دلـــم گرفتــــه برایــــت - کافه تنهایی

کافه تنهایی

دلـــم گرفتــــه برایــــت

دلـــم گرفتــــه برایــــت

دلـــم گرفتــــه برایــــت
حدیث سـاده عشـق است…
سلیــس و ســاده بگویم
دلــم گرفـــته برایـــت…

بازدید : 2186
برچسب ها : , , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • sara :

    دیدی دوباره روی دلم پا گذاشتی
    این مرد را نیامده تنها گذاشتی!!
     مانند کوچه ای که مسیر عبور توست
    در من قدم زدی و مــرا جا گذاشتی 
    ماهی شدم که غرق تو باشم ولی مــرا
    با تنگ در مقابل دریا گذاشتی
     هر کار کرده ام منو تو ما شود، نشد!!!
    یک خط فاصله وسطه مـ ـــا گذاشتی 
    گاهی دلم خوش است مرا مثل شوکران
    شاید برای روز مبادا گذاشتی 
    در را اگر چه پشت سرت بسته ای ولی
    شکر خـــدا که پنجره را وا گذاشتی
     سورنا جوکار

  • نیلوفر :

    مــن کــــــه در تنـــگ بــــرای تــو تـمـــاشــا دارم
    بــــا چـــــه رویـــــی بنــــویـســم غــم دریا دارم؟
    دل پر از شوق رهایی سـت ،ولی ممکن نیست
    بـــــــه زبــــــان اورم ان را کـــــــــه تــمــنـــا دارم
    چــیســـــتم؟! خــــاطــره زخـــم فرامــوش شده
    لـــب اگــــر بــاز کـــنم بـا تــو ســخن هـــــا دارم
    بـا دلــت حســـرت هم صحبتی ام هست ،ولی
    ســنگ را بــا چـــه زبانــــی بــه ســـخن وادارم؟
    چیـــزی از عمــر نمانده ست ،ولی می خواهم
    خــانــه ای را کــــه فــــروریــختـــه بــر پــا دارم…
    فاضل نظری

  • نیلوفر :

    چشمه‌ها با رود می‌آمیزند
    و رودها با اقیانوس
    بادهای آسمان با حسی دل‌انگیز
    تا ابد با هم پیوند می‌گیرند
    در جهان هیچ‌چیز تنها نیست
    همه‌چیز بنا بر اصلی آسمانی
    در یک روح دیدار می‌کنند و می‌آمیزند
    من و تو چرا نه؟
    persi bish sheli

  • نیلوفر :

    شب همه بی تو كار من شكوه به ماه كردنست —– روز ستاره تا سحر تیره به آه كردنســت

    متن خبر كه یك قلم بــــی تو ســـیاه شد جهان —– حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه كردنســت

    نو گل نازنـــیـن من تــا تــــو نگـــاه مــــی‌كنــــی —– لطف بهار عارفان در تو نگاه كردنســت… شهریار

  • نیلوفر :

    سلام دوست عزیز مدیر محترم این شعر رو به عنوان هدیه ازمن بپذیرید

    راهــــی به خـــــــدا دارد خلوتــــــگه تنـــهایی —– آنجا که روی از خود آنجا که به خود آیــــــــی

    هر جا که ســـــــری بردم در پــرده تو را دیــــدم —– تو پرده نشـــــــینی و من هـرزه ی هر جایی

    بیدار تو تا بـــــودم رویـــــــای تو مـــــــی دیــــدم —– بیدار کن از خـــــوابم ای شــــــــــاهد رویایی

    از چشم تو می خیزد هنگامه ی ســــر مستی —– وز زلف تو می زایــــد انگیزه ی شــــــــیدایی

    هر نقش نگارینــت چــون منظره ی خورشـــــید —– مجموعه ی لطف است و منظومه ی زیبایی

    چشمی که تماشاگر دز حسن تو باشد نیست —– در عشق نمی گنجد این حسن تماشـــایی

    شهریار

  • نیلوفر :

    نمی شود که تو باشی، من عاشق تو نباشم ….
    نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد
    گل از تو گلگون تر
    امید از تو شیرین تر
    نمی شود پاییز
    فضای نمناک جنگلی اش
    برگ های خسته ی زردش
    غمگین تر از نگاه تو باشد
    نمی شود که تو باشی، من عاشق تو نباشم
    نمی شود که تو باشی
    درست همین طور که هستی
    و من، هزار بار خوبتر از این باشم
    و باز، هزار بار، عاشق تو نباشم!
    نمی شود، می دانم
    نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد
    نادر ابراهیمی

  • ارام :

    اول
    دل مرا شکست
    بعد نمازش را
    مسافر است دیگر…
    گاهی می آید که برود.

  • ارام :

    دلتنگ که می شوی
    تنگ می شود راه نفست…

  • ارام :

    دست هایش با من…
    چشم هایش در خیابان…
    دلش…
    این یکی را نمی خواهم بدانم…

  • ارام :

    آنقدر دل تنگ شده ام…
    که اگر نامه رسانت گرگ بیابان هم باشد
    قدمش را می بوسم…

  • ارام :

    گاهی جلوی آیینه می ایستم…
    خودم را در آن می بینم…
    دست روی شانه هایش می گذارم…
    و می گویم
    چه تحملی دارد دلت…

  • ارام :

    تو چه می فهمی از روزگارم…؟
    از دلتنگی ام؟
    گاهی به خدا التماس می کنم
    خوابت را ببینم…میفهمی؟
    فقط خوابت را…

  • ارام :

    از زندگی سیرم کردند…
    مردمانی که…به من می گویند غمگین نباش
    هه…خنده ام می گیرد از حرف هایشان
    حال می فهمم شیطان حق داشت به این جماعت سجده نکرد…
    خدایا از آدم هایت دلگیرم
    شرمنده که باز نا شکری می کنم
    کمی به من حق بده
    ماندن با این مردم صبر ایوب می خواهد که…
    من ندارم.

  • نادیا :

    دشت خشكيد و زمين سوخت و باران نگرفت
    زندگي بعد تو بر هيچ‌كس آسان نگرفت
    چشمم افتاد به چشم تو ولي خيره نماند
    شعله‌اي بود كه لرزيد، ولي جان نگرفت
    دل به هركس كه رسيديم سپرديم ولي
    قصه‌ي عاشقي ما سر و سامان نگرفت
    تاج سر دادمش و سيم و زر، اما از من
    عشق جز عمر گرانمايه به تاوان نگرفت
    مثل نوري كه به سوي ابديت جاريست
    قصه‌اي با تو شد آغاز كه پایان نگرفت …

  • نادیا :

    چقدر خواب ببینم که مال من شده ای
    و شاه بیت غزل های لال من شده ای
    چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض
    جواب حسرت این چند سال من شده ای
    چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟
    تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای
    چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم
    خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای
    هنوز نذر شب جمعه های من اینست
    که اتفاق بیفتد حلال من شده ای
    که اتفاق بیفتد کنارتان هستم
    برای وسعت پرواز بال من شده ای
    میان بغض و تبسم میان وحشت و عشق
    تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای
    مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست
    عجیب خواب قشنگی ست مال من شده ای

  • نادیا :

    برای دوست داشتنت
    محتاج دیدنت نیستم…
    اگر چه نگاهت آرامم می کند
    محتاج سخن گفتن با تو نیستم…
    اگر چه صدایت دلم را می لرزاند
    محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم…
    اگر چه برای تکیه کردن ،
    شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!
    دوست دارم ، نگاهت کنم … صدایت را بشنوم…به تو تکیه کنم
    دوست دارم بدانی ،
    حتی اگر کنارم نباشی …
    باز هم ،
    نگاهت می کنم …
    صدایت را می شنوم …
    به تو تکیه می کنم
    همیشه با منی ،
    و همیشه با تو هستم،
    هر جا که باشی!……

  • نادیا :

    نمی دونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم
    دارم می میرم از اینکه تو رفتی و نمی میرم
    نمی دونی تو این روزا چقدر یاد تو می افتم
    ته دنیام نزدیکه نگاه کن کی بهت گفتم
    کجا باید برم بی تو، تویی که قدّ ِ دنیامی
    که هر جایی رو می بینم نبینم پیش چشمامی
    برم هر جای این دنیا شبم با بغض دمسازه
    آخه هر جا یه چیزی هست منُ یاد تو بندازه
    نمی دونم تو این برزخ کی از این درد می میرم
    نمی دونم چرا یک شب فراموشی نمی گیرم
    منُ اینجا بکُش وقتی قراره تازه رویا شی
    اگه تا آخر دنیا قراره تو دلم باشی….

  • نادیا :

    حال آدم که دست خودش نیست
    عکسی می بیند
    ترانه ای می شنود
    خطی می خواند
    اصلا هیچی هم نشده
    یکهو دلش ریش می شود ..

    حالا بیا وُ درستش کن
    آدمِ دلگیر
    منطق سرش نمی شود
    برای آن ها که رفته اند
    آن ها که نیستند، می گرید
    دلتنگ می شود
    حتی برای آنها که هنوز نیامده اند ..

    دل که بلرزد
    دیگر هیچ چیز سرِ جای درستش نیست
    این وقت ها
    انگار کنار خیابانی پر تردد ایستاده ای
    تا مجال عبور پیدا کنی
    هم صبوری می خواهد هم آرامش
    که هیچکدام نیست
    آدم تصادف می کند،
    با یک اتوبوس خاطره های مست ..
    شهریار بهروز

  • نادیا :

    رودخانه ای درسرم دارم
    پر از قرل آلای دیوانه
    خواب هایی
    که خواب شان را حتی کسی ندیده ..

    درخت انگوری درسینه دارم
    مست …
    سر از شانه هایم درآورده
    دختران همسایه از انگورهایش می چینند ..

    چند تا کلمه دارم
    که بیشترشان دوستت دارم است
    چند شعر
    که هنوز جایی نخوانده ام ..

    و چتری که هیچ بارانی بغلش نکرده
    در سرم رویاهای زیادی دارم
    اتاقی کوچک
    و یک تنهایی بزرگ
    آنقدر بزرگ
    که همه ی اینها را درخود گم کرده است ..
    جلیل صفر بیگی

  • نادیا :

    دارد رضایت در سکوتم سخت میگندد
    دلتنگی ات توی وجودم پینه میبندد
    دق کرده ام دیگر از این ابهام تکراری
    اصلا نمی دانم چه احساسی به من داری
    آخر دلم در این اتاق سرد می میرد
    از بس تو را کز کرده در این چاردیواری!
    هرشب تو را سر می کِشد هوش و حواس من!
    کم کم مرا ته می کشد این جسم اجباری!
    این روزها با هر نفس یاد تو می افتم
    داری برایم از در و دیوار می باری …

    پرتو پاژنگ

  • مسافر :

    حُرمت نگه دار دلم…گلم…
    کاش دلی نداشتیم هیچوقت…

  • fff :

    زخمی که میزنیم،دلی که می شکنیم،ارزان نیست….
    یک جایی باید بهایش را بپردازیم،
    شاید همین نزدیکی ها….
    http://www.onlyfff111.blogfa.com O-O

  • ارام :

    دلتنگی،خوشه ی انگور سیاه است…
    لگد کوبش کن،لگد کوبش کن…
    بگذار سر بسته بماند…
    مستت می کند اندوه…
    شمس لنگرودی

  • ارام :

    دیگر به دل هیچکس،
    نمی نشیند قصه ی دردهایم،
    بس که تکرار هر روزه این مردمانم…

  • ارام :

    دلم عجیب تنگ شده
    برای تمام لحظه هایی که
    دلت عجیب برایم
    تنگ می شد…

  • ارام :

    فصل عوض می شود
    جای آلو را
    خرمالو می گیرد
    جای دلتنگی را
    دلتنگی
    علیرضا روشن


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید