این کدامین گونه از آلزایمر است
وقتی تنها
بدی های تو را از یاد برده ام!
خوبیهایت هرچند ناچیز اما
همچون سایه های دم غروب
هر لحظه بیشتر قد می کشند!
پزشکت را به من معرفی کن
و بگو
چگونه یک شبه راهی را رفته ای
که من سالهاست
اندر خم اولین کوچه اش
گیر کرده ام!
این قرصهای دیازپام دیگر
برای علاج دردهای من کارگر نیستند!
فقط به خوابی می بَرَندم
که باز هم
تنها رویایش تویی!
بسیار عالی بود این دو پست..ممنونم .
*************************************
شاهکار کارگاه خلقت ست
که بهشت کمترین بهای او ست
زن را می گویم
که یک رویش
ژرفای اقیانوس و صلابت کوه ها ست
و روی دیگرش
زیبائی و معصومیّت یک شکوفۀ باز !
گلبهار جان
سلام
این شعرهایی که می نویسی فکر می کنم از وبلاگ آقای ” پرویز صادقی” می نویسی
و من تا اونجایی که میدونم این شعرها نوشته های خودشونه بهتره مطمئن بشی بعد نامشون و زیر شعرهاشون بنویسی عزیزم. متشکرم و شرمنده
سلام مهربون عزیز..من که یادم نمیاد اینو از کجا اوردم اگه فکر میکنی مال اونجاس من قبلا وبلاگ این اقا رفتم و اولین بار اجازه گرفتم و ایشون هم گفتن عیبی نداره ..من سعی میکنم بی اجازه جایی مطالبشو کش نرم مگه اینکه مجاز باشه واسه خاطر دوتا کلمه اون دنیا یقه مون رو بچسبن خیلی بده ..کوله بارمون همینجوریشم پر هست :d
گاهی فکر می کنم
از بس بی تو با تو زندگی کرده ام
از بس تو را تنها در خیالم در بر گرفته ام و
گیس هایت را در هم بافته ام
از بس فقط و فقط در رویا
چشمهایت را نوشیده ام و مست
شهر تنت را دوره کرده ام که دیگر
حتی اگر خودت با پای خودت هم برگردی
نمی توانم تو را با خیالت جایگزین کنم
بر نگرد
من در حضور غیبتت از تو بتی ساخته ام
که روز به روز تراشیده تر و زیباتر می شود
با آمدنت خودت را در من ویران نکن
بگذار تنها با خیالت زندگی کنم …
دیدی که صبح میشود شب ها بدون من……؟؟؟ دیدی که میگذرد روزها بدون من……؟؟؟ این نبص زندگی بی وقفه میزند… فرقی نمیکند!!! بامن……!!! بدون من……!! دیروز گرچه سخت…… امروز هم ...
این کدامین گونه از آلزایمر است
وقتی تنها
بدی های تو را از یاد برده ام!
خوبیهایت هرچند ناچیز اما
همچون سایه های دم غروب
هر لحظه بیشتر قد می کشند!
پزشکت را به من معرفی کن
و بگو
چگونه یک شبه راهی را رفته ای
که من سالهاست
اندر خم اولین کوچه اش
گیر کرده ام!
این قرصهای دیازپام دیگر
برای علاج دردهای من کارگر نیستند!
فقط به خوابی می بَرَندم
که باز هم
تنها رویایش تویی!
مصطفی زاهدی
بسیار عالی بود این دو پست..ممنونم .
*************************************
شاهکار کارگاه خلقت ست
که بهشت کمترین بهای او ست
زن را می گویم
که یک رویش
ژرفای اقیانوس و صلابت کوه ها ست
و روی دیگرش
زیبائی و معصومیّت یک شکوفۀ باز !
درود
گلبهار جان
سلام
این شعرهایی که می نویسی فکر می کنم از وبلاگ آقای ” پرویز صادقی” می نویسی
و من تا اونجایی که میدونم این شعرها نوشته های خودشونه بهتره مطمئن بشی بعد نامشون و زیر شعرهاشون بنویسی عزیزم. متشکرم و شرمنده
سلام مهربون عزیز..من که یادم نمیاد اینو از کجا اوردم اگه فکر میکنی مال اونجاس من قبلا وبلاگ این اقا رفتم و اولین بار اجازه گرفتم و ایشون هم گفتن عیبی نداره ..من سعی میکنم بی اجازه جایی مطالبشو کش نرم مگه اینکه مجاز باشه واسه خاطر دوتا کلمه اون دنیا یقه مون رو بچسبن خیلی بده ..کوله بارمون همینجوریشم پر هست :d
سلام گلبهار جان
فدای مرام تو گلبهار عزیز و امیدوارم جسارت من و هم ببخشی عزیزم. :lv :lv :lv
اختیار داری این حرفا کدومه :lv
پائیز دیگر کیست ؟!
وقتی من از حضور تو
بهار می چینم !
گاهی فکر می کنم
از بس بی تو با تو زندگی کرده ام
از بس تو را تنها در خیالم در بر گرفته ام و
گیس هایت را در هم بافته ام
از بس فقط و فقط در رویا
چشمهایت را نوشیده ام و مست
شهر تنت را دوره کرده ام که دیگر
حتی اگر خودت با پای خودت هم برگردی
نمی توانم تو را با خیالت جایگزین کنم
بر نگرد
من در حضور غیبتت از تو بتی ساخته ام
که روز به روز تراشیده تر و زیباتر می شود
با آمدنت خودت را در من ویران نکن
بگذار تنها با خیالت زندگی کنم …
{ مصطفی زاهدی }
تو را می خواهم …
در این جمله اندوهی است
اندوهِ نداشتنت …
{ علیرضا روشن }
سایت خیلی جالبی داری .