متن عاشقانه - هرگز نکو هرگز

کافه تنهایی

هرگز نگو هرگز

عاشقانه

تو را به جاي همه روزگاراني که نمي زيستم دوست دارم

براي خاطر عطر نان گرم

و برفي که آب مي‌شود

و براي نخستين گل‌ها

تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم

تو را به جاي همه کساني که دوست نمي‌دارم دوست مي‌دارم

بي تو جز گستره‌يي بي‌کرانه نمي‌بينم

ميان گذشته و امروز.

از جدار آيينه‌ي خويش گذشتن نتوانستم

مي‌بايست تا زندگي را لغت به لغت فرا گيرم

راست از آن گونه که لغت به لغت از يادش مي‌برند.

تو را دوست مي‌دارم براي خاطر فرزانه‌گي‌ات که از آن من نيست

به رغم همه آن چيزها که جز وهمي نيست دوست دارم

براي خاطر اين قلب جاوداني که بازش نمي‌دارم

مي‌انديشي که تو ترديدي اما تو تنها دليلي

تو خورشيدي رخشاني هستي که بر من مي‌تابي

هنگامي که به خويش مغرورم؟

سپيده که سر بزند

در اين بيشه‌زار خزان زده شايد گلي برويد

شبيه آنچه در بهار بوئيديم

پس به نام زندگي

هرگز نگو هرگز…؟

بازدید : 1231
برچسب ها : , , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • erfan :

    تمام حرفمان در اولین دیدار «باید» شد
    ولی افسوس؛ با یک حرف، بایدها «نباید» شد
    به تو گفتم: بیا تا سنگ ها را وا کنیم… اما
    نشستی سنگ روی سنگ چیدی، بینمان سد شد!
    به جای اینکه عشقم را بفهمی، گربه رقصاندی
    نشد تا مال هم باشیم؛ تو نگذاشتی، بد شد!
    همین که حرف تلخ حق شنیدی از زبان من
    صدایت آن ور خط ته کشید و بوق ممتد شد
    {خودش می گفت می خواهد همیشه پیش من باشد
    قبولش کرده بودم، حیف که در امتحان رد شد}!
    شدم پیغمبری جعلی که عشقت بود اعجازم!
    گرفتی عشق را، پیغمبرت هم رفت و مرتد شد
    پس از من، شک ندارم با همان دست نمک نشناس
    تمام بیت های این غزل تحریف خواهد شد… :flr

  • گلبهار :

    من فکر می کنم
    هرگز نبوده قلب من
    این گونه گرم و سرخ

    احساس می کنم
    در بدترین دقایق این شام مرگ زای
    چندین هزار چشمه خورشید
    در دلم
    می جوشد از یقین

    احساس می کنم
    در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس
    چندین هزار جنگل شاداب
    ناگهان
    می روید از زمین

    ***

    آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز
    در برکه های آینه لغزیده تو به تو
    من آبگیر صافیم، اینک! به سحر عشق
    از برکه های آینه راهی به من بجو

    ***
    من فکر می کنم
    هرگز نبوده
    دست من
    این سان بزرگ و شاد:

    احساس می کنم
    در چشم من
    به آبشر اشک سرخگون
    خورشید بی غروب سرودی کشد نفس؛

    احساس می کنم
    در هر رگم
    به تپش قلب من
    کنون
    بیدار باش قافله ئی می زند جرس.

    ***
    آمد شبی برهنه ام از در
    چو روح آب
    در سینه اش دو ماهی و در دستش آینه
    گیسوی خیس او خزه بو، چون خزه به هم.

    من بانگ بر کشیدم از آستان یأس:
    « آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم!»
    =====================
    پست زیبایی بود ممنونم..

  • گلبهار :

    ز پيش من هرگز نرو من بی تو تنها مي شوم

    با حرف هر بيگانه ای رسوای رسوا مي شوم

    تنها رهايم می کنی وقتی که محتاج توام

    صد بار اگر ترکم کنی صد بار شيدا می شوم

    گم می شوم در چشم تو تا يک نظر بر من کنی

    با يک نگاهت نازنين من باز پيدا می شوم

    هر سو نگاهی می کنی گل می فشانی خوب من

    چشمی به من می افکنی من نيز زيبا می شوم

    من قطره ام دريای من گم گشته ام در ساحلت

    یا اينکه نا چيزم ولی من با تو دريا می شوم

    من شوکت و ملک جهان هرگز نمی خواهم ولی

    تا تو نگاهی می کنی سلطان دنيا می شوم

    معنا ندارم بی تو من در دفتر و ديوان دل

    اما چو اسمت می رسد شيوای شيوا می شوم

    وقتی تو دوری از دلم غم می شود مهمان دل

    مانند چشم عاشقت همرنگ شبها می شوم

    وقتی صدايم می کنی گم می شوم در عاشقی

    همراه اين عاشق شدن لبريز رويا می شوم

    وقتی تو باشی پيش من چيزی نمی خواهد دلم

    از پيش من هرگز نرو من بی تو تنها می شوم

  • sara :

    روزی چند بار دوستت دارم

    یک‌بار وقتی که هوا بَرَم می‌دارد

    قدم می‌زنیم

    وقتی که خوابم می آید

    تو می آیی

    یک‌بار وقتی که باران ناز می‌کند

    دلِ ناودان می‌شکند

    می‌بارد

    وقتی که شب شروع می‌شود

    تمام می‌شود.

    یک بار دیگر هم دوستت دارم!

    باقیِ روز را

    هنوز را

    افشین صالحی

  • sara :

    می‌خواهمت اگرچه دلم با تو صاف نیست

    بین غریبه‌هاست که هیچ اختلاف نیست

    برگرد پیش از آن‌که از این دیرتر شود

    این درّه است بین من و تو ، شکاف نیست

    گنجشک کوچکی که تو سیمرغ خواستی

    در مشت توست ، آن‌ طرف کوه قاف نیست

    بگذار تا مقابل روی تو بگذرم

    جایی که در مقابله امکان لاف نیست

    تا چشم تو خلاف لبت حرف می‌زند

    حظی‌ست در سکوت که در اعتراف نیست

    برگرد مثل بارش باران به خانه‌ام

    باران که در لطافت طبعش خلاف نیست

    مژگان عباسلو

  • sara :

    این وسط … گرچه دردهایی هست

    که مرا از تــو دور خواهد کرد

    هر چه پیش آمده تحمل کن

    عشــق ما را صبـــور خواهد کرد!!

    پازل روزگار کامل نیست

    تکه هایی همیشه کم دارد

    زندگی که فقط خوشی ها نیست

    ” زندگی مشکلات هم دارد! ”

    سید صدیقه حسینی
    (چه بی تابانه می خواهمت، توسط فاطمه)

  • ارام :

    خلوتی می خواهم
    تو باشی و من
    در کنار هم
    تو سکوت کنی و من گوش کنم
    و من آرام بگویم تو را دوست دارم و تو گوش کنی
    و آرام بگویی…من هم
    و شرم زیبایی را بر گونه ی تو ببینم…

  • ارام :

    نمی گویمت پنجه آفتابی
    نمی گویمت گل همیشه بهاری
    نمی گویمت با تو تنها زنده ام
    یا نباشی بی تو میمیرم
    دست از این اغراق ها برداشته ام
    فقط یک کلام،ساده می گویم…
    تا همیشه دوستت دارم.

  • ارام :

    تو را قسم می دهم به خدایی که در دل داری
    تا زمانیکه قلبم را از آن خود نکردی
    به من نگو دوستت دارم
    به همان خدا من با این واژه ها زندگی خواهم کرد
    اگر هم نفرین نکنم،آه دل شکسته دامن گیرت خواهد شد
    من از شکستن ها بیزارم
    می خواهم جلوی دلم سربلند باشم
    این بار با دلت بگو
    آیا مرا دوست داری؟

  • ارام :

    حس دوست داشتنت
    مانند پیچکی وجودم را می گیرد
    همه ی وجودم را به آغوش می کشد
    آسمانم آفتابی
    شب هایم را مهتابی می کند
    اصلا دوست دارم برقصم
    بخندم
    مثل دختر بچه ای ناز
    دور تا دور دامنم را بگیرم و بچرخم
    فقط باید باشی اینجا کنارم
    تا گوشت را ببوسم و دوستت دارم را
    هزار بار برایت تکرار کنم.

  • ارام :

    دردناک است دوست بداری
    وگمان کنی دوستت دارند
    حال آنکه او یگانه هستی تو باشد
    و تو یکی از هزاران لذت او

  • فرشته :

    بی تفاوت نگذر!

    بی تو هیچم به خدا

    قدر این سینه پر درد بدان

    در دل خسته بمان

    منم آن خانه ویرانه دل

    ای همه هستی من !!

    این نفسها به خدا ارزان نیست

    بر نمی گردد هیچ

    شاید امروز چو بگذشت نباشم فردا!!!

  • فرشته :

    امـــروز نــه چـایـــ م دارچیــن داشـت

    نـه قهـــوه ام شکــر

    نــه اینکــه نــخواهـم

    حـــوصله اش را نــداشتــم

    یعنـــی مــی دانـــی..

    امـــروز نــبـودم

    نــه!

    امـــروز اصــلا نـبـــودم

    مــن کـه خیلــی وقـــت اسـت

    نـ.یـ.سـ.تـ.مـ..

    امـــروز آفتــاب بـــود..بهــــار بــــود…

    راحـــت بگویــمــت

    امـــروز تــــو بایـــد مــی بـــودی

    همـــه ی روزهـا بـه کنــار

    تــو امــروز را عجیــب بـه مــــــن

    وبه چشمهای منتظرم

    بـ.د.هـ.کـ.ا.ر.ی. . . !

  • ارام :

    ساده
    نیست نوشتن،وقتی نگاهت هم خانه ی نگاهم نباشد…
    ساده نیست پرپر زدن دل در هوای آتشکده
    ساده نیست به تنهایی اهورا شدن
    اما ساده است گفتن یک دوستت دارم
    و به همین سادگی دوستت دارم
    دوست…..

  • ارام :

    دوست دارمت…
    مثل دانه ای که نور را
    مثل مزرعی که باد را
    مثل زورقی که موج را
    یا پرنده ای که اوج را
    دوست دارمت…
    فروغ

  • ارام :

    به آنهایی که دوستشان دارید بی بهانه بگوییددوستت دارم،
    بگویید در این دنیای شلوغ سنجاقشان کرده اید به دلتان،
    بگویید گاهی فرصت با هم بودنمان کوتاه تر از عمر شکوفه هاست
    شما بگویید حتی اگر نشنوند…


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید