تکیه داده بودم ... - کافه تنهایی

کافه تنهایی

تکیه داده بودم …

با چتر زیر باران
“دوستت دارم”

تکیه کلام تو بود

من بی جهت به آن

تکیه داده بودم

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 849
برچسب ها : ,
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • Mehraban :

    سلام سارا جان :lv
    لبخند زدى آسمان آبى شد
    شبهاى قشنگ دی مهتابى شد
    پروانه پس از تولد زيبايت
    تا آخر عمر غرق بيتابى شد٠

    تولدت مبارک عزیزم :lv
    ببخش دیر اومدم از صبح صفحه کافه برام باز نمی‌شد نمی دونم چرا ؟؟؟؟؟

    سارا جان امیدوارم قشنگترین شب و روز تولد و داشته باشی و به تمام آرزوهای قشنگت که البته هر آنچه که به صلاح توست برسی عزیزم :flr :lv :lv :lv

    باز هم تولدت مبارک و لحظه هایت سرشار از شادی :lv

    • sara :

      سلااااام مهربون جونم عزییییزم آخه چرا تو انقد ماهی انقد گلی :lv قربونت برم با این شعر قشنگ و دعای قشنگی که کردی خیلی خوشحالم کردی
      من واقعا خوشحالم از اینکه با دوستای گلی مثل شما اینجا آشنا شدم ممنونم عزیزم از تو از گلبهار جان از مدیر کافه و …. به خاطر لطفی که به من دارید و تبریک زیباتون :flr :flr :flr :_ :lv :lv :lv

      • Mehraban :

        درود بر تو سارا جان :flr

        مگه میشد تولدت و فراموش کنم …
        مهربونی از وجود خودته عزیزم :lv
        من هم خوشحالم دوستان خوبی نصیبم شده :lv

        سلامت باشی سارا گل :flr :flr :flr :flr

  • مسافر صحرای سکوت :

    من صبح فردا را عزیز باور ندارم
    یک بار دیگر دیدنت باور ندارم
    من را به دوزخ می برند نامهربانان
    مثل تو بودن در بهشت باور ندارم
    باور ندارم من رفتنت را……
    باور ندارم دل کندنت را…..
    باور ندارم ای عزیز غم خوردنت را

  • Mehraban :

    بر جمال این دو یاس بى قرینه بنگرید
    گاه سوى مکه گه سوى مدینه بنگرید
    محور اسلام و قرآن در ثبات از این دو مَه
    مکتب توحید باشد در حیات از این دو مه
    روشن آفاق تمام کائنات از این دو مه
    منجلى اوصاف بى پایان ذات از این دو مه

    ولادت حضرت محمد(ص) و امام صادق(ع) بر شما دوستان عزیز مبارک باد :flr :flr :flr :flr :flr

  • sanaz :

    :sd
    چه زود به نبودن باهم عادت کردیم…
    انگار دیگر هیچ کدام از ما تنها نیست!
    من با تنهایی…
    و،
    تو با تن ؛هایی!

  • sara :

    تو نه مهتاب و نه خورشیدی و نه دریایی

    تو همان ناب ترین جاذبه ی دنیایی

    تو پر از حرمت بارانی و چشمت خیس است

    حتم دارم که تو از پیش خدا می آیی

    مثل اشعار اهورایی باران پاکی

    و به اندازه ی لبخند خدا زیبایی

    خواستم وصف تو گویم همه در یک رویا

    چه بگویم که تو زیبا تر از آن رویایی

    مثل یک حادثه ی عشق پر از ابهامی

    و گرفتار هزاران اگر و امایی

    ای تو آن ناب ترین رایحه ی شعر بهار

    تو مگر جام شرابی که چنین گیرایی؟

    من به اندازه ی زیبایی تو تنهایم

    تو به اندازه ی تنهایی من زیبایی

    عاشقی را چه نیازست به توجیه و دلیل

    که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی

    نادر صهب
    زیباترین اشعار عاشقانه معاصر(توسط علیرضا)


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید