و ناپاک

به این سرما هم اگر دلم خوش باشد

به تو نمی رسد دلم

و به این پنجره های بخار گرفته ی هزاران ماشین سرگردان

دور تا دور میدانی که این روزها آبستن خشم های شیطانی است

سر انگشتم به سمت تو می چرخد

بی اختیار

چقدر دلم طعم زمستانی تو را لک زده است

درست در ابتدای نبودنت

با یک فنجان داغ ایستاده ام

و بودنت که بخار شیشه این عینکم را

خط می زند در خاکستری برف قدم هایت

خوب شرم می آید

به کمان های هزاران صیاد گرفتارم

و تو که شاخه هایت خم شده است در این سنگینی سیاهی برف

و من که هنوز یادم مانده است پالتوی کوچکم را پر از عطر دستانت کنم

داغ مثل یک فنجان داغ

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

هميشـه بايــد کسی باشـــد

عاشقانه

هَـميشـه بـآيــد کـسی باشـــد

که مــَعنی ســـــه نقطـه ی انتهـــای جملـه‌هآیتـــ را بفهمـــد

 

تا بُغض‌هآيتـــ را قبلــ از لرزیــدن چانـه اتـــ بفهمـــد

که وقتی صدایتـــ لرزیـــد بفهمـــد

 

که اگــ ـر ســکوتــــــــــــــ کـردی، بفهمـــــــــــد

که اگــ ـر بهانـه‌گيــــر شــدی بفهمـــد

 

کـسی بـآشــد

 

که اگــ ـر ســردرد را بهـآنــــــــــــه آوردی

 

برای رفتـــن و نبـــودن

 

بفهمـــد بـه تــوجّهـش احتيآج داری

 

بفهمـــد کــــه درد داری

 

کـــــــــــــــــه زنــدگـــــــــــــی درد دارد

 

بفهمـــد کــــه دلتـــ می خواهد

 

قَــدم زدن زیـــرِ بـــآران

 

حرف های عاشقانه

 

یک فنجان قهوه دو نفره را

 

هميشـه بايــد کسی باشـــد

 

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

دلم کسی را می خواهد که شبیه هیچ کس نباشد !

عاشقانه

دلم کسی را می خواهد که به چشمهایم گوش کند

کسی که نگاهم را در باغچه ی خانه اش بکارد

و هر روز به بوته های تشنه ی احساسم آب دهد

کسی که از نگاهم بخواند که امروز هوای دلم آفتابی است یا ابری و سرد

کسی که بداند بعد از هر بار دیدنش ،

باز هم قلبم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه می تپد

کسی که دلم هر روز برایش تنگ شود

دلم کسی را می خواهد که شبیه هیچ کس نباشد !

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

یک شب سرد و بارانی

عاشقانه

آن شب خواهد آمد
یک شب سرد و بارانی
شبی که دیگر قلبی در سینه ام نیست تا با تپش هایش دیوانه ام کند
شبی که چون غریبه ای از کنارت گذر می کنم
و تو مرور می کنی تمام خاطرات شیرنی که تلخ تلخ شده اند
آن شب خواهد آمد
در چشمانت خیره می شوم و می گویم ببخشید شما ؟؟

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

به تکرار اسم تو …

عاشقانه

مهم نیست که مرا

از ملاقات ماه و گفت و گوی باران

بازداشته اند.

من برای رسیدن به آرامش

تنها به تکرار اسم تو

بسنده خواهم کرد …

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :





کافه تنهایی

آخرین دیدگاه‌ها

عاشقانه

بایگانی شمسی

دلنوشته ها

باهمدیگه
کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید