و جهان را به یک چشم می بیند ,چشم زندگی !!! - کافه تنهایی

کافه تنهایی

و جهان را به یک چشم می بیند ,چشم زندگی !!!

عاشقانه
بامدادان خورشید با شیپور نورانی خود برای جهان بیدارباش می زند …گل آفتابگردان به خورشید تعظیم می کند …

گرد آفتاب می گردد …

تا با نام ” آفتاب گردان” به گلها پز بدهد !!!

گلها اما …

حسرت نمی خورند

گلها میدانند که خورشید ، خودی و غریبه نمی شناسد

خورشید ، عزیز دردانه ندارد

و جهان را به یک چشم می بیند … چشم زندگی !!!

کاش …

گل آفتابگردان می دانست … کاش …!!!

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 735
برچسب ها :
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • erfan :

    زندگی حکمت اوست
    چند برگی را تو ورق خواهی زد
    مابقی را قسمت
    قسمتت شادی باد…

  • گلبهار :

    معلم پای تخته داد می زد

    صورتش از خشم گلگون بود

    و دستانش به زیر پوششی از گردپنهان بود

    ولی ‌آخر کلاسی ها

    لواشک بین خود تقسیم می کردند

    وان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق می زد

    برای آنکه بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی پایان

    تساوی های جبری رانشان می داد

    خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک

    غمگین بود

    تساوی را چنین بنوشت

    یک با یک برابر هست

    از میان جمع شاگردان یکی برخاست

    همیشه یک نفر باید به پا خیزد

    به آرامی سخن سر داد

    تساوی اشتباهی فاحش و محض است

    معلم

    مات بر جا ماند

    و او پرسید

    گر یک فرد انسان واحد یک بود ایا باز

    یک با یک برابر بود

    سکوت مدهوشی بود و سئوالی سخت

    معلم خشمگین فریاد زد

    آری برابر بود

    و او با پوزخندی گفت

    اگر یک فرد انسان واحد یک بود

    آن که زور و زر به دامن داشت بالا بود

    وانکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت

    پایین بود

    اگر یک فرد انسان واحد یک بود

    آن که صورت نقره گون

    چون قرص مه می داشت

    بالا بود

    وان سیه چرده که می نالید

    پایین بود

    اگریک فرد انسان واحد یک بود

    این تساوی زیر و رو می شد

    حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود

    نان و مال مفت خواران

    از کجا آماده می گردید

    یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد ؟

    یک اگر با یک برابر بود

    پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد ؟

    یا که زیر صربت شلاق له می گشت ؟

    یک اگر با یک برابر بود

    پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد ؟

    معلم ناله آسا گفت

    بچه ها در جزوه های خویش بنویسید

    یک با یک برابر نیست

  • سمانه :

    Golbahar jan kheili vaght bud donbale in shear budam mamnun, nemiduni shaeresh kie?

  • گلبهار :

    زندگی » زیباست، کو چشمی که « زیبائی » ببیند ؟
    کو « دل آگاهی » که در « هستی » دلارائی ببیند ؟
    صبح ها « تاج طلا » را بر ستیغ کوه، یابد
    شب « گل الماس » را بر سقف مینائی ببیند
    ریخت ساقی باده های گونه گون در جام هستی
    غافل آنکه « سکر » را در باده پیمائی ببیند
    شکوه ها از بخت دارد « بی خدا » در « بیکسی ها »
    شادمان آنکو « خدا » را وقت « تنهائی » ببیند
    « زشت بینان » را بگو در « دیده » خود عیب جویند
    « زندگی » زیباست کو چشمی که « زیبائی » ببیند ؟


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید