دل من منتظرست - کافه تنهایی

کافه تنهایی

دل من منتظرست

عاشقانه
خیلی به دلم نزدیکی

پای همین پرچین انتظار

کنار چشمه ی صفا

دو قدم مانده به جاده ی نسیم

من تو را بارها

بی صدا

از ته دل خوانده ام و

تو هنوز در سفری

پس بگو کِی می آیی

دل من منتظرست

دل من منتظر صبح بهاری ست

که در آن

چلچله ها با گل ها

در گوشی سخن از  یار زنند

تو بگو کی می آیی …!

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 1791
برچسب ها :
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • sara :

    در شبی غمگین تر از احساس من
    زیر ابری پر پر از احساس من
     در زمستانی که می سازد هنوز
    قطعه سنگی مرمر از احساس من . . . 
    یاد آن وقتم که جسم ات می گرفت
    شعله های آذر از احساس من 
    تکیه می کردی به دستانم که بود
    جان پناهی دیگر از احساس من 
    تا خراب گریه هایت می شدم
    می گرفتی ساغر از احساس من . . . 
    بی تو ابیات غزل هایم شدند
    قصه ای رنج آور از احساس من 
    آنقدر چشمان من گویا شدند
    تا در آوردی سر از احساس من 
    این وداع آخر است و این غزل
    قطره های آخر از احساس من 
    دوستت دارم همیشه ، تا ابد
    عشق من ، ای بهتر از احساس من . . .
     مرضیه خدیر

  • فرشته :

    کسی بی خبر آمد
    مرا دست خودم داد
    کسی مثل خودم غم
    کسی مثل خودم شاد
    کسی مثل پرستو در اندیشه پرواز
    کسی بسته و آزاد اسیر قفسی باز
    کسی خنده کسی غم
    کسی شادی و ماتم
    کسی ساده کسی صاف
    کسی درهم و برهم
    کسی پر ز ترانه کسی مثل خودم لال
    کسی سرخ و رسیده کسی سبز و کسی کال
    کسی مثل تو ای دوست مرا یک شبه رویاند
    کسی مرسیه آورد برای دل من خواند
    من از خواب پریدم شدم یک غزل سرد و یک شاعر غمگین مرا زمزمه میکرد

    • Dead Heart :

      کسی “مرثیه” آورد برای دل من خواند…
      من از خواب پریدم شدم یک غزل سرد…
      و یک شاعر غمگین مرا زمزمه میکرد…

      زیبا و دلنشین…

  • milad :

    یه زمانی می گفتن از تو چشماش میشه فهمید
    راست میگه یا دروغ …
    اما حالا دیگه اینقدر توانمند شدن بعضیا
    که با چشمشونم دروغ میگن …

  • Mehraban :

    مگر چشمان ساقی بشکند امشب خمارم را
    مگر شوید شراب لطف او از دل غبارم را

    بهشت عشق من در برگ ریز یادها گم شد
    مگر از جام می گیرم سراغ چشم یارم را

    به گوشش بانگ شعر و اشک من نا آشنا آمد
    به گوش سنگ می خواندم سرود آبشارم را

    به جام روزگارانش شراب عیش و عشرت یاد
    که من با یاد او از یاد بردم روزگارم را

    پس از عمری هنوز ای جان به یاری زنده می دارد
    نسیم اشتیاق من چراغ انتظارم را

    خزان زندگی از پشت باغ جان من برگشت
    که دید از چشم در لبخند شیرین بهارم را

    من از لبخند او آموختم درسی که نسپارم
    به دست نا امیدی ها دل امیدوارم را

    هنوز از برگ و بار عمر من یک غنچه نشکفته است
    که من در پای او می ریزم اکنون برگ و بارم را

    “شاعر: فریدون مشیری”

  • Mehraban :

    بار ديگر غم عشق آمد و دلشادم کرد
    عزم ويراني من داشت و آبادم کرد

    دشت تا دشت دلم وادي خاموشان بود
    تندر عشق به يک صاعقه فريادم کرد

    نازم آن دلبر شيرين که به يک طرفه نگاهم
    آتشي در دلم افروخت که فرهادم کرد

    قفس عشق ز هر باغ دل انگيزترست
    شکر صياد که در اين قفس آزادم کرد

    يار شيرين من ار تلخ بگويد شهدست
    وين عجب نيست که گويم غم او شادم کرد

    “شاعر: مهدي سهيلي”

  • Mehraban :

    من خود دلم از مهر تو لرزید، وگرنه
    تیرم به خطا می رود اما به هدر، نه!

    دل خون شده ی وصلم و لب های تو سرخ است
    سرخ است ولی سرخ تر از خون جگـر، نه

    با هر که توانسته کنار آمده دنیا
    با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!

    بد خلقـم و بد عهد زبانبازم و مغرور
    پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟

    یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد
    یک بار دگر، بار دگر، بار دگر … نه!

    “شاعر: فاضل نظری”

  • Mehraban :

    هنوز هم عاشقانه‌هایم را
    عاشقانه برای تو می‌نویسم…
    هنوز هم در ازدحام این همه بی تو بودن
    از با تو بودن حرف می‌زنم…
    هنوز هم باور دارم
    عشق ما جاودانه است …

  • Mehraban :

    درودی دوباره

    متشکرم از شما واقعا تمام پستها و کامنتها زیبا بودند :flr
    من هم تلاش کردم نبودم و جبران کرده باشم!
    هر چند مثل همیشه شعرهای انتخابی من به پستهای زیبای شما نمی خورد! شما به بزرگواری خودتون ببخشید :flr

    در پناه حق :flr

    • کافه تنهایی :

      سلام مهربان جان

      خوش اومدی :flr

      اختیار دارید ، ممنون از کامنت های زیباتون :flr

      سربلند ، پاینده و موفق باشید :flr

      در پناه حق :flr

  • Dead Heart :

    میگذرم از میان رهگذران ، مات…
    مینگرم در نگاه رهگذران ، کور…
    این همه اندوه در وجودم و من ، لال…
    این همه غوغاست در کنارم و من دور…
    دیگر در قلب من ، نه عشق ، نه احساس…
    دیگر در جان من ، نه شور ، نه فریاد…
    دشتم ، اما در او نه نالۀ مجنون…
    کوهم ، اما در او نه تیشۀ فرهاد…
    هیچ نه انگیزه ای ، که هیچم ، پوچم…
    هیچ نه اندیشه ای ، که سنگم ، چوبم…
    همسفر قصه های تلخ غریبم…
    رهگذر کوچه های تنگ غروبم…
    آن همه خورشیدها که در من میسوخت…
    چشمۀ اندوه شد ، ز چشم ترم ریخت…
    کاخ امیدی که برده بودم تا ماه…
    آه که آوار غم شد و به سرم ریخت…
    زورق سرگشته ام که در دل امواج…
    هیچ نبیند ، نه ناخدا ، نه خدا را…
    موج ملالم که در سکوت و سیاهی…
    میکشم این جان از امید جدا را…
    میگذرم از میان رهگذران ، مات…
    میشمرم میله های پنجره ها را…
    مینگرم در نگاه رهگذران ، کور…
    میشنوم قیل و قال زنجره ها را…
    (فریدون مشیری)

  • گلبهار :

    یعنی پست و کامنتا عااااااالللللللللللییییییییییی بود دم همتون گرم

  • نادیا :

    دل می ستاند از من و جان می دهد به من
    آرام جان و کام جهان می دهد به من
    دیدار تو طلیعه ی صبح سعادت است
    تا کی ز مهر طالع آن می دهد به من
    دلداده ی غریبم و گمنام این دیار
    زان یار دلنشین که نشان می دهد به من
    جانا مراد بخت و جوانی وصال توست
    کو جاودانه بخت جوان می دهد به من
    می آمدم که حال دل زار گویمت
    اما مگر سرشک امان می دهد به من
    چشمت به شرم و ناز ببندد لب نیاز
    شوقت اگر هزار زبان می دهد به من
    آری سخن به شیوه ی چشم تو خوش ترست
    مستی ببین که سحر بیان می دهد به من
    افسرده بود سایه دلم بی هوای عشق
    این بوی زلف کیست که جان می دهد به من

  • نادیا :

    دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود
    هوا گرفته ی عشق از پی هوس نرود
    به بوی زلف تو دم می زنم درین شب تار
    وگرنه چون سحرم بی تو یک نفس نرود
    چنان به دام غمت خو گرفت مرغ دلم
    که یاد باغ بهشتش درین قفس نرود
    نثار آه سحر می کنم سرشک نیاز
    که دامن توام ای گل ز دسترس نرود
    دلا بسوز و به جان بر فروز آتش عشق
    کزین چراغ تو دودی به چشم کس نرود
    فغان بلبل طبعم به گلشن تو خوش است
    که کار دلبری گل ز خار و خس نرود
    دلی که نغمه ی ناقوس معبد تو شنید
    چو کودکان ز پی بانگ هر جرس نرود
    بر آستان تو چون سایه سر نهم همه عمر
    که هر که پیش تو ره یافت بازپس نرود

  • فرشته :

    نبودن بعضی ها…

    غم نبودن بعضی ها – عجیب اهمیت همه اتفاقات مهم اطراف را از بین می برد.


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید