بچه ای را دیدم داشت گریه میکرد و میگفت:
هیشکی با من بازی نمیکنه!
آهی کشیدم و آرام ته دلم گفتم…
تو بزرگ شو اونوقت که همه باهات بازی میکنند…!!
مرا دوست بدار
به سان گذر از یک سمت خیابان
به سمتی دیگر…
اول به من نگاه کن
بعد به من نگاه کن
و بعد،
باز هم مرا نگاه کن…!
[جمال ثريا – ترجمه: سيامك تقيزاده]
شاعر نیستم!
فقط چشمانت حرف میزنند
و من مینگارم …
تمام شعر چشمانت را…!
[سپیده حاجی پور]
روسری ات را بردار تا ببینم بر شب موهایت
چند زمستان برف نشسته است،
تا من به بهار رسیده ام …!
مادر…!
همیشه روزهایی هست که
انسان در آن، کسانی را که دوست
می داشته است بیگانه می یابد…!
[آلبر کامو]
چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم،
تمبر و پاکت هم هست و یک عالمه حرف
کاش کسی جایی منتظرم بود…!
چه تلخ است،
با بغض بنویسی و با خنده بخوانند…!
[چارلی چاپلین]
در روزگاری که لبخند آدم ها بخاطر شکست توست!!
برخیز تا بگـــــــــــــــریند!!!
هر چه از دست میرود بگذار برود
چیزی که به التماس آلوده باشد نمیخواهم,
هر چه باشد حتی زندگی…!
[ارنستو چگوارا]
آخرین دیدگاهها