در زیر باران ابریشمین نگاهت
بار دگر
ای گل سایه رست چمنزار تنهایی من
چون جلگه ای سبز و شاداب گشتم
درتیرگی های بیگانه با روشنایی
همراز مهتاب گشتم
امشب به شکرانه بارش پر نثار نگاهت
ای ابر بارانی مهربانی
من با شب و جوی و ساحل غزل می سرایم
زین خشک سالان و بی برگی دیرگاهان
تا جوشش و رویش لحظه های ازل می گرایم
در پرده عصمت باغ های خیالم
چون نور و چون عطر جاری ست
شعر زلال نگاهت
دوشیزه تر از حقیقت
آه ای نسیم سخن های تو
نبض هر لحظه ی زندگانی
در نور گلهای مهتاب گون اقاقی
در سکوت این خیابان
با من دمی گفت وگو کن
از پاکی چشمه های بلورین کهسار
وز شوق پوینده ی آوان بیابان
از دولت بخت شیرین
دراین شب شاد قدسی
پیمان خورشید چشم تو جاوید بادا
“محمدرضا شفیعی کدکنی”
آموخته ام هرگاه کسی یادم نکرد؛ من یادش کنم ،
شاید او تنهاتر از من باشد … !
” به یاد همه دوستان و هم کافه ای های قدیمی و جدید “
سلام و درود
عزیزانی که علاقه مند به شرکت در مشاعره آنلاین هستند، لطفا ساعاتی که می تونن بیان رو اعلام کنن که زمان هایی رو برای انجام یک مشاعره لذت بخش در نظر بگیریم.
شب ، بوی تنهایی می دهد ….
شب ، چشم های پر از خوابی را دارد که
خیره شده اند به نوشته های تلخ …
چشم هایی که دنبال جمله ای اند ،
که حرف دلشان باشد …
دنبال واژه هایی که دردشان را به اشتراک بگذارند …!
دنبال کسی که بگوید
حرفهایی که گفتنشان سخت است …
شب ، بوی تنهایی می دهد ….
بوی درد ، بوی غم ، بوی اشک های پنهانی ….
با سلام خدمت تمامی شما همراهان کافه تنهایی
و با آرزوی قبولی طاعات و عبادت های شما در این ماه عزیز.
بالاخره امروز تونیستیم انجمن کافه رو راه بندازیم که کمی بیشتر با هم باشیم و احساس تنهایی و سکوتی که بعضی مواقع در کافه موج می زنه از این طریق کمی جبران شه.
از شما می خوایم کنارمون باشید.
اگه سوال یا موردی در مورد انجمن بود از طریق همین پست با ما درمیون بذارید.
برای ورود به انجمن روی این لینک کلیک کنید : CafeAlone.ir/Cafe
يادم مي آيد گفته بودي
ساده و کوتاه نويسي را دوست داري
تقديم به تو ساده و کوتاه تنها همين ۲ کلمه :
برگـــــــرد ……..
دلتنــــــــگم …….
برایت آرزو دارم
که نور نازک قلبت٬ به تاریکی نیامیزد.
که چشمانت٬به زیبایی ببیند زندگی ها را.
چو باران٬آبی و زیبا
بباری٬شادمانه روی گرد غم
به دور از دل گرفتن ها.
برایت آرزو دارم
به تنهایی نیالاید
خدا٬ این قلب پاکت را
و همواره به دستانت بیاویزد
چراغ راه خوشبختی.
بدانی آنچه را اینک نمیدانی.
برایت آرزو دارم
سعادت را٬طراوت را٬
بهشت و بهترین بهترین ها را.
عزیز روز های من
خدا را می دهم سو گند
که در قلبم برای تو
خدارا آرزو دارم.
” تقدیم به تمامی بچه های کافه و به خصوص آرام عزیز به مناسبت سالگرد ازدواجشون ”
“سیب”
تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من کرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان مي دهد آزارم
و من انديشه کنان غرق در اين پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سيب نداشت
“حمید مصدق”
تو را به جاي همه روزگاراني که نمي زيستم دوست دارم
براي خاطر عطر نان گرم
و برفي که آب ميشود
و براي نخستين گلها
تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم
تو را به جاي همه کساني که دوست نميدارم دوست ميدارم
بي تو جز گسترهيي بيکرانه نميبينم
ميان گذشته و امروز.
از جدار آيينهي خويش گذشتن نتوانستم
ميبايست تا زندگي را لغت به لغت فرا گيرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از يادش ميبرند.
تو را دوست ميدارم براي خاطر فرزانهگيات که از آن من نيست
به رغم همه آن چيزها که جز وهمي نيست دوست دارم
براي خاطر اين قلب جاوداني که بازش نميدارم
ميانديشي که تو ترديدي اما تو تنها دليلي
تو خورشيدي رخشاني هستي که بر من ميتابي
هنگامي که به خويش مغرورم؟
سپيده که سر بزند
در اين بيشهزار خزان زده شايد گلي برويد
شبيه آنچه در بهار بوئيديم
پس به نام زندگي
هرگز نگو هرگز…؟
همین است
جهان بطور هولناکی غم انگیز است
دوباره زمین خورده ام
دوباره گم میکنم خودم را
در انبوهِ آدمهایی که نمی دانم خوشبخت هستند یا بدبخت
آدمهایی که نمیدانند خوشبختم یا بد بخت
در اولین کافه
سفارش فنجانی قهوه و یک برش کیک میدهم
و فرض میکنم
جهان بطور معجزه آسائی پر از شادمانی است
فرض میکنم
همین الان یک نفر کنارم مینشیند تا تنها نباشم
فرض میکنم
سرِ پیچِ بعدی
خوشبختی منتظر است تا من کیک و قهوهام را تمام کنم
کافه را ترک میکنم
در میهمانی امشب
باید در آغوش جهانی برقصم که بطور هولناکی غمانگیز است
باید دنیا را به یک کیک و قهوه دعوت کنم
در کافهای بنشینیم پر از آدمهای خوشبخت یا بدبخت
کافهای که سر پیچ بعدی اش
یک نفر منتظر است تا قهوه ات تمام شود
” نیکی فیروزکوهی “
آخرین دیدگاهها