وقتی می گویم دیگر به سراغم نیا
فکر نکن که فراموشت کرده ام…
یا دیگر دوستت ندارم
نه…
من فقط فهمیدم
وقتی دلت با من نیست
بودنت مشکلی را حل نمی کند
تنها دلتنگ ترم می کند.
اینجا آنقدر شاعرانه دروغ می گویند
و آنقدر در دروغ هایشان شاعر می شوند
که نمی دانم
در این سرزمین
با این همه فریب
چگونه ست که دلم هنوز خواب باران را دوست دارد.
دیدی که صبح میشود شب ها بدون من……؟؟؟ دیدی که میگذرد روزها بدون من……؟؟؟ این نبص زندگی بی وقفه میزند… فرقی نمیکند!!! بامن……!!! بدون من……!! دیروز گرچه سخت…… امروز هم ...
وقتی می گویم دیگر به سراغم نیا
فکر نکن که فراموشت کرده ام…
یا دیگر دوستت ندارم
نه…
من فقط فهمیدم
وقتی دلت با من نیست
بودنت مشکلی را حل نمی کند
تنها دلتنگ ترم می کند.
فرقی نمی کند…
بیایی یا نیایی…
من دیگر هیچ وقت حالم خوب نمی شود.
در من
زمانی دخترک عاشقی زنده بود…
این را خوب یادم هست.
اینجا آنقدر شاعرانه دروغ می گویند
و آنقدر در دروغ هایشان شاعر می شوند
که نمی دانم
در این سرزمین
با این همه فریب
چگونه ست که دلم هنوز خواب باران را دوست دارد.
فصل اتاق من پائیز
حضورم
برگ های اُفتان اند
در تیک تاک ساعت
که باران ست ..
من چه می دانستم
عشق
چقدر غمگین ست !
وقتی
شانۀ احساس من
کوفته
لب هایم
پراز حرف های سوخته است ..
و نمی دانم
عشق
نام تنهائی ست
یا تنهائی
دختری به نام عشق ؟!
{ پرویز صادقی }