کمی از موهایت بی پرواست.
بیرون
ترانه ی دشواری ست
که از کنار تو
آرام نمی گذرد.
عبور کن!
سهم تمام قد آینه های تنها تویی
آینه های تنهایی …
کمی از موهایت
کمی تن ات
کمی از آغوشت همیشه سهم من است
بی پروا
نگاهت می کنم …
وقتی هستی
در دلم قیامتیست
و تمامی ابنای بشر
به تماشای تو برمیخیزند
قامتی که زمین را
از ساقهای گندمی
تا شانهی آسمانیات
بالا میبرد
آمدنت همیشه
قیامتی ست
بلندبالا!
ای تیک تاک نبض!
ای لنگرِ بودن!
بودن چه بیهوده ست
اگر قیامتی نباشد
و من بار دیگر
تو را نبوسم ننوشم نبینم…
چه بیهوده ست اگر قیامتی نباشد
تا در سکوت
دستهای تو را بگیرم
و به ابدیت نگاهت
لبخند بزنم.
آخرین دیدگاهها