به دنبال واژه مباش! - کافه تنهایی

کافه تنهایی

به دنبال واژه مباش!

 به دنبال واژه مباش
به دنبال واژه مباش ..

کلمات فریبمان می دهند ..

وقتی اولین حرف الفبا کلاه سرش برود

فاتحه ی کلمات را باید خواند…

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 912
برچسب ها : ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • فرشته :

    این کدامین گونه از آلزایمر است
    وقتی تنها
    بدی های تو را از یاد برده ام!
    خوبیهایت هرچند ناچیز اما
    همچون سایه های دم غروب
    هر لحظه بیشتر قد می کشند!
    پزشکت را به من معرفی کن
    و بگو
    چگونه یک شبه راهی را رفته ای
    که من سالهاست
    اندر خم اولین کوچه اش
    گیر کرده ام!
    این قرصهای دیازپام دیگر
    برای علاج دردهای من کارگر نیستند!
    فقط به خوابی می بَرَندم
    که باز هم
    تنها رویایش تویی!

    مصطفی زاهدی

  • گلبهار :

    بسیار عالی بود این دو پست..ممنونم .
    *************************************
    شاهکار کارگاه خلقت ست
    که بهشت کمترین بهای او ست
    زن را می گویم
    که یک رویش
    ژرفای اقیانوس و صلابت کوه ها ست
    و روی دیگرش
    زیبائی و معصومیّت یک شکوفۀ باز !

    • کافه تنهایی :

      درود
      :flr

    • گلبهار جان
      سلام
      این شعرهایی که می نویسی فکر می کنم از وبلاگ آقای ” پرویز صادقی” می نویسی
      و من تا اونجایی که میدونم این شعرها نوشته های خودشونه بهتره مطمئن بشی بعد نامشون و زیر شعرهاشون بنویسی عزیزم. متشکرم و شرمنده :flr

      • گلبهار :

        سلام مهربون عزیز..من که یادم نمیاد اینو از کجا اوردم اگه فکر میکنی مال اونجاس من قبلا وبلاگ این اقا رفتم و اولین بار اجازه گرفتم و ایشون هم گفتن عیبی نداره ..من سعی میکنم بی اجازه جایی مطالبشو کش نرم مگه اینکه مجاز باشه واسه خاطر دوتا کلمه اون دنیا یقه مون رو بچسبن خیلی بده ..کوله بارمون همینجوریشم پر هست :d

  • گلبهار :

    پائیز دیگر کیست ؟!
    وقتی من از حضور تو
    بهار می چینم !

  • گلبهار :

    گاهی فکر می کنم
    از بس بی تو با تو زندگی کرده ام
    از بس تو را تنها در خیالم در بر گرفته ام و
    گیس هایت را در هم بافته ام
    از بس فقط و فقط در رویا
    چشمهایت را نوشیده ام و مست
    شهر تنت را دوره کرده ام که دیگر
    حتی اگر خودت با پای خودت هم برگردی
    نمی توانم تو را با خیالت جایگزین کنم
    بر نگرد
    من در حضور غیبتت از تو بتی ساخته ام
    که روز به روز تراشیده تر و زیباتر می شود
    با آمدنت خودت را در من ویران نکن
    بگذار تنها با خیالت زندگی کنم …

    { مصطفی زاهدی }

  • گلبهار :

    تو را می خواهم …
    در این جمله اندوهی است
    اندوهِ نداشتنت …

    { علیرضا روشن }

  • farzin najafi :

    سایت خیلی جالبی داری . :flr


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید