دوست داشتن ات
نوشتنی نیست
که واژه ها
نه قلبی برای شکستن دارند
و نه دستی برای سرد شدن ..
دلتنگ که می شوم
نه چشم گریه ای دارند در باران
نه پائی برای گم شدن در باد ..
دوست داشتن ات را
نمی شود نوشت
وقتی که واژه ها
نه موئی برای سپید شدن دارند
و نه اندامی برای خم شدن ..
عشق تو انتظار ست
که کاغذ های کاهی نمی فهمند ..
دوست داشتن ات
حسرتی ست
که در دل هیچ واژه ای نمی ماند ..
و من زنده ام تا معلوم شود
عشق طولانی ست …
نگاهم که کردی دلم پر گرفت
دلم غربت زنگ آخر گرفت
نگاهم که کردی سکوتم شکست
درون دلم عشق گویی نشست
نگاهم که کردی زمان صبر کرد
دل آسمان را پر از ابر کرد
و بعد از نگاه تو باران گرفت
و عشقی درون تنم جان گرفت
نگاهم کن و باز با من بمان
تو حرف دل بی کسم را بخوان
نگاهم کن ای زندگی بخش من
نگاهم کن ای عشق دیرین من
باران، تلنگر ساعت عاشقی و
وقت جَستن هق هق بغض تر از طاقت چشم ست.
به لطف تقارن تنهایی با بداهت احساس
مثل انار ترک خورده ای که شوق نوبری دارد
مسیر پنجره تا رویای تو را
با چشمان بسته و راه میانبر
چندین بار در ذهن تمرین کرده ام…
این شعرها را باید گذاشت در کوزه
و آبشـان را خــــورد
وقتی هنـــوز عرضــــه ندارند
تــــو را عــاشــــق کننــــد!
بعضی وقتا
اینقدر دلت از یه حرف میشکنه
که…
حتی نای اعتراضم نداری
فقط نگاه میکنی و
بی صدا…
میشکنی….
گاهي فرار مي کنم ؛
از فکر کردنِ به تو
مثل رد کردن آهنگي که
خيلي دوستش دارم ..
گاهی انقدر دلتنگت میشوم
که اگر بفهمی
از نبودنت خجالت میکشی
من همچون دریایی آرام در سپیده دم
تو را چنان دوست دارم
که هیچ سنگی
نمی تواند
آرامش مرا از با تو بودن
متلاطم
و هیچ نسیمی نمی تواند
عشق مرا
از تو دور کند …
واژه ای است بی انتها
شروع و پایان ندارد
هربار که برای توصیف و تعریفش کوشیدم
خود را ناتوان یافتم
تنها میدانم
عشق
تکثیر می شود
و ممکن است
در کنار کلمات دیگر توصیف شود …
آخرین دیدگاهها