همه با آينه گفتم ، آری
همه با آينه گفتم ، که خموشانه مرا می پاييد
گفتم ای آينه با من تو بگو
چه کسی بال خيالم را چيد ؟
چه کسی صندوق جادويی انديشه من غارت کرد ؟
چه کسی خرمن رويايی گل های مرا داد به باد ؟
سر انگشت بر آيينه نهادم پرسان
چه کس آخر چه کسی کشت مرا
که نه دستی به مدد از سوی ياری برخاست
نه کسي را خبري شد نه هياهويی در شهر افتاد ؟!
آينه
اشک بر ديده به تاريکي آغاز غروب
بی صدا بر دلم انگشت نهاد …
دیدی که صبح میشود شب ها بدون من……؟؟؟ دیدی که میگذرد روزها بدون من……؟؟؟ این نبص زندگی بی وقفه میزند… فرقی نمیکند!!! بامن……!!! بدون من……!! دیروز گرچه سخت…… امروز هم ...
در هجر او بر ما گذشته ست
که باک از شورش محشر نداریم !
{ میرزا محسن تأثیر تبریزی }
همه با آينه گفتم ، آری
همه با آينه گفتم ، که خموشانه مرا می پاييد
گفتم ای آينه با من تو بگو
چه کسی بال خيالم را چيد ؟
چه کسی صندوق جادويی انديشه من غارت کرد ؟
چه کسی خرمن رويايی گل های مرا داد به باد ؟
سر انگشت بر آيينه نهادم پرسان
چه کس آخر چه کسی کشت مرا
که نه دستی به مدد از سوی ياری برخاست
نه کسي را خبري شد نه هياهويی در شهر افتاد ؟!
آينه
اشک بر ديده به تاريکي آغاز غروب
بی صدا بر دلم انگشت نهاد …
{ سیاوش کسرایی }
حالا که نیستی،
پرنده ای آمده است،
در حوالی همین باغ روبه رو…
هیچ نمی خواهد
فقط می گوید
کو کو…
سایتون فوق العادست
تازه پیداش کردم اما انگار سال ها حرف دل من رو میزده
خدا قوت.منتظر پست های جدیدتون هستم