دل من غمگین نیست ..​. - کافه تنهایی

کافه تنهایی

دل من غمگین نیست ..​.

عاشقانه
به خدای لبخند ..​
به خدای شادی ..​
به خدای همه آنچه که از خوبی هاست ..​
به خدای همه آنچه که از زیبایی هاست ..​
دل من غمگین نیست ..​
دل من گمشده , شاید ؛ اما .. ​
دل من غمگین نیست ..​
و شبی از شبها ..​
در میان طپش عطر و نیاز خواهش ..​
با حضور و نفس عطر دل انگیز خدا ..​
آن دل گمشده را خواهم یافت .. .​

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 1116
برچسب ها :
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • فرشته :

    من خوبم …

    روزها هم همه دارند عبور میکنند به آرامی

    نه چراغ قرمزی را رد میکنند …

    نه تصادفی رخ داده

    تنها نمیدانم

    از خدا که پنهان نیست

    ازشما چه پنهان…

    چند روزیست خنده هایم به گریه ختم میشود

    گریه هایم به سکوت…

    نه… دیگر دلتنگ کسی نیستم…

    چن روزی ست فکر میکنم خوشحالم

    فکر میکنم هیچ چیز کم نیست …

    فکر میکنم دیگر فکر هیچ چیز با من نیست

    چن روزی ست روزهایم روز نیست

    اما…

    من خوبم …!

    ولی تو باور نکن…

  • فرشته :

    هر که گفته فـــــراموش می شود !

    دروغ گفــته است ! بهــــانه آورده است !

    تا شاید خـــودش را دلـــداری دهد !

    فـــراموش نمی شود ! تا ابـــــد می ماند !

    قصه دلـــدادگی و عــــاشقی !

    حتی اگر متنــــفر شوی ! بِبُــری ! دور شوی !

    سایـــه اش را با تیــــر بزنی !

    باز هـــم هست ! باز هم یکـــــ چیزی ! یک جــــایی !

    تـــو را پرت میکند به تـمام خاطـــــرات خـــــــــــوب !

    و فقـــــط !

    حـــسرت و آخ ! بـــــاقی می مانــــد !

  • فرشته :

    آسمان هست
    مــــن هستم
    مثل يک پرســـتوی مهاجـــر با حسی غريب
    در کنار اين مردم…
    شايد حضور صدايی نتواند نگاههايی چنين سنگين را جا به جا کند
    شايد برای باور وجودم اثباتی لازم باشد
    اما من وجود دارم
    من هستم با قلبی شکسته اما در حال تپيدن جدا از همه بودنها
    همانطور که آسمان هست ،به قلب مهربانت بگو هیچ چیز یادت را از خاطرم نخواهد برد حتی نبودنت تا ابد.
    خدایم را دوست دارم و با وفـــا تر از او سراغ ندارم
    به رسم همین وفا داریست که عزیزانم را به او میسپارم.

  • فرشته :

    نیامدن‌هایت رادوست دارم
    مثل آمدن‌هایت ..
    نمی‌دانی
    آن ساعت‌های انتظار چه دلهره‌ی شیرینی
    مرا در آغوش می‌کشد
    چقدر وسوسه‌…
    رویاهای یواشکی…!!
    آن لحظه‌ها را دوست دارم
    مثل یک بوسه طولانی است ..
    نگران نباش به
    کارهایت برس
    من اینجا
    با رویای آمدنت عالمی دارم
    که تو آنجا …
    در آغوش هیچکس پیدا نمی‌کنی ..!

  • sara :

    باز کن آسمان را به رویم،چشمهایت نهایت ندارد
    چند خورشید باید بسوزم؟ خنده های تو قیمت ندارد
    سرنوشت مرا کولیان هم پیش بینی نکردند و گفتند
    سرنوشت عجیبی است اما…عشق کاری به قسمت ندارد
    خواستی تا نگویم که این زخم قدمتی دارد اندازه عشق
    خواستی تا بگویم :عزیزم دردهایم حقیقت ندارد!
    زخمهای مرا زیر و رو کن ،نام تو حک شده در وجودم
    گونه های تورا پاک کردند دستهایم که قوت ندارد
    قلب آیینه ها را نلرزان،رود لبخندها را نخشکان
    خنده هایی که هرگز به سیل گریه های تو عادت ندارد
    می رسد مرگ آرام آرام،پشت پرچین این خواب رنگی
    کی؟کجا؟ من نمی دانم آخر ناگهان است و ساعت ندارد
    خنده تو برایم عزیز است،چشمهای تو قرمز نباشد
    گرچه سخت است دور از توبودن،این زمستان مروت ندارد!
    می روم تا بهاری دوباره،دستهای مرا پس بگیری
    مهربانم ببخش این غزل را،وقت تنگ است و فرصت ندارد
    نغمه مستشار نظامی

  • Mehraban :

    شب را
    تا صــــــبح
    مهمان کوچه هاي باراني
    خواهم بود
    و برگ برگ دفتر غمگينم را
    در باران
    خواهم شست
    آن گاه شعر تازه ام را
    که شعر شعرهايم خواهد بود
    با دستهاي شاعرانه تو
    بر دفتري که خالي است
    خواهم نوشت
    اي نام تو تغزل ديرينم
    در باران
    يک شب هواي گريه
    يک شب هواي فرياد
    امشب دلم هواي تو را کرده است

    “شاعر: حسين منزوي”

  • Mehraban :

    تا انتهای زندگی دوستم خواهی داشت؟؟!!
    نه، تا انتهای خودم دوستت خواهم داشت …

  • Mehraban :

    دوستت دارم
    کلامی است که وقتی از تو می شنوم
    موج های دریای دلم را به رقص و خروش در می آورد
    من اما در جوابت
    به دنبال واژه ای هستم که آرامش را به
    دریای متلاطم دلم برگردانم
    و آن را به تو هدیه کنم
    کافی است تو با نگاه مهربانت
    دلم را به آرامش دعوت کنی
    همین!

  • Mehraban :

    خیال انگیز و جان پرور چو بوی گل سرا پایی
    نداری غیر از این عیبی كه می دانی كه زیبایی

    من از دلبستگی های تو با آیینه، دانستم
    که بر دیدار طاقت سوز خود، عاشق تر از مایی

    به شمع و ماه، حاجت نیست بزم عاشقانت را
    تو شمع مجلس افروزی، تو ماه انجم آرایی

    منم ابر و تویی گلبن، كه می خندی چو می گریم
    تویی مهر و منم اختر، که می میرم چو می آیی

    مراد ما نجویی، ورنه رندان هوس جو را
    بهار شادی انگیزی، حریف باده پیمایی

    مه روشن، میان اختران پنهان نمی ماند
    میان شاخه های گل، مشو پنهان كه پیدایی

    كسی از داغ و درد من، نپرسد تا نپرسی تو
    دلی بر حال زار من، نبخشد تا نبخشایی

    مرا گفتی، كه از پیر خرد پرسم علاج خود
    خرد، منع من از عشق تو فرماید، چه فرمایی؟

    من آزرده دل را،كس گره از کار نگشاید
    مگر ای اشک غم امشب، تو از دل عقده بگشایی

    رهی، تا وارهی از رنج مستی، ترک هستی کن
    که با این ناتوانی ها، به ترك جان توانایی

    ” شاعر: رهی معیری”


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید