روزهای سخت ... - کافه تنهایی

کافه تنهایی

روزهای سخت …

روزهای سخت

به روزهای سخت که رسید…
بسیار تفاوت داشت،
آنکس که در روزهای خوب بامن…
بسیار تفاهم داشت…!

دسته بندی : شعر و دلنوشته
بازدید : 1739
برچسب ها :
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • ارام :

    این آینده کدام بود که…
    بهترین روزهای عمر را…
    حرام دیدارش کردم…؟

  • ارام :

    دست هایم را شکستند،گلایه ای نیست
    سهم دست بی نمک شکستن است….

  • ارام :

    خدایا…
    هیچ می دانی که همیشه به موقع
    به داد دلم… تو می رسی؟؟
    آنجا که خسته ام…
    آنجا که دل شکسته ام…
    آنجا که از همه ی عالم و آدم گسسته ام…
    همیشه تو همان دستی هستی
    که می گیری از دلم غبار غم ها را،
    خدایا…سپاس

  • ارام :

    برای چه برایت
    بمیرم؟
    وقتی می دانم
    هنوز هم
    برای نگاه دیگران

    تب می کنی.

  • ارام :

    چقدر دور تر از احساسم ایستاده ای
    آنجا که تو ایستاده ای
    صدای مرا هم نمی شنوی
    چه برسد به دلتنگی…

  • گلبهار :

    برای روز میلاد تن من
    نمی خوام پیرهن شادی بپوشی
    به رسم عادت دیرینه حتی
    برایم جام سرمستی بنوشی
    برای روز میلادم اگر تو
    به فکر هدیه ای ارزنده هستی
    منو با خود ببر تا اوج خواستن
    بگو با من که با من زنده هستی
    بگو با من که با من زنده هستی …

    که من بی تو نه آغازم نه پایان
    تویی آغاز روز بودن من
    نذار پایان این احساس شیرین
    بشه بی تو ، غم فرسودن من
    بشه بی تو ، غم فرسودن من ..

    نمی خوام از گلای سرخ و آبی
    برایم تاج خوشبختی بیاری
    به ارزشهای ایثار محبت
    به پایم اشک خوشحالی بباری
    بذار از داغی دستای تنها
    بگیره هرم گرما بستر من
    بذار با تو بسوزه جسم خستم …

    ببینی آتش و خاکسترِ من
    تو ای تنها نیاز زنده موندن
    بکش دست نوازش بر سر من
    به تن کن پیرهنی رنگ محبت
    اگه خواستی بیایی دیدن من
    اگه خواستی بیایی دیدن من …

    که من بی تو نه آغازم نه پایانم
    تویی آغاز روز بودن من
    نذار پایان این احساس شیرین
    بشه بی تو غم فرسودن من
    بشه بی تو غم فرسودن من …

  • گلبهار :

    بی تو دلم
    سازی شکسته است
    با هزاران ترانۀ خاموش
    در خاطر سیم هایش

  • erfan :

    من نشستم بروي

    مي بخري

    برگردي

    ترسم اين است

    مسلمان شده باشي جايي… :flr

  • erfan :

    این همه نوشتن ها

    وقتی مرا به تو نرساند

    چه فایده ای دارد… :flr

  • فرزان :

    باید باور کنیم
    تنهایی
    تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
    چیزهای بدتری هم هست،
    روزهای خسته‌ای
    که در خلوت خانه پیر می‌شوی…
    و سال‌هایی
    که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
    تازه
    تازه پی می‌بریم
    که تنهایی
    تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
    چیزهای بدتری هم هست:
    دیر آمدن!

  • فرزان :

    فقد یک پلک با من باش نمی خوام از کسی کم شی
    ازت تصویر می گیرم که رویای یه قرنم شی
    فقد یک پلک با من باش , بگم سرتاسرش بودی
    به قلبم حمله کن یک بار, بگم تا آخرش بودی …

    نمی شی عشق سابق, پس بیا و اتفاقی باش
    یه فصل رو که نمی مونی, تو یک لحظه اقاقی باش
    نمی شه با تو که خوبی به ظاهر هم کمی بد شد
    به آدم های شهرت هم علاقه مند باید شد
    فقد یک پلک با من باش …

    اگه قلبت یه جا دیگست؛ با چشمات صحنه سازی کن
    اگه گیری نمی تونی, توی دو نقش بازی کن

  • فرزان :

    تو با سکوت حرف می زنیو من با شعر ..

    تو با غرور حرف می زنی
    و من با عشق ..

    تو می توانی همه را به یک اندازه دوست داشته باشی
    و من تنها می توانم یک نفر را
    به اندازه ی همه دوست داشته باشم ..

    تو دلت را از من پنهان کردی ، ترسیدی رازداری بلد نباشم
    و من چه زیبا به تو اطمینان کردم و
    اجازه دادم بدانی چقدر دوستت دارم ..

    تو خشنود از این که توانسته ای از عشق فاصله بگیری
    و من خشنود از این که کوتاهی نکردم و
    برای این عشق تا پای گریه ایستادم … !

    راستی ،
    کدام یک خوشبخت تریم !؟

  • فرزان :

    گاهی برای او
    چیزهایی می نویسی ..
    بعد پاک میکنی !
    او هیچ یک از حرف های تو را
    نمی خواند
    اما تو ..
    تمام حرف هایت را گفته ای … !

  • گلبهار :

    می‌شود با یکی چای بخوری
    با یکی سفر بروی
    با یکی عکس بگیری
    راه بروی …
    اما فقط یکی‌ست که برایَ‌ش
    چای می‌ریزی
    با او حرف می‌زنی ، راه می‌روی
    وَ دوستش می‌داری ..

    { افشین صالحی }

  • گلبهار :

    سارایی و فرشته پیداتون نیس کوشین

    • فرشته :

      سلام گلبهار جون. ممنون که به یادم بودی

      حال و روزم مثل این روزا ابری و بارونی بود دل و دماغ نداشتم ……

      • گلبهار :

        سلام فرشته عزیز…خدانکنه ناخوش ببینمتون..هروقت دلت گرفت هروقت شاد بودی بیا کافه اینجا به من که خیلی خوش میگذره هر حالتی باشی حالتو جا میاره انشالله دیگه ناراحتی هیشکیو نبینیم

        • کافه تنهایی :

          درود گلبهار جان
          خوشحالیم که این حرفا رو می شنویم شما خیلی دلتون پاکه

          فرشته جان زندگی با خوب و بدش می گذره مهم اینه ما چطور رفتار کنیم

          با ناراحتی چیزی حل نمی شه

          با آرزوی شادی تمام سرزمینم :flr

          • گلبهار :

            ممنون شما لطف دارین

          • فرشته :

            سلام گلبهار جونم.
            روزهای سخت می گذره ولی جون ادم و میگیره تا بگذره….
            خوشحالم که دوستای خوبی مثل شما و کافه عزیز دارم.
            حالم بهتر شده بیشتر میام کافه . اینجا رو دوست دارم و همینطور دوستای خوبم رو .
            کافه تنهایی عزیزم از شما هم ممنونم.
            سلامت و شاد باشید.

          • کافه تنهایی :

            :flr

  • گلبهار :

    جنونی است در من
    که در شعر ، باران و
    در رنج ، لبخند و
    در عشق ، فریاد می‌آفریند ..

    { سید علی میر فضلی }

  • گلبهار :

    دوست داشتن ات
    نوشتنی نیست
    که واژه ها
    نه قلبی برای شکستن دارند
    و نه دستی برای سرد شدن
    دلتنگ که می شوم
    نه چشم گریه ای دارند در باران
    نه پائی برای گم شدن در باد
    دوست داشتن ات را
    نمی شود نوشت
    وقتی که واژه ها
    نه موئی برای سپید شدن دارند
    و نه اندامی برای خم شدن
    عشق تو انتظار ست
    که کاغذ های کاهی نمی فهمند
    دوست داشتن ات
    حسرتی ست
    که در دل هیچ واژه ای نمی ماند
    و من زنده ام تا معلوم شود
    عشق طولانی ست

  • گلبهار :

    بی چراغ چشمانت
    زندگی
    قدم زدن در تاریکی ست !

  • گلبهار :

    سخت ترین لحظه ها
    زمانی نیست
    که چشمانت اشک می ریزند
    وقتی ست
    که مجبوری آن اشک ها را
    با لبخندی بر لب
    در نگاهت پنهان کنی

  • شبنم :

    سلام دوستان ، من خيلي علاقه مندم كه تو اين جمع دوستانه فعاليت كنم از شما دوستان هنرمند ميخوام كه راهنماييم كنيد كه چه مطالبي بذارم ، يه سالي هست كه با كافه آشنا شدم و مطالب قشنگتونو ميخونم

    • گلبهار :

      سلام شبنمی خوش اومدی به کافه تنهایی..اینجا هرچی دل تنگت میخواد بگو هیچ آداب و ترتیبی هم نداره منتهاش بیشتر ما بچه ها تو پست های جدید کامنت میذاریم و پست های قدیمی رو دیگه ول میکنیم به امون خدا :d ..حالا تو خواستی اونجاها هم کامنت بذار..موفق باشی

  • شبنم :

    سلام دوستان ، يه سالي هست كه با كافه آشنا شدم و مطالب قشنگتونو ميخونم، بسيار زيباست ، موفق باشين

  • دیبا :

    عشق رو نوش کردم
    نه طعم چای صبح و تازه دم مادرم را میداد
    نه طعم تلخ و خوش بوی قهوه هایم را …
    عشق طعم عشق داشت، شیرین اما تلخ و سوزناک
    (دیبا)
    سلام، من از کاربرانی هستم که چراغ خاموش خراب اینجا م
    اشعارتونو میخونم و حال میکنم
    کافه چی مدت گرم
    از اشعار زیبایی که گلبهار و فرشته و عرفان جان می ذارن لذت می برم
    از همه تون ممنونم :lv
    فقط کاش اجازه داشتیم یه کافه ای ما اینجا سرو کنیم :flr


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید