دلم سنگ باش تا سنگسار نشوى ! - کافه تنهایی

کافه تنهایی

دلم سنگ باش تا سنگسار نشوى !

عاشقانه
اقرار مرا بر پیشانیم حک کن
تا …
لابه لاى این ثانیه هاى مندرس نامى از احساس نبرم
من باختم، به خود باختم، به فرشته هاى آدم نما باختم …
به شهزاده هاى شهر قلبهاى سنگى ..!
و اکنون که در گوشه ى اتاق تنهاییم حماقت هایم را می شمارم …
اندک، اندک ….
این جمله زاده می شود ،
که ….
دلم سنگ باش
تا سنگسار نشوى !
دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 1811
برچسب ها :
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • گلبهار :

    کف پایم زخمی است

    ودلم زخمی تر

    لحظه ای صبر نما

    تادلم را که به پایت افتاد،

    از زمین بردارم.

    سهم من از این عشق – چه تفاوت دارد – سهم این عشق کجاست؟

    تو که ما را به تمنای وصال آزردی،

    از چه آخر به دل ما غم هجران دادی؟

    در دلت چیست؟ بگو

    عشق ما یا غم او

    درد ما یا تب او

    تو ندانی که چه دردیست غم دل به زبان آوردن.

    ما که دیگر رفتیم؛

    ولی از عشق سخن با دل دیوانه نگو،

    که دلت از سنگ است و دل دیوانه از شیشه

    او که عاشق بشود،

    نکند فهم که سنگ از شیشه چه بدش می آید.

    عاقبت سنگ زد و شیشه شکست.

    کودکی این را گفت؛

    و دل من بشکست.

    با خدا من گفتم درد دل از غم تو

    و خدا گفت به من،

    بنده کوچک من،

    دل او از سنگ است.

    پس تو بیهوده نکوش

    دل او از سنگ است.

    • erfan :

      خیلی خیلی خوب…
      مرســـــــی…
      …………
      ولی من نمی تونم باور کنم که دلم بعضی آدما از سنگه…تازه بیشتر سنگ…
      سنگ وقتی روش قطره آب بچکه ، کم کم فرو میره…
      ولی دل بعضیا ، هرچیم واسش اشک بریزی…
      انگار نه انگار….
      :(

      • گلبهار :

        شاید به ظاهر بعضی ادما دل سنگ باشن ولی من تو باطن رو قبول ندارم ادما اگه باطنشون سنگی هس شرایط اونا رو مجبور میکنه اینجور باشن ونقاب به چهره بزنن و چه بسا بعضی ادما پشت همین ظاهر خشن دلی به وسعت دریا دارن..نظر شما قابل احترامه منم نظر شخصیمو گفتم

  • گلبهار :

    خط ِ آخر همیشه غمگین است

    اشک آخر همیشه خونین است

    بی “تو” شعر و کلام و قافیه مُرد

    بی “تو” جانم چقدر مسکین است

    رفتم از عشق سوی عقل افسوس

    پای عقل و دلیل چوبین است

    حال من را فقط کسی داند

    کو اسیر بلای سنگین است

    خورده ام زخم از همه ، اما

    از “تو” زخم زبان چه شیرین است

    دل من سنگ بوده است آری

    عشق پاکم به “تو” دروغین است!!

  • گلبهار :

    دل از بی عشقی سنگ نمی شود، که سنگدلی از عشق دروغین است

  • گلبهار :

    و عشق
    قيچي شد !
    وقتي تو سنگ شدي
    و من کاغذي بي رنگ . . . !

  • erfan :

    دستشو گرفتم و آوردم پیش خدا گفتم من همینو میخوام….
    گفت بهتراز اینو واست کنار گذاشتم 
    پامو کوبیدم زمین 
    گفتم من فقط و فقط همینو میخوام 
    آروم زیر لب گفت:
    آخه قولشو به یکی دیگه دادم!…
    :'(

  • گلبهار :

    پدرم میگفت:

    محبتت را به برگ ها سنجاق مزن

    که باد با خود می بَرد…

    محبتت را به آب جویی بریز

    که با ریشه ها عجین شود…

    ریشه ها هرگز اسیر باد نیست…

    مادرم میگفت:

    پروانه ی محبتت را

    به تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد…

    محبتت را به خانه ی دلی بنشان

    که خیال بیرون شدن ندارد…

    و یاد معلمم بخیر…

    هر وقت به آخر خط میرسیدم میگفت:

    نقطه سر خط…

    مهربان تر از خودت

    با دیگران باش…

  • گلبهار :

    ﻧﯿــﺎﺯﻭ ﺗـﻮ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﺸﺘﻢ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﺎ ﻧﺸﻪ ﭘﺸﺘﻢ

    ﺯﺩﻡ ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﻡ ﺳﯿﻠﯽ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﻭﺍ ﻧﺸﻪ ﻣﺸﺘﻢ

    ﻣﻦ ان ﺧﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺭﺩﻡ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﻢ

    ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺿﺮﺑﻪ ﻫﺎﯼ ﻏﻢ ﻧﯿﺎﺭﻡ ﺧﻢ ﺑﻪ ﺍﺑﺮﻭﯾﻢ

    ﻣﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﮔﺮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺍﺷﯿﺎﻧﻢ ﮐﻦ

    ﻣﻦ انﻧﺸﮑﺴﺘﻨﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺑﯿﺎ ﻭ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﻢ ﮐﻦ

    ﻏﺮﻭﺭ ﺍﯼ ﻧــﺎﺟﯽ ﺣﺮﻣﺖ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻣﻦ ﭘﺎ – ﺑﻪ – ﭘﺎﯾﯽ ﮐﻦ

    ﺑــﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺳﻘــﻮﻁ ﻣـﻦ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﻦ

    ﻣﻦ ان ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺯﺭ ﭘﻮﺷﻢ ﮐــﻪ ﺑﺎ ﻇﻠﻤﺖ ﻧﻤﯽ ﺟﻮﺷﻢ

    ﺑﺠــﺰ اغــﻮﺵ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﻡ ﺩﺭ اﻏــﻮﺷﻢ

  • گلبهار :

    قرار شـد اشکـَنـَـک باشد و سر شکستـَنَـک
    اما اين بازي که تو راه انداختي …
    سراسر دل شکستنـَـک بود و بس!

  • گلبهار :

    چه آسان تماشاگر سبقت ثانيه هاييم و به عبورشان ميخنديم
    چه آسان لحظه ها را به کام هم تلخ ميکنيم و
    چه ارزان به اخمي ميفروشيم لذت باهم بودن را
    چه زود دير ميشود و نميدانيم که فردا مي آيد
    و شايد ما نباشم

  • گلبهار :

    پوست کلفتی
    ربطی به ادم بودن ندارد
    فقط مسیر اشک هایت
    پشت و رو میشود
    به جای بیرون میریزد تو!!

  • ATI :

    ﻏﺮﻭﺭﺕ ﻧﻤﯿﺰﺍﺭﻩ ﺑﺮﮔﺮﺩﯼ ?!
    ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ …
    ﺟﻮﺍﺑﻤﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ ?!
    ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ …
    ﻣﺤﻠﻢ ﻧﻤﯿﺰﺍﺭﯼ ?!
    ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ …
    ﺩﺳﺘﺎﺗﻮ ﺑﻬﻢ ﻧﻤﯿﺪﯼ ?!
    ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ …
    ﻣﯿﺮﺳﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﺮﮔﺮﺩﯼ !!!
    ﺗﻠﻔﻦ ﺭﻭ ﺑﺮﻣﯿﺪﺍﺭﯼ …
    ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﯽ …
    ﺑﻮﻕ …
    ﺑﻮﻕ …
    ﺑﻮﻕ …
    ﺑﺮ ﻧﻤﯿﺪﺍﺭﻡ !!!
    ﻋﺼﺒﯽ ﻣﯿﺸﯽ ،
    ﻓﺤﺶ ﻣﯿﺪﯼ …
    ﺑﺎﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﮕﯽ ،
    ﮐﻼﺱ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ …
    ﺭﻭﺯ ﺩﻭﻡ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﯽ ،
    ﺑﻮﻕ …
    ﺑﻮﻕ …
    ﺑﻮﻕ …
    ﺑﺮ ﻧﻤﯿﺪﺍﺭﻡ …
    ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﮕﯽ ،
    ﻏﻠﻂ ﺑﮑﻨﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﺶ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﻢ …
    ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ،
    ﺍﺯ ﺟﻠﻮ ﮐﻮﭼﻤﻮﻥ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﯽ …
    ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺣﺠﻠﻪ ﯾﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺯﺩﻥ ﺳﺮ
    ﮐﻮﭼﻪ
    ﺩﻟﺖ ﻣﯿﺴﻮﺯﻩ …
    ﻣﯿﮕﯽ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺟﻮﻭﻥ ﺑﻮﺩ …
    ﻣﯿﺎﯼ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺗﺮ …
    ﭼﻘﺪ ﻗﯿﺎﻓﺶ ﺍﺷﻨﺎﺳﺖ ،
    ﻋﻪ ! ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻨﻢ
    ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ?!
    ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ،
    ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺟﻠﻮ ﭘﺎﺕ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻢ ،
    ﺍﺧﻪ ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮐﻢ …
    ﺩﯾﺪﯼ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﻡ ﺧﺎﮎ ﺷﺪ ?!
    ﻋﺸﻘﻢ !!!
    ﭼﻘﺪ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺷﺪﯼ !!!
    ﭼﻪ ﻣﺸﮑﯽ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺎﺩ …
    ﮐﺎﺵ ﺯﻭﺩ ﺗﺮ ﻣﯿﻤﺮﺩﻡ ،
    ﻋﻪ … ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻦ ﺩﯾﮕﻪ ،
    ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ …
    ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﻧﺮﻭ …
    ﺭﻭﺯﺍﯼ ﺑﻌﺪﺵ ،
    ﯾﺎﺩﺗﻪ ?!!!
    ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ،
    ﺑﺮﮔﺮﺩﯼ …
    ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻦ ،
    ﺍﺧﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺍﺷﮑﺎﺗﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ …
    ﺍﺧﻪ ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮐﻢ ،
    ﺍﺧﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻢ …
    ﭼﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﺸﻨﻮﻡ …
    ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ?!
    ﻋﺸﻘﻢ !!!
    ﺍﺭﻭﻡ ﺑﺎﺵ ،
    ﻏﺮﻭﺭﺕ !!!
    ﻧﺬﺍﺷﺖ… :(


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید