من و تو،
بـارهـا “زمان” را، در کافهها و خیابانها، فراموش کرده بودیم.
و حالا “زمان”
داشت از ما، انتقام میگرفت!
[گروس عبدالملکیان]
پیری می گفت:
اگه می خوای جوان بمونی
دردهای دلتو فقط به کسی بگو که دوسش داری
و دوستت داره…
خندیدم و گفتم: پس چراتو جوان نموندی؟؟؟
پیر لبخندتلخی زد وگفت:
دوستش داشتم
دوستم نداشت…
نیامدن
هزار بهانه میخواست
و آمدن
یکی …
[سيدعلی صالحی]
خودخواه، خسته، بيشكيب،
اين
همهی آن چيزيست
كه برايم باقي گذاشتهاند،
با من مُدارا كن،
بعداً، دلت برايم تنگ خواهد شد.
[سید علی صالحی]
انگار
هزار سال منتظر بودم
بیایی پشت پنجره اتوبوس
برایم دست تکان بدهی،
تا این شعر را برایت بنویسم…
[لیلا کردبچه]
دلتنگ توام
پشت پرچین اردی بهشت
منتظرت می مانم…
[سید علی صالحی]
تو نیستی اما من برایت چای می ریزم
دیروز هم … … نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم
دوست داری بخند دوست داری گریه کن
و یا دوست داری مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من و دنیای کوچکم
دیگر چه فرق می کند باشی یا نباشی
من با تو زندگی می کنم…!
| رسول يونان |
آخرین دیدگاهها