زندگانی یک بار است و بیش از یک بار هم نیست؛ یک بار.
همان یک بار که نسیم صبح را به سینه فرو می دهیم،
همان یک بار که عطش خود را با قدحی آب خنک فرو می نشانیم،
همان یک بار که سیبی را گاز می زنیم و همان یک بار که تن در آب می شوییم؛
یک بار… یک بار و نه بیشتر.
بعد از آن دیگر تمام عمر را ما دنبال همان چیزها می دویم،
در پی لذت اول…
کلیدر/محمود دولت آبادی
دنیا کوچکتر از آن است
که گم شدهای را در آن یافته باشی
هیچ کس اینجا گم نمیشود
آدم ها به همان خونسردی که آمدهاند
چمدانشان را میبندند
و ناپدید میشوند
یکی در مه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بی رحم ترینشان در برف
آنچه به جا میماند
رد پائی است
و خاطرهای که هر از گاه پس میزند
مثل نسیم سحر
پردههای اتاقت را
عباس صفاری
دیدی که صبح میشود شب ها بدون من……؟؟؟ دیدی که میگذرد روزها بدون من……؟؟؟ این نبص زندگی بی وقفه میزند… فرقی نمیکند!!! بامن……!!! بدون من……!! دیروز گرچه سخت…… امروز هم ...
خنده هایت بوی ریحان می دهد
بوی خوب یک سبد نان می دهد
بوی عطر آشنایی بوی سیب
بوی یک دریا گلستان می دهد
قامت سبز تو در تردید زرد
عاشقان را درس ایمان می دهد
موج لبخند گل لبهای تو
بر وجود خسته ام جان می دهد
آبشار خنده های روشن ات
بوی آتش در زمستان می دهد
لهجه ی بارانی و سبز دلت
درس رویش در بهاران می دهد
چشمهای مبهم و مه رنگ تو
بوی جنگل . بوی باران می دهد
دستهای مهربان و دلکش ات
بوی خوب باغ ایمان می دهد
زندگانی یک بار است و بیش از یک بار هم نیست؛ یک بار.
همان یک بار که نسیم صبح را به سینه فرو می دهیم،
همان یک بار که عطش خود را با قدحی آب خنک فرو می نشانیم،
همان یک بار که سیبی را گاز می زنیم و همان یک بار که تن در آب می شوییم؛
یک بار… یک بار و نه بیشتر.
بعد از آن دیگر تمام عمر را ما دنبال همان چیزها می دویم،
در پی لذت اول…
کلیدر/محمود دولت آبادی
دنیا کوچکتر از آن است
که گم شدهای را در آن یافته باشی
هیچ کس اینجا گم نمیشود
آدم ها به همان خونسردی که آمدهاند
چمدانشان را میبندند
و ناپدید میشوند
یکی در مه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بی رحم ترینشان در برف
آنچه به جا میماند
رد پائی است
و خاطرهای که هر از گاه پس میزند
مثل نسیم سحر
پردههای اتاقت را
عباس صفاری
اگر سادگی کودکیهایمان بود ، اینقدر سخت نمی شکستیم :sd