میان ماندن و نماندن - کافه تنهایی

کافه تنهایی

میان ماندن و نماندن

عاشقانه
میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد.

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 1091
برچسب ها :
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • فرشته :

    تمام تنم میلرزد…

    از زخمهایی که خورده ام..!!

    من از دست رفته ام…شکسـ ــ ـ ـته ام

    می فهمی؟؟

    به انتهای بودنم رسیده ام

    اما…!

    اشــــــک نمیریزم

    پنهان شده ام پشت

    لبخندی که درد می کند

  • فرشته :

    تو رفتی…

    من ماندم با تمام خاطره هایت

    خاطرات تلخی که قِـصّه شیرین زندگیم را به پای غُـصه ای تلخ نشاند

    و زمین گیرشد شیطنت هایم و دنیایم مُـــرد…

    من که رفتم …

    توماندی و تمام خوشی دنیایت!

    “دست نوشته مهتاب”

  • سلام.من همیشه میام اینجا سر میزنم.واقعا خسته نباشین. :flr

  • من همیشه ب اینجاسرمیزنم وازمطالبش کپی میکنم.البته باذکرمنبع
    خیلی مطالبتون قشنگه
    موفق باشین
    بدرود :flr :-D :) O)

  • نادیا :

    دیوونه نمیگه دوستت دارم!
    دیوونه میره تمام دوست داشتن رو..
    به هر جون کَندنی جمع می کنه، از هر دری..
    می زنه زیر بغل..
    می ریزه پای کسی که
    قرار نیست بفهه دوستش دارد…

  • نادیا :

    دلم
    نه تنگ شده ،
    نه گرفته است !!!
    دلم فقط…
    هوای تو را کرده است…
    الو الو .. نگو
    از سکوتم بفهم
    پشت خط منم
    یکی در میان نفس بکش
    همین برایم بس است

  • نادیا :

    منتظرم….
    شبیه یک آهنگِ غمگین قدیمی
    در آرشیو رادیو !
    “زنـگ بزن”
    بگو که می خواهی مرا بشنوی….

  • نادیا :

    همه ی چیزهایِ از دست رفته
    یک روز برمیگردند؛
    اما درست وقتی که یاد میگیریم
    چطور بدون آنها زندگی کنیم..

  • نادیا :

    آن روزها من به سلیقه کسی که دوستم داشت و دوستش داشتم
    سر تا پایِ زندگیم را آبی کرده بودم ،
    آبیِ آبی .. آبی به رنگ دریـا ..
    و ناگهان یک روز او را دست در دست کسی دیدم که
    سر تا پایش زرد بود .. زرد ، مثل نـور
    من شنا نمی دانستم .
    دلم فرصت نداد تا شنا یاد بگیرم .
    و غرق شدم
    در دریایِ آبی بیکران رویاها و کابوسها ! !
    ____________________________
    حسین پناهی

  • نادیا :

    حالا که از یاد برده ام تو را
    این شهر پاییزی و تمامِ آهنگ های دنیا
    کاسه ی داغ تر از آش شده اند…!
    شهریار بهروز

  • نادیا :

    اسمم را
    در صفحه ی حوادث روزنامه ها
    فهرست اعدامی ها
    آمار کشته شدگان سقوط هواپیما
    و در هیچ گورستان دیگری جستجو نکن!
    عاشق که شدی خواهی فهمید
    سنگ قبر زنده به گورها
    نه تاریخ می خورد نه اسم!
    تنها که ماندی میفهمی
    این سالها کدام گوری بوده ام!
    بهرام محمودی


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید