دیشب وقتی با بوی دلتنگی هایم آمدی
ماه هم مثل من هول كرده بود !
چهره اش را دیدی ؟
زرد زرد بود !
هیچ نگفتی و باران نگاهت را بر چشمانم باریدی
نپرسیدی از حالم
می خواستم بگویم
می خواستم از انتظار تو بگویم
كه چه زجری بود اما این دلم صدایش در نمی آمد
انگار لال شده بود !!
دیدمت كه می روی دوباره خواستم فریاد بزنم نه !!
انتظار دوباره نه!!
وقتی از خواب پریدم
بالشم بوی دلتنگی می داد . . .
آن کس که تو می جویی کی خیال تو بر سر دارد
بس کن این ناله و زاری ، بس کن…
او یار دگر دارد…!!!
زمان هم متوقف می شود
وقتی … نگاهم میکنی …
به چشم هایت بگو
آرامتر جانم را بستاند …
من ترانه می سرایم
تو ترانه می نوازی
در ترانه های من اشک است و بی قراری
یک بغل از ارزوهای محالی…
تا ابد چشم انتظاری…
فکر پایان و جدایی…
ترسم از این است که شاید
در نگاهت من بیابم ردی از یک بی وفایی…
یه دنیا ممنون گلبهار خانوم
باران برای کسی تکراری نمی شود
هروقت بیاید دوست داشتنی است
” تو بارانی ”
پس ببار باران من
دلم برای باریدنت تنگ است
ببار بر روی این روح خسته
روحی که نبودت ویرانش کرده
ببار و گونه های محتاج نوازشم
را بوسه باران کن …
اگر از خانه عشق نروي
و بماني با من
همه گل هاي دلم را به تو خواهم بخشيد
اگر از خانه عشق نروي
عطر نرگس ها را
به تو خواهم پاشيد
تاج خورشيد را نهم بر سر تو
ماه را مي کشم از ابر برون
گر که نزدم ايي
کوچه را فرش کنم از گل ياس
به تنت مي پوشانم
از حرير باور
از گل سادگي و عشق ، لباس…
” دریغ ”
خوشبختی شاید
حال شبدری است
که در مسیر چرای روزانه ی گله ای
نروییده باشد…
باید اعتراف کنیم که خوشبختی ما در اختیار خودمان است، وقتی در آفتاب ایستاده و پشت
به خورشید کنیم، سایه را جلوی خود و بالعکس آن نور صفا می بینیم.
نقــّـــــــــاشِ خــــوبي نــــبودم…
اما
ايـــــــــــــن روزها…
به لطـــــــــــفِ تــــــــــو…
انـــتظــــــار را ديـــــــــــدني ميکـــــِـــــــشـَـم….!!!