کنار پله های ناتمام …
پشت دری خسته که با نیم رخی خیس باز می شود
صدایی می شنوم که تویی،
دو چشم از باران آورده ام ….
که همیشه از خواب های خیس می گذرد …
می آیی و انگار پس از یک قرن آمده ای
با چتری خسته و
صدایی که منم ….
کنار آخرین پله و مکث ناگهان
سر بر شانه ام می گذاری و
گوش بر دهان زمزمه ام ….
تا صدایی بشنوی که منم ….
و می شنوی …
آرام می شنوی ؛
“صبحگاهی از همین شهر بزرگ …
از کنار همین پنجره های رو به هر کجا …
از کنار همین کتاب بزرگ
که رو به خاموشی تو بسته است
که رو به بیداری من آغاز می شود
آمدم …”
من شکوفایی گلهای امیدم را
در رویا ها می بینم ،
و ندایی که به من می گوید :
” گر چه شب تاریک است…
دل قوی دار که سحر نزدیک است”
تلخ منم،
همچون چاي سرد
که نگاهش کرده باشي ساعات طولاني و ننوشيده باشي.
تلخ منم؛
چاي يخ
که هيچکس ندارد هوسش را
خارپشتي شدهام
که ؛ تيغ هايش
دنياي امني برايش ساخته …
اما ؛ حسرت نوازشي عاشقانه
تا ابد ؛ بر دلش مانده است..!!!
+like
سنگين است تکليف بي تو بودن
تو آسوده بخواب
من مشق گريه هايم مانده…
خواستن ،هميشه توانستن نيست
گاهي فقط،
داغ بزرگي است
كه تا ابد بر دلت مي ماند
دلتنــــــگ نشــــدی ببیــــــنی
چـــــگونه خوبتـــــرین خــــاطره هــــــا
بی رحــــــم ترینــــــشان می شــــــود …
کاش بودی و میفهمیدی وقت دلتنگی یک آه چه وزنی دارد!
لطفاهی نپرس دلتنگی چه معنی دارد؟!
دلتنگی معنی ندارد… درد دارد…
از تمام دار دنیــــا یک چیز دارم
.
.
.
“دوستــــت”…
در من
کـــوچـه هـایـی اســت کـه بـا تـــــو نــگـشـتـه ام
ســـفـر هـایـی اســت کـه بـا تـــــو نـــرفـتـه ام
روزهــایـی اســت کـه بـا تـــــو ســـر نــکـرده ام
شــب هـایـی اســت کـه بـا تـــــو آرام نــیـافـتـه ام
عـــاشـقـانـه هـایـی اســت کـه بـا تـــــو نــگـفـتـه ام . . .
مــی بـیـنـی چـــقـدر بـا تـــــو کـار دارم
با من بمان
کبریتـهای سـوخته هـمـ ،
روزی درختـ های شـادابی بـوده اند!
مثل مـا ،
که روزگـاری می خنـدیدیـمـ
قبـل از اینـکه عـشق روشنـمان کنـد…
بگو تو هم دلتنگمي …
دلم اميد واهي ميخواهد براي زنده ماندن …
با تو نیستم
تو نخوان
با خودم زمزمه میکنم
.
.
من خوبم ….من آرامم……من قول داده ام
فقط کمی
تو را کم اورده ام