آمدم پاک کنم عشق تو را بدتر شد ... - کافه تنهایی

کافه تنهایی

آمدم پاک کنم عشق تو را بدتر شد …

تصویر عاشقانه

هر چه کردم نشوم از تو جدا بدتر شد
و نرفت از دل من مهر و وفا ، بدتر شد
مثلا خواستم این بار موقر باشم
و به جای «تو» بگویم که «شما» ، بدتر شد
این متانت به دل سنگ تو تاثیر نکرد
بلکه برعکس ، فقط رابطه ها بدتر شد
آسمان وقت قرار من و تو ابری بود
تازه با رفتن تو وضع هوا بدتر شد
چاره دارو و دوا نیست که حال بد من
بی تو با خوردن دارو و دوا بدتر شد
روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت
آمدم پاک کنم عشق تو را بدتر شد …

” شیرین صندوقی “

بازدید : 1777
برچسب ها : , , ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • مرسی از شعرهای قشنگتون.ولی ممنون میشم زود به زود پست بذارید :flr

  • گلبهار :

    سلام بر مدیران زحمت کش و بچه های فعال کافه…بابت همه چیز ممنون خسته نباشید..تا یکی دوپست قبلی که نگاه کردم بعضی بچه ها نبودن مث لیلی جون و اقا عرفان و اون برادر یکبی دیگه مون اسمش قلب مرده بود…..ساراییی و مهربون عزیز دلم براتون تنگ شده امیدوارم هرجا هستین خوب وخوش باشید

    • کافه تنهایی :

      درسته بچه ها چند وقتیه نیستن و گه گاهی یکیشون میاد
      هر جا هستن امیدوارم بهشون کلی خوش بگذره

      • Mehraban :

        سلام کافه عزیز
        عکسها و پستها خیلی زیبا هستند سپاس :flr
        حقیقتش با این پستها حسابی سورپرایز شدم احساس می کنم کمی حس و حال کافه تغییر کرده و این خیلی عالی است :flr

        سارا جان و گلبهار عزیزم درود بر شما امیدوارم شما هم خوب باشید :flr
        من هرشب میام و پستها و کامنتهای قشنگتون و می خونم ولی شرمنده که نتونستم برای هر پست کامنت بذارم ولی حتما جبران می کنم :flr

        خوش باشید :flr

    • sara :

      سلام گلبهاری کجایی عزیزم تند تند بیا اینجا مام دلمون تنگ میشه واست :(

      • sara :

        آراااام بیا
        ببین سراغتو میگیرمممممممم :) ;-) :-

        • گلبهار :

          :D این قبول نیس چن وقت بعد که از این ماجرا گذشت و تو به یادش بودی اونو میشه گفت به یادش بودی ببین آرام این سارایی خودشم داره میخنده از کارش خنده ش گرفته :D

        • ارام :

          سلام سارا جان.مرسی که به یادم بودی قربونت برم.
          من یه چند وقتی گرفتار بودم و احتمالا تا آخر هفته یه خرده اوضاع آروم بشه بتونم بیام پیشتون.
          خلاصه ببخشید دیگه..
          دوسسسست دارم.

      • گلبهار :

        سارایی من همیشه به کافه سر میزنم ولی چون با گوشی میام تو نت نمیتونمم و بلد نیستم شعر کش برم از وبلاگا :D انشالله لب تابمون درست شد میام من بیام هم نمیدونم چی بنویسم بس که شما کامنت گذاشتین احساس میکنم هرچی میخوام بنویسم همش تکراریه :-D

        • sara :

          اشکال نداره گلبهاری تو کامنتای تکراریتم قشنگن
          مثل من پررو باش همش مدیرارو ناراحت میکنم ولی بازم پررو پررو میام ;-)

          • کافه تنهایی :

            درود سارا جان

            چه ناراحتی، اختیار دارید

            به جز اینکه یکی از شما عزیزان چند روزی نباشید از چیز دیگه ای ناراحت نمیشیم :flr

            هیچکدوم حق ندارید فکر کنید ما از دست شما ممکنه ناراحت شیم :flr

            بعدشم شما که همیشه خوبی :flr

            ما شاید باعث ناراحتی شیم بعضی مواقع

          • sara :

            ممنون مدیر :flr

  • فرشته :

    دنبال من
    راه افتاده اي كه چه ، سايه؟
    نفهميده اي هنوز!
    من هرجا كه ميروم او نيست.

  • فرشته :

    هوای تو در سرم بیداد میکند،
    حس مزخرفیست دلتنگی
    وقتی که میدانی آمدنی در کار نیست………..

  • sara :

    دیگر هیچ چیز نمی‌خواهد مرا تسکین دهد.
    دور از تو من شهری در شبم ای آفتاب
    و غروبت مرا می‌سوزاند. 
    من به دنبالِ سحری سرگردان می‌گردم. 
     تو سخن می‌گویی من نمی‌شنوم
    تو سکوت می‌کنی من فریاد می‌زنم
    با منی با خود نیستم
    و بی‌تو خود را در نمی‌یابم 
    دیگر هیچ چیز نمی‌خواهد، نمی‌تواند تسکینم بدهد. 
    اگر فریادِ مرغ و سایه‌ی علفم
    این حقیقت را در خلوتِ تو باز یافته‌ام. 
    حقیقت بزرگ است و من کوچکم،
    با تو بیگانه‌ام.
     فریادِ مرغ را بشنو
    سایه‌ی علف را با سایه‌ات بیامیز
    مرا با خودت آشنا کن
    بیگانه‌ی من
    مرا با خودت یکی کن..

  • فرشته :

    این روزها که میگذرد
    بیشتردر میابم که
    “عشق صدای فاصله هاست”
    ومن برای تو تنها در دوردست ها عزیزترینم
    نزدیک که می آیم
    چه ساده دور میشوی
    وبیچاره زمانه,چه کوتاه است دیوارش
    که حجم تلخ نبودنت
    عجیب بر دوش او سنگینی میکند
    ومن ازنهایت فاصله ها میگویم
    یاد روزهای خوب عاشقی بخیر…!

  • فرشته :

    مدت هاست دلم احساس سنگینی می کند…
    مدت هاست یاد گرفته ام گریه نکنم …
    مدت هاست دلم نتوانسته خودش رو سبک کنه …
    مدت هاست دیگر در عمق قلبم کسی لانه ندارد …
    مدت هاست تمام باورم این است که هرچه بود تمام شد، چه خوب چه بد نسیمی بود که وزید و رفت …
    مدت هاست دل تنگ بارانم …
    مدت هاست عاشقی را از یاد برده ام …
    مدت هاست یاد گرفته ام بگویم، بنویسم خوبم تا بقیه بشنوند و بخوانند و باور کنند که خوبم …
    نمی دانم که مدت هاست چرا این گونه شده ام .

  • فرشته :

    چیزی کم دارم !

    حس غریب گم شده ای

    نزدیک؛

    مثل اشک به گونه هایم

    و دور ؛

    مثل فاصله … من …تو …آرزوها !

    چیزی کم دارم

    شبیه هوس کردن اقاقی

    در زمستانی سرد !

    لمس یک رویای محال

    پس از آه حسرت آلود بیداری !

    و چشم های تو

    نشانی از گم شده ام دارد

    اندوهی که می شناسم اش !

    دستی به شانه ام می گذاری

    شاید این مرده

    به تلقین : « دوستت دارم»

    جان بگیرد !

    اما من سردم است،

    هوای اردیبهشتی خنده ای

    نگاه باران زده ای

    سلام ساده ای

    دل بیقراری

    چیزی را

    کم دارم

    که در روزمرگی ها گم شد …

  • فرشته :

    کلافه و بی قرارم ، خبری از گذر زمان ندارم !

    دستهایم میلرزد ، اینک روز است یا شب ، این را هم نمی دانم

    تنها دردی در سینه دارم و بغضی که گلویم را می فشارد

    تمام وجودم سرد است ، سیاهی لحظه هایم کار سرنوشت است

    من دیوانه چقدر ساده بودم ، من عاشق چقدر بیچاره بودم

    نمیخواستم عاشق شوم ، قلبم اسیر رویاهایم شود

    رویاهایی که با تو داشتم ، کاش یاد تو را در خاطرم نداشتم

    خواستم تو را فراموش کنم ، فراموشی را فراموش کردم

    خواستم اشک نریزم ، یک عالمه بغض در گلویم را جمع کردم

    کلافه و بی قرارم ، مثل این است که دیگر هیچ امیدی ندارم

    سادگی من بود که بیش از هرچیزی مرا میسوزاند

    همه جا مثل قلبم دلگیر است ، همه جا مثل چشمانم خیس است

    همه جا مثل غروبها ، مثل پاییز و مثل این روزها نفس گیر است

    همیشه میگفتم میگذرد میرود ، اما اینبار گذشت و چیزی از یادم نرفت!

  • Mehraban :

    عشق پرواز بلندي‌ست مرا پر بدهيد
    به من انديشه از مرز فراتر بدهيد

    من به دنبال دل گمشده‌اي مي‌گردم
    يك پريدن به من از بال كبوتر بدهيد

    تا درختان جوان، راه مرا سد نكنند
    برگ سبزي به من از فصل صنوبر بدهيد

    يادتان باشد اگر كار به تقسيم كشيد
    باغ جولان مرا بي‌در و پيكر بدهيد

    آتش از سينه آن سرو جوان برداريد
    شعله‌اش را به درختان تناور بدهيد

    تا كه يك نسل به يك اصل خيانت نكند
    به گلو فرصت فرياد ابوذر بدهيد

    عشق اگر خواست، نصيحت به شما، گوش كنيد
    تن برازنده او نيست، به او سر بدهيد

    دفتر شعر جنون‌بار مرا پاره كنيد
    يا به يك شاعر ديوانه ديگر بدهيد

    “شاعر: محمد سلمانی”

  • مرتضی :

    اسم شاعر اشتباه ذکر شده،این شعر اثر شادی صندوقی میباشد

  • b :

    کسی میداند کی کجا لبخندم گم شده ?!!
    این روزها عجیب دلم برای چال روگونم تنگ شده
    انگارکه بعدرفتنش شادی ممنوع شده
    ازبس درگیرشم اشک هرشب ،کارچشمام شده…!


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید