بایگانی‌های جملات عاشقانه - صفحه 6 از 8 - کافه تنهایی

کافه تنهایی

در نگــاهت چیزیست…

در نگــاهت چیزیست

عاشقانه
در نگــاهت چیزیست که نمیدانم چیست !
مثل آرامش بعد از یک غم..
مثل پیدا شدن یک لبخند..
مثل بوی نم بعد از باران..
در نگــاهت چیزیست که نمیدانم چیست !
مــن به آن محتاجم ..

موضوع :

هرگز لبخند را ترک نکن…

هرگز لبخند را ترک نکن

هرگز لبخند را ترک نکن

هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی، چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخند تو شود.

“گابریل گارسیا مارکز”

موضوع :

طفلک دلم!

طفلک دلم!

طفلک دلم
طفلک دلم!

اسباب بازیهایش را از او گرفته ام

روزها بق کرده گوشه ى مى نشیند و مظلومانه شکنجه ام میکند!

چه بى عاطفه شده ام

بیچاره با همین خاطرات اندک،

خوش بود…

موضوع :

من هم، اگر تو …

عاشقانه

عاشقانه

پاییز رنگی نداشت ، اگر درختی نبود

بهار هم ….

من هم، اگر تو ….

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

گرمي دستانت…

عاشقانه - love birds

عاشقانه - Love Birds

در هر باد ،
طنين صداي تو بود

بر هر خاک ،
رد پاي تو فرو رفته بود

و در هر آب ،
انعکاس سيمايت

در هر آتش ،
گرمي دستانت…

آنگاه که من
کوچه به کوچه
خانه به خانه
نشان تو مي خواستم…

موضوع :

دوستش داری و نمی داند

تنها

دوستش داری و نمی داند

گاهي سخت مي شود …
دوستش داری و نمی داند
دوستش داري و نمي خواهد
دوستش داري و نمي آيد
دوستش داري و سهم تو از بودنش
فقط تصويري است رويايي در سرزمين خيالت
دوستش داري و سهم تو
از اين همه ، تنهايي است …

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

دوباره صدایم کن

نیمکت عاشقانه

نیمکت عاشقانه

نیمکت عاشقی یادت هست؟
کنار هم، نگاه در نگاه و سکوتمان چه گوش نواز بود..
بید مجنون زیر سایه اش امانمان داده بود،
برگهای رنگینش را به نشانه عشقمان بر سرمان می ریخت..
او نیز عاشق بودنمان را به رخ پاییز می کشید،
اما اکنون پاییز.. نبودنت را، جداییمان را به رخ می کشد.

بگو، صدایم کن، بیا تا دوباره ما شویم،
مرحمی بر سوز دلم باش، نگاه کن، پاییز به من می خندد، بیا داغ جداییمان را به دلش بگذاریم.
بیا کلاغ ها را پر دهیم تا خبر وصلمان را به پرستوها مژده دهند.
دوباره صدایم کن..

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

راز خوشبختی هرکس به پراکندن اوست …

مطالب عاشقانه
از دل افروزترین روز جهان

خاطره‌ای با من هست

به شما ارزانی ؛

سحری بود و هنوز گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود

گل یاس، عشق در جان هوا ریخته بود

من به دیدار سحر می رفتم

نفسم با نفس یاس درآمیخته بود …

من به دنبال دل آویزترین شعر جهان می‌رفتم …

یافتم !

یافتم ! آن نکته که می‌خواستمش

با شکوفایی خورشید و گل‌افشانی لبخند تو آراستمش

تار و پودش را از خوبی و مهر،

خوشتر از تافته ی یاس و سحر بافته ام

“دوستت دارم”

را من دل آویزترین شعر جهان یافته ام

این گل سرخ من است دامنت پُر کن از این گل

که دهی هدیه به خلق …

که بری خانه ی دشمن …

که فشانی بر دوست …

راز خوشبختی هرکس به پراکندن اوست …

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

کسی در راه است …

کسی در راه است

کسی در راه است

کسی در راه است …

به صدای قدم هایش گوش جان می سپارم

از پشت قدیمی ترین خاطره ها می آید

از او صمیمی تر …

کسی با من نیست

راز داغ شقایق را می داند

سوزش سینه ی عاشق و دل تنگم را می فهمد

در تمام خاطراتم مسکن دارد

و به من خیلی نزدیک است …

صدای قدم هایش را پشت دیوار دلم می شنوم …

کسی در راه است …

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :

اینجا سرزمین غریبی است

سرزمین غریب

خوب خوبم

هیچ دردی ندارم

اینجا سرزمین غریبی است

نمی توان آن را شناخت

باید آن را زندگی کرد

دلم می خواهد همیشه اینجا بمانم

عطر بهار نارنج در باغ بیداد می کند

نمی بینمش اما صدایش مرا با خود می برد

عاشقم می کند

دلم تنگ است

دلم برای دیدنش تنگ است

کی رخ می نماید ؟

نمی دانم ….

دسته بندی : مطالب عاشقانه
موضوع :





کافه تنهایی

آخرین دیدگاه‌ها

عاشقانه

بایگانی شمسی

دلنوشته ها

باهمدیگه
کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید