نگران درهای بسته نیستم
باز می شوند همه شان
نگران توام
که کدام طرف آستانه می ایستی!
گاهی انقدر دلتنگت میشوم
که اگر بفهمی
از نبودنت خجالت میکشی
مثل کبریت کشیدن در باد….
دیدنت دشوار است.
من که به معجزه عشق ایمان دارم.
میکشم آخرین دانه ی کبریتم را…
در باد …!!
هرچه بادا باد …..!!
کابوسم را تعبیر کردند
به نیامدنت
و من خوب می دانم
همه خواب هایم وارونه اند
تو می آیی….
دلم ابریست..
در هوای رنگین کمان کودکی
برای رنگ بازی هایش!
یکدیگر را رنگی میکردیم
اما هرگز
کسی را رنگ نمیکردیم!
ما بدهکاریم
به یکدیگر
و به تمام ” دوستت دارم ” های نا گفته ای
که پشت دیوار غرورمان ماندند
و ما آنها را بلعیدیم
تا نشان دهیم منطقی وبی نیاز هستیم…
اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمی دانم
اینجا شده پاییز ، آنجا را نمی دانم
اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمی دانم . . .
آخرین دیدگاهها