بایگانی‌های مطالب عاشقانه - صفحه 7 از 56 - کافه تنهایی

کافه تنهایی

به شقایق سوگند که تو بر خواهی گشت

عاشقانه

به شقایق سوگند که تو بر خواهی گشت
من به این معجزه ایمان دارم
منتظر باید بود تا زمستان برود ، غنچه ها گل بکنند

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 551

و حالا انتهای کوچه شعر

و حالا انتهای کوچه شعر
منم با انتظاری مبهم و زرد
ولی ایکاش جادوی نگاهت
غزل های مرا غارت نمی کرد

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 607

انتظارت چه زیباست …

عاشقانه

انتظارت چه زیباست
وقتی که لبه جاده ی دل تنگی ایستادمو
تو با شاخه گلی از بهانه های عاشقانه می آیی …

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 470

دلم از هزار راه ِ رفته …

دلم از هزار راه ِ رفته ، بی تو باز گشته است…
ایوب هم اگر بود ، چشم می بست از انتظار آمدنت …

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 542

کدام راه است که پای خسته را نشناسد

دیدی که صبح میشود شب ها بدون من……؟؟؟

کدام راه است که پای خسته را نشناسد
کدام کوچه خالی از خاطره است
و کدام دل هرگز نتپیده به شوق دیدار
بیا تا برایت بگویم از سختی انتظار
که چگونه …..
در دیدهای بارانی رنگ هذیان به خود میگیرد ….

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 450

لبخندی عاشقانه …

تمام عشق منهای نگاه تو چه می ماند؟؟؟

نگاه کن آن دور دستها یکی تنها به انتظار ایستاده
لبخندی عاشقانه ، دستی برایش تکان بده…
تا بشکند حصار سنگی تنهایی اش…

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 439

ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ …

تنها

ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ
” ﺑﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ”
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻧﮑﻦ
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ،
ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ…
ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺧﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ
ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ…

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 455

خط های سفید جاده را می شــــــــمارم … !

یادتــــــــ باشد ؛
مــــــــــن اینجا،
کنار همین رویاهای زودگذر،
به انتظار آمدن تـــــــو ،
خط های سفید جاده را می شــــــــمارم … !

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 436

شاید فراموش کنی

تنهایی

بخواب !

شاید فراموش کنی

زمستان پشت شیشه های ترسیده اتاقت

عشق را

روی شاخه های شک زده باغ

خشکانده است

بخواب !

شاید فراموش کنی

دروغهای حقیر فروخورده ات

کنار کاغذهای سفید تلمبار شده

روی میز کار جدیدت

تپانچه را روی مغز باور فریب خورده ات

گذاشته و هزار بار چکانده است

بخواب !

شاید فراموش کنی

اما …

تمام اینها حقیقت دارد .
.

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 468

تلخی برخورد های سرد را

تنها

من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است

میروم شاید فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم

میروم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتر از ما میروی آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را ، تلخی برخورد های سرد را

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 598





کافه تنهایی

آخرین دیدگاه‌ها

عاشقانه

بایگانی شمسی

دلنوشته ها

باهمدیگه
کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید