زندگی
هنر نقاشی كردن است بدون پاک کن …
کاش زندگی یه سرمربی داشت،
منو تعویض میکرد، یه تازه نفس میاورد تو….
تویی آن آسمانِ صاف و روشن ،
من این كنجِ قفس ، مرغی اسیرم …
[فروغ فرخزاد]
اینجا دنیای مجازی من و توست
دوست دارم یک فنجان احساس مهمان من باشی …
نه اولش پیداست
و نه آخرش
با این همه
باید تا آخرش بروم
بگذار بنشینم و
نفس تازه کنم
نترس
تصمیم من عوض نمی شود
به سنگی بدل نمی شوم
که کنار راه افتاده باشد
نترس
این بار هم که
تاول پاهایم خشک شود
دوباره عاشقت می شوم
دوباره راه می افتم
دوباره گم می شوم
هر طور شده
این راه را تا آخر می روم …
بیا همبازی خوب کودکی
دوباره بچه می شیم یواشکی
اگه حرفی واسه خندیدن نبود
تا ته دنیا می خندیم الکی …
[یغما گلرویی]
ماکه ازهرچیز ترسیدیم سرمان آمد…!
بیا تمرین کنیم کمی از”خوشبختی”بترسیم!
[حسین پناهی]
مردم شهر سیاه
خنده هاشان همه از روی ریاست
دلشان سنگ سیاست
ما در این شهر دویدیم ، دویدیم
چه سود !
خبر از عشق نبود
و تو ای مرغ مهاجر
که از این شهر گذر خواهی کرد
نکند از هوس دانه گندم
به زمین بنشینی !
این روزها
سیگارهایم بوی خون گرفته …
رگهایم , بوی دود …
تو سکوت ميکني
و فرياد زمانم را نميشنوي.
يک روز،
من سکوت خواهم کرد
و تو آن روز براي اولـين بار
مفهوم دير شدن را خواهي فهميد…!
[حسين پناهي]
آخرین دیدگاهها