خیره در چشمانت که می شوم
بوی خاک آفتاب خورده به مشامم می خورد
گم می شوم در گندمزار
میان خوشه ها
بال به بال شراره های سبز در بیکران ها به پرواز در می آیم
چشمان تو چون تغییر مداوم ماده
هر روز پاره ای از رازش را می نماید
اما هرگز
تن به تسلیمی تمام نمی دهد
هنوز بدرود نگفته اي ، دلم برايت تنگ شده است
چه بر من خواهد گذشت اگر زماني از من دور باشي ،
هر وقت كاري نداري انجام دهي تنها به من بيانديش
من در روياي تو شعر خواهم گفت ؛
شعري درباره چشم هايت و دلتنگي ..
وقتی تو نیستی …
غریبانه زیستن کار من است
وقتی تو نیستی …
” واژه ها هم خساست می کنند نه دلبری ”
کم آورده ام !
غریبی را بر این دو خط واژه ” دوستت دارم ” حک کن !
بی هوا نوشتم، به هوای کسی …
عاشق که می شوی
لالایی خواندن هم یاد بگیر
شب های باقیمانده ی عمرت
به این سادگی ها
صبح نخواهند شد…!
سلام متن هاتون واقعا زیباست
سلام باران جان خوش اومدی عزیزم ممنون این نظر لطفته …
http://www.mohamadreza-love-sanaz..rozblog.com
خوشحال میشم از وبلاگم دیدن کنین.ممنون
سلام محمدرضا جان چشم حتما
اقااااا این چه وبلاگیه من که هرکاری میکنم نتونستم برم نیم نگاهی بندازم یعنی مشکل از منه یا …..؟
سلام گلبهار جان کدوم وبلاگ رو میگی؟
همین وبلاگ ممدرضا اصلا باز نمیشه واسه شما هم همینجوره ؟سلام علیک ورحمه الله
نه مشکلی نداره واسه من که راحت باز میشه
اين اولين باره مطالبتونو خوندم خيلي زيبا بود ممنون
سلام مونا خانوم دوست خوبم خوش اومدی و صافی قدمت این نظر لطفتونه ممنون یه دنیا ممنون دوباره بهمون سر بزن …