بلند می خندم و با هر سازی می رقصم! - کافه تنهایی

کافه تنهایی

بلند می خندم و با هر سازی می رقصم!

عاشقانه

می خندم…

ساده می گیرم …

ساده می گذرم …

بلند می خندم و با هر سازی می رقصم …!

نه اینکه دلخوشم! نه اینکه شادم و از هفت دولت آزاد!

مدت طولانی شکستم,

زمین خوردم,

سختی دیدم,

گریه کردم و حالا ….

برای “زنده ماندن” خودم را به “کوچه ی علی چپ” زده ام …!

روحم بزرگ نیست!

دردم عمیق است …

می خندم که جای زخم ها را نبینی …!!!

دسته بندی : مطالب عاشقانه
بازدید : 1261
برچسب ها :
اشتراک مطلب :
اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در توييتر اشتراک گذاري در گوگل پلاس اشتراک گذاري در فیس نما ايميل کردن اين مطلب

  • کافه تنهایی :

    در یک قدمی تو اما زیر سقفی دیگر، بیتاب دیدارت نشسته ام . هوای این روزها گرگ و میش است…خوشی و غم در هم آمیخته آنگونه که گاه نمی دانم بین خنده و گریه کدام را انتخاب کنم! دلتنگم
    این روزها همه ی حس های من درهم و سرگردانند.صبر عجیبی را تجربه می کنم .آنقدر عجیب که انگار روز به روز بر آن افزوده می شود اما پایانی ندارد.
    این روزها مشکلات را حل کرده ایم اما هنوز یک و تنها یک مشکل دیگر باقی مانده است .
    براستی خدا ؟ چه می شود اگر این یک مهره ی باقیمانده از تسبیح هزار دانه ی مشکلات ما را نیز رد کنی و ” یکی نبود ” قصه ی تلخ این روزهای سخت بگذرد و جای خود را به ” دو تا بود ” بدهد ؟
    خسته ام و منتظر رد شدن این آخرین مهره ی تسبیح …
    خدایا فقط یک یاری دیگر، فقط یک نگاه دیگر …

  • گلبهار :

    دلم خوش نيست…
    دلتنگم…
    کسي شايد نميفهمد…
    کسي شايد نميداند…
    کسي شايد نميگيرد مرا از دست تنهايي…
    تو ميخواني فقط شعري و زير لب آهسته ميگويي…
    عجب احساس زيبايي…!
    تو هم شايد نميداني…!!

  • گلبهار :

    دلشوره تمام لحظاتي را دارم
    که دلتنگ مي شود دلم ،
    و دست هايت دگر ، کنار نمي زنند دلواپسي ام را …

  • گلبهار :

    حکايت من ؛ حکايت کسي است که عاشق دريا بود ، اما قايق نداشت
    دلباخته ی سفر بود ؛ همسفر نداشت
    حکايت کسي است که زجر کشيد ،اما ضجه نزد
    زخم داشت و نناليد
    گريه کرد ؛ اما اشک نريخت
    حکايت من ؛ حکايت چوپان بي گله وساربان بي شترست !
    حکايت کسي که پر از فرياد بود ، اما سکوت کرد ؛ تا همه ی صداها را بشنود.

  • گلبهار :

    وقتي تلفن زنگ مي‌زند

    يعني از ياد نرفته‌اي

    حتي اگر به اشتباه شماره‌ات را گرفته باشند

    ببين دوست من !

    در اين دنيا

    خيلي از آدم‌ها هست‌اند که

    شماره‌شان حتي به اشتباه گرفته نمي‌شود

  • گلبهار :

    تو بگو با چه امیدی

    به چه شوق

    به چه عشقی

    زندگی را بگذرانم

    تو بگو با چه شوری

    به چه لبخند

    به چه آغوش دلم باز کنم

    من بگویم که پس از رفتن تو

    دل من

    سوی کسی

    روی کسی

    آغوش به سمت احدی

    باز نکردم

    من بگویم که نگاهت

    با چه عمقی

    به دلم کرد نفوذ

    که دگر بر روی کسی باز نشد

    تو بگو ای دل زندانی و آواره ی من

    که به بند او اسارت داری

    به کدامین نگه خیره او

    شوق روی

    تو بگو دست نیازمند عشق

    که پس از رفتن او

    به چه امیدی من

    دست و دل به چه رویی

    به نوازش بکشانم

    ای زمانه تو بگو

    دوری ار عشق را

    تو بخوان

    آواز درماندگی ام را

    تو بخند

    بر شب و تنهایی و

    درد و هجران و غمم

  • گلبهار :

    زندگي مي‌گفت
    از هرچيز
    مقداري به جا مي‌ماند !
    دانه‌هاي قهوه در شيشه ،
    چند سيگار در پاکت ،
    و کمي درد در آدمي ..

  • گلبهار :

    بي تو به روستاي زلزله زده اي مي مانم
    که هرثانيه
    در حال فرو ريختنم

  • گلبهار :

    خدایا …
    سیب که شیرین است
    سهل!
    تو بگو، زهر!
    هرچه که باشد …
    بیار،با تمام وجود می بلعم…
    تو فقط مرا از این دنیا بنداز بیرون …!

  • گلبهار :

    به دنبال ویلچرى هستم براى روزگار!
    ظاهرا پایى براى راه آمدن بامن ندارد

  • گلبهار :

    به راستي چه سخت است خندان نگهداشتن لبها
    در زمان گريستن قلبها
    و تظاهر به خوشحالي در اوج غمگيني
    و چه دشوار و طاقت فرساست
    گذراندن روزهاي تنهايي
    در حالي که تظاهر مي کني هيچ چيز
    برايت اهميت ندارد
    اماچه شيرين است در خاموشي و خلوت
    به حال خود گريستن


  • :ship :sh :sad :rw :lm :lh :ht :hh :flr :bh :am

     

    کافه تنهایی

    آخرین دیدگاه‌ها

    عاشقانه

    بایگانی شمسی

    دلنوشته ها

    باهمدیگه
    کافه تنهایی ، قدم رنجه فرومودید