راستی این تصویر فکرکنم قبلا هم دیدما همین جا تو همین کافه؟یا اشتباه میکنم؟نوشته جدید تصویر جدید ومختص خودش باید داشته باشه یعنی کسی میره حموم که نمیاد لباسای قبلش بپوشه لباس جدید میپوشه حالا ربط نداشت داشت خدا داند خخخخخخخ …ضمنا داستان هم بذارین خیلی وقته نذاشتین یعنی من که وارد کافه شدم تا الان دیگه داستان ندیدم.
خورشید بتابد یا نتابد
ماه باشد یا نباشد
شب و روز من یکی شده
فرقی ندارد برایم
همه چیز برایم رویا شده
عشق تو برایم آرزو شده
به رویا و آرزو کاری ندارم
حقیقت این است که دوستت دارم !
حس خوب با تو بودن دیگه با من آشنا نیست
شعر خوب از تو خوندن دیگه لالایی من نیست
من همونم که یه روزی واسه چشمات خونه ساختم
واسه بوسیدن دستات همه زندگیمو باختم
توی رود خونه ی قلبت قایق من رفتنی بود
کاش از اول می دونستم قایقم شکستنی بود
واسه درد صد تا عاشق زیر پنجرت می خوندم
توی هر شهری که بودی من مسافرت می موندم
اگه بارونی نباشه واسه ریشه ی درختم
تو نیاز تو می موندم تا بباری روی بختم
قامت خوب و قشنگت شده درمون تب من
سفرت بی انتها بود واسه قصه ی شب من
چیز تازه ای ندارم که به پای تو بریزم
دست خوب مهربونی یاورت باشه عزیزم…
یه دریا تو چشام دارم، شبم سر ریزه بارونه
بدونه تو کسی جز من کناره تو نمی مونه
چشام خیسن خداحافظ
عزیزه من خداحافظ
شروع رفتنت بی من شروعه شعر اندوهه
بدون بعد از تو یاد تو برام سنگین مثل کوهه
غزل سر در گمه بی تو ترانه بوی غم داره
دیگه دستای لرزونم تب دستاتو کم داره
هرشب مي بافم تمام خاطرات خوش باتوبودن را
چون شال گردني گرم و زيبا
درزمستاني بسيارسرد و سخت
گرم ميشوم با يادت
ميدانم خواهد آمد
روزي که دستانت را بجاي شال حلقه کني برگردنم
فرض کن
به عکاس بگويم
تارهاي سپيد را سياه کند
و چين و چروک را ماست مالي
و حتي از آن خنده ها که دوست داري برايم بکارد
باز هم از نگاهم پيداست چقدر به نبودنت
خيره مانده ام .
بیا تا برایت بگویم
چه می کشد آنکه غریب است در ازدحام آشنا
در ازدحام بی کسی
فریاد زنم خدایا
جانم بر لب آمد
از اینهمه ملامت
اما ..
سکوت من دوباره
در ازدحام بی کسی
باشد حدیث دیگری…
دیدی که صبح میشود شب ها بدون من……؟؟؟ دیدی که میگذرد روزها بدون من……؟؟؟ این نبص زندگی بی وقفه میزند… فرقی نمیکند!!! بامن……!!! بدون من……!! دیروز گرچه سخت…… امروز هم ...
یادگار از تو همین سوخته جانی است مرا
شعله از توست ، اگر گرم زبانی است مرا
به تماشای تن سوخته ات آمده ام
مرگ من باد كه این گونه توانی است مرا
نه زخون گریه آن زخم ، گزیری ست تو را
نه از این گریه یكریز ، امانی است مرا
باورم نیست ، نگاه تو و این خاموشی؟
باز برگردش چشم تو گمانی است مرا …
به حرف تو رسیده ام
به حروف نام تو باقی حرفها را برای چه اختراع کرده اند ترکیب شان,جز دروغی برای ادامه زندگی نیست!
سلاااااااااااااام:-)
سلام
خوش اومدی سارا جان
گمم نکن…
در گوشه ای از حافظه ات مینشینم آرام…
فقط بگذار بمانم…
………………….
کافه تنهایی عزیز مثل همیشه زیبا بود
ڪلیدهایم از جیبم مے افتند
ڪیف پولم را گم مے ڪنم
گوشے ام را جا مے گذارم
و عجیب ڪه
{ تــــ ـــُـــ ـو } را
ڪه نیستے
مے برم با خودم
در جیبم
در ڪیفم
در دلــ ـ ـ ـ ـ ـ ـم . . .
این روز ها یکدیگر را چه خوب فراموش می کنیم
همه ی کارهایمان به این خوبی بود
چه خوب بود
کجاااااایییید:-(
رو به میخانه نهادم که شوم غرق شراب
پیش دریای نگاه تو «نمی» بیش نبود..
منظورتون اینه که من برم؟؟؟!!!!!:'(
سلام سارا جان خوش اومدی به دل نگیر اینا از بس شبانه روز دارن تو کافه کار میکنن خسته ان رفته بودن استراحت کنن واسه همی گاهی دیر به دیر میان
مرسی فکر کردم دیگه جوابمو نمیدید:-(
درود
نه چرا جواب ندیدم
همین چندروز پیش/فکر میکردم/ میتوانم عاشق کسی شبیه تو شوم/ از همین چند روز پیش/هیچ کس،شبیه تو نیست
گلبهار جون سلام ممنون عزیزم
راستی این تصویر فکرکنم قبلا هم دیدما همین جا تو همین کافه؟یا اشتباه میکنم؟نوشته جدید تصویر جدید ومختص خودش باید داشته باشه یعنی کسی میره حموم که نمیاد لباسای قبلش بپوشه لباس جدید میپوشه حالا ربط نداشت داشت خدا داند خخخخخخخ …ضمنا داستان هم بذارین خیلی وقته نذاشتین یعنی من که وارد کافه شدم تا الان دیگه داستان ندیدم.
خورشید بتابد یا نتابد
ماه باشد یا نباشد
شب و روز من یکی شده
فرقی ندارد برایم
همه چیز برایم رویا شده
عشق تو برایم آرزو شده
به رویا و آرزو کاری ندارم
حقیقت این است که دوستت دارم !
حس خوب با تو بودن دیگه با من آشنا نیست
شعر خوب از تو خوندن دیگه لالایی من نیست
من همونم که یه روزی واسه چشمات خونه ساختم
واسه بوسیدن دستات همه زندگیمو باختم
توی رود خونه ی قلبت قایق من رفتنی بود
کاش از اول می دونستم قایقم شکستنی بود
واسه درد صد تا عاشق زیر پنجرت می خوندم
توی هر شهری که بودی من مسافرت می موندم
اگه بارونی نباشه واسه ریشه ی درختم
تو نیاز تو می موندم تا بباری روی بختم
قامت خوب و قشنگت شده درمون تب من
سفرت بی انتها بود واسه قصه ی شب من
چیز تازه ای ندارم که به پای تو بریزم
دست خوب مهربونی یاورت باشه عزیزم…
یه دریا تو چشام دارم، شبم سر ریزه بارونه
بدونه تو کسی جز من کناره تو نمی مونه
چشام خیسن خداحافظ
عزیزه من خداحافظ
شروع رفتنت بی من شروعه شعر اندوهه
بدون بعد از تو یاد تو برام سنگین مثل کوهه
غزل سر در گمه بی تو ترانه بوی غم داره
دیگه دستای لرزونم تب دستاتو کم داره
چشام خیسن خداحافظ
عزیزه من خداحافظ
هرشب مي بافم تمام خاطرات خوش باتوبودن را
چون شال گردني گرم و زيبا
درزمستاني بسيارسرد و سخت
گرم ميشوم با يادت
ميدانم خواهد آمد
روزي که دستانت را بجاي شال حلقه کني برگردنم
فرض کن
به عکاس بگويم
تارهاي سپيد را سياه کند
و چين و چروک را ماست مالي
و حتي از آن خنده ها که دوست داري برايم بکارد
باز هم از نگاهم پيداست چقدر به نبودنت
خيره مانده ام .
هنوز هم تو بهترين بهانه اي
به شوق هر تبسمت دلم هزار پاره مي شود
هنوز هم تو بهترين خيال عاشقانه اي
مرا ببين شکسته ام دگر از عشق خسته ام
هنوز هم تجسم قشنگ کودکانه اي
دلم از اين و آن گرفت
به خواندن ترانه اي مرا دوباره شاد کن
هنوز هم تو بهترين ترانه اي….
ابــرها را کـنار زده ام منــتظرت
بـر پـشت بـام دلـم دراز کـشیـده ام
تـا لبـخـندت را
در آغـوش گـیـرم.
بیـا کـه آسمـان سیـاهـم ستـاره زیـاد دیـده
مـاه کـم دارد
تـا بـدرخشد چـشمـانـم…
بیا تا برایت بگویم
چه می کشد آنکه غریب است در ازدحام آشنا
در ازدحام بی کسی
فریاد زنم خدایا
جانم بر لب آمد
از اینهمه ملامت
اما ..
سکوت من دوباره
در ازدحام بی کسی
باشد حدیث دیگری…