در من فریاد های درختی ست
خسته از میوه های تکراری…!
[گروس عبدالملکیان]
درخت خشک شده بود.
مرد لامپ های مات را به شاخه های درخت آویخت و روشن کرد,
اما غیر از خودش هیچ یک از افراد خانه خوشحال نشدند.
جای خالی به ها بیشتر به چشم می خورد…!
[رسول یونان – کتاب بخشکی شانس]
وقت رفتن،
بوسهی آخرمان،
با چـشم بـود…!
[رسول ادهمی]
خلاصه بهاری دیگر
بی حضور تو
از راه می رسد …
و آن چه که زیبا نیست زندگی نیست
روزگار است …!
[شمس لنگرودی]
برای قـدم زدن با تو
هر از گاهی از خودم،
بیرون میزنم،
روحم هنوز،
به خانه بَرنگشته است!
[کامران رسول زاده]
اشتباه میکنند بعضیها
که اشتباه نمیکنند!
بايد راه افتاد،
مثل رودها که بعضی به دريا میرسند
بعضی هم به دريا نمیرسند.
رفتن، هيچ ربطی به رسيدن ندارد!
[سید علی صالحی]
مثل «مـاســولـه»اند آدمها
«سقف آرزوهای» ما مثلا
میشود حياط مرد بالايی!
[حسن غلامعلیفرد]
[حمید مصدق]
آخرین دیدگاهها