رسم زندگی این است
یک روز کسی را دوست داری
و روز بعد تنهایی
به همین سادگی!
او رفته است و همه چیز تمام شده است
مثل یک مهمانی که به آخر می رسد
و تو به حال خود رها می شوی
چرا غمگینی؟ این رسم زندگیست
تو نمیتوانی آن را تغییر دهی
پس تنها آواز بخوان!
این تنها کاریست که از دست تو برمی آید،
آوازی بخوان!
گاهی انقدر دلم از زندگی سیر می شود که
می خواهم تا سقف آسمان پرواز کنم…
رویش دراز بکشم
آرام و آسوده
مثل ماهی حوضمان که چند روزیست روی آب دراز کشیده است…
دلتنگ نیستم…
فقط…
نمی دانم چرا
همه ی وجودم بهانه ات را می گیرد.
دلم آرامش می خواهد….
در بی دلهره ترین آغوش دنیا
این دنیا جاییست که
وقتی زانوهایت را از شدت تنهایی بغل گرفته ای
به جای همدردی…برایت پول خرد می اندازند.
او برای من
فقط یک نفر است
یک نفر که شاهرگ خوابم را در دست دارد
و بیداری های شبانه ام را
به تاریخ انقضای قرص های آرام بخش ربط می دهد ..
او
تنها کسی است
که هر بار نگاهم می کند
آسمان خراشی در قلبم فرو می ریزد
و زنی
پیش از آنکه
فرصت بستن دگمه های پیراهنش را داشته باشد
زیر آوار عشق می ماند
تنها کسی که هر روز
سایه اش را بر سرم می کشم
با دورترین آرزوهایم به دنبالش می گردم
و بی آنکه دلیلی برای این ادعا داشته باشم
نرسیدنمان را
به طالع ستاره هایمان وصل می کنم …
او
تنها یک نفر است
که برای همیشه ی من کافیست ..
{ نگار الهی }
نیمهی خالیِ این تخت،
هر شب
خوابِ تو را میبیند،
دیر فهمیدم
که تمامِ اتفاقهای عاشقانهی جهان
فقط رویِ تختخوابهایِ
تک نفره میافتند!
“نسترن وثوقی”