این زندگی من است - کافه تنهایی

کافه تنهایی

این زندگی من است

عاشقانه
فقط با سایه ی خودم خوب می توانم حرف بزنم
اوست که مرا وادار به حرف زدن می کند
فقط او می تواند مرا بشناسد
او حتما می فهمد
می خواهم عصاره، نه، شراب تلخ زندگی خودم را چکه چکه در گلوی خشک
سایه ام چکانیده به او بگویم:
” ایــن زنـــــدگــــی مـن اســت “
“اثری از صادق هدایت”
دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 1124
برچسب ها :
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • erfan :

    بدترین قسمت زندگی
    انتظار کشیدن است…
    اما
    بهترین قسمت زندگی ،
    داشتن کسی است که
    ارزش انتظار کشیدن داشته باشد…

    • نه کسی منتظر است، نه کسی چشم به راه
      نه خیال گذر از کوچه ما دارد ماه
      بین عاشق شدن و مرگ مگر فرقی هست؟
      وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه ….

  • گلبهار :

    ساعتها زير دوش به کاشي هاي حمام خيره مي شوي !

    غذايت را سرد مي خوري !

    ناهار ها نصفه شب ، صبحانه را شام !

    لباسهايت ديگر به تو نمي آيند، همه را قيچي مي زني !

    ساعتها به يک آهنگ تکراري گوش مي کني و هيچ وقت آهنگ را حفظ نمي شوي !

    شبها علامت سوالهاي فکرت را مي شمري تا خوابت ببرد !

    تنهايي از تو آدمي ميسازد که ديگر شبيه آدم نيست ، روزهاي من اينگونه و شبهايم اصلاً نميگذرد…

    • به زمزمه ای چون نسیم
      در خوابم میكنی
      و با پیامی دلنشین بیدارم
      و می دانم
      به ساحت جنون می رسم
      اگر روزی پیامی نرسد از تو
      بگذار روزم را با پیام تو آغاز كنم
      تا شاید
      پریشانی دوشینم از یاد برده شود
      آری می دانم
      سبزتر از درخت و آبی تر از آسمانی
      به گیسوانت چنگ خواهم زد تا
      هزاران دورتر صیادان بشنوند
      و آرام شوند
      بگذار همه ی دریاها بدانند
      آرام ترین اقیانوس جهانم تویی
      و من در ساحلت آرام خواهم گرفت
      تا از خلیج قلب تو
      باران دلتنگی را به آغوش گیرم
      بیا كه تمام خانه ی دل را
      آذین بسته ام
      “ای دختر بارانی”

  • گلبهار :

    به سَـر امشب هوای یار دارم
    هوای لحظه ای دیدار دارم …

    هوای گریه دارم؛ گریه ی زار
    بزن مُطرب .. بزن آن زخمه بر تار …

    بزن آهنگِ غمگین تا بسوزم
    بسوزم با غم ِ این حال وُ روزم …

    کسی از حال ِ قلبم باخـبر نیست
    بزن مُطرب که ساز ِت بی ثمر نیست …

    سَـبُک میشه دلم از سوز ِ این ساز
    بزن مُطرب .. بزن باز وُ بزن باز …

    بذار بُغـض ِ گـلوم بشکافه ازهم
    بذار خالی بشه این سینه از غم …

    بذار اشکِ چـشام شُـرشُـر بریزه
    طبیـبم باش که احساسم مریضه …

    دلم میخواد برهنه باشم امشب
    تـنم داغه .. دارم میسوزم از تب …

    میخوام از مِی بشم بی عقل وُ بی هوش
    بزن مُطرب .. بزن پـیکی تو هم .. نوش …

    تو امشب دردِ من رو چاره سازی
    بزن مُطرب چه غوغا مینوازی …!

    تو بنـواز تا منم با تو بخونم
    بذار آواز شه شعـر ِ جُـنونم …

    بخونم با دلی نالان، از عشق
    امان وُ وای امان از عشق .. ازعشق
    امان وُ وای امان از عشق .. ازعشق

  • گلبهار :

    من تمام نشانه هاي حيات را دارم

    اما قلبم . . .

    مثل ِ حوض کوچکي که ماهي اش را

    گربه برده است . . .

    ايستاده…


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید