خورشید را میدزدم
فقط برای تو !
میگذارم توی جیبم
تا فردا بزنم به موهایت
فردا به تو میگویم چقدر دوستت دارم !
فردا تو میفهمی
فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت. میدانم !
آخ … فردا !
راستی چرا فردا نمیشود ؟
این شب چقدر طول كشیده …
چرا آفتاب نمیشود ؟
یكی نیست بگوید خورشید کجا رفته ؟
“شل سیلور استاین”
یاد گرفته ام که ازهیچ نگاهی خیال دوست داشتن به سرم نزند….
که بشنوم تا فردا وبروی خودم نیاورم که فرداها هیچ وقت نمی آیند….
تارسیدن به طلوع چشمانت
چند فروغ ستاره باقیست
مبادا
چشم برهم زنم و تیرگی شب هجرت مرا خواب کند
و آن هنگام که هوش آیم وقت غروب رسیده باشد
امشب تمام حوصله ام را
در یک کلام کوچک
از تو
خلاصه کردم
ای کاش می شد
یک بار بگویم ” دوستت دارم ”
ای کاش فقط
تنها همین یک بار
تکرار می شد!
سلام وبت عالیه میشه منم لینک کنی [گل]
سلام زهرا جان، ممنون از لطفت دوست خوبم ، چرا نمیشه حتما این کارو میکنم …
امروز ما
ادامه دیروز است
فردای ما ادامه امروز
دیروزمان درجستجوی همسفر
همراه
همدرد
همدلی
بی هیچ حاصلی گذشت
امروز در منتهای تنهایی
وناتوانی از تحمل غمهای زندگی
رنجور ودلشکسته
ناشادمان وخسته بسر میبریم
فردا
مگر وقوع معجزتی
یا اتفاق ساده ای
یا طلعت ستاره اقبالی
شاید فردا!!!!
سلام گلبهار عزیز ممنون واقعا عالی بود
گاه این مردم هم،
دانه های دلشان پیداست!
چون انار …
اگر شکسته باشد دلشان …
سلام..
نوشته هاتون خیلی عالیه منم بااجازتون استفاده کردم…
ممنون دنیا جووووووووون، دوست خوبم بازم سر بزن بهم
salam alireza jan manam vebeto kheyliiiii dost daram. khaste nabashi
من شاهد نابودی دنیای منم
باید بروم دست به کاری بزنم
حرفت همه جا هست چه باید بکنم
با این همه بن بست چه باید بکنم….
وااااااااااااااای پریسا … این شعر علیرضا آذر و دکلمه اش رو همیشه همیشه گوشش میدم و بیشتر از این قسمتش خوشم میاد که میگه ” ای تف به جهان تا ابد غم بودن … ای مرگ بر این ساعت بی هم بودن … یادش همه جا هست خودش نوش شما … ای ننگ بر او، مرگ بر آغوش شما … شمشیر بر آن دست که بر گردن نشست … لعنت به تنی که در کنار تو نشست … دست از شب و روز گریه بردار گلم … با پای خودم میروم اینبار گلم …. “
سلام پریسا جان ممنون از حضور گرم و صمیمیت ، این وب متعلق به خودت داره
khoshhalam ke khoshet omad… manam kheyliiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii in shero dost daram
عشق
کودتایی ست
در کیمیای تن
و شورشی ست شجاع
بر نظم اشیا
و شوق تو
عادت خطرناکی ست
که نمیدانم چگونه از دست آن
نجات پیدا کنم
و عشق تو
گناه بزرگی ست
که آرزو میکنم
هیچ گاه (بخشیده )نشود
فراموش نمی کنم…
تو را دوست دارم
چه فرق مى کند که چرا
یا از چه وقت
یا چطور شد که…
چه فرق میکند
وقتى تو باید” باور “کنى
که نمى کنى
و من باید “فراموش “کنم
که نمى کنم!!
ور تو پنداری
مرا بی تو
قراری هست
نیست!
:cry: :cry: :cry: :cry: :cry: :cry: وقتی دلت گرفت سکوت کن چون این روز ها هیچ گس معنای دلتنگی را نمی داند :cry: :cry: :cry: :cry: :cry: :cry: