ریتم ِ خنده هایت را دوست دارم
تو بین ِ تمام ِ آدم ها
در این کُره ی خاکی
تافته ی جدا بافته ای
لبخند بزن
چشمهایت تغییر میکنند،
اما سبز می مانند…
تو تغییر میکنی،
اما خنده ات می ماند…
اینکــه بـاید فـرامـوشت می کـردم
را فــرامــوش کـــردم
تـو تکـراری تـرین “حضـــور” روزگـار منــی
و مــن عجیب؛
بـه بــودن تــــو…
از آنسـوی فاصـله هــا
خــو گــرفتـه ام…
“خسته شدم”
هزارسطر نوشتم و خط زدم…
بی گمان این ها را هم خط خواهم زد
بی فایده است …
حتی به کلمات نمی توان اعتماد کرد…
کلماتی که دوست شان می داری
خسته شدم..
خودتان خط بزنید…
کنار هر جارو و زیر هر پل
در هر سرزمین خدا
ای فرزند از یاد رفتهی نبوغ،
من میفشارم دستت را.
“امیلی دیکنسون”
چشم می گردانم برای دیدنت
شهرها سراب میشود
میبینمت
نه!
اشتباه بزرگی است
جستجوی نگاه های ندیده
حرفهای نشنیده
دلم
دوره گرد بودن نتواند..
زماني
با تكه اي نان
سير مي شدم
و با لبخندي
به خانه مي رفتم
اتوبوس هاي انبوه از مسافر را
دوست داشتم
انتظار نداشتم
كسي به من در آفتاب
صندلي تعارف كند،
در انتظار گل سرخي بودم …
احمد رضا احمدي
چه تلخ است
با بغض بنویسی
با خنده بخوانند …
مبارک باشد بر تو ای بهترین خلق انتخابت به عنوان پیامبر خدا ، تو که مصطفایی و دلیل خلقت ، تو که اول المسلمینی و خاتم المرسلین ، تو که شاهدی و بشارتگر ، هشدار دهنده ای و دعوت کننده ، تو که سراسر لطفی و مهربانی و دلیل مهربانی خدا که چه نیکو بر سر بندگان منت نهاد و چون تویی را یاور امت قرار داد تا الگویی باشی پاک و نیک که نجات دهی بشریت را از باتلاقهای خود ساخته خودخواهی و جهالت و سیر کمال و سعادت را نشانش دهی و امت را پا به پا راهنما باشی و همراه حتی اگر تو را گزند رسانند ، توهین کنند و جسارت را به حد اعلاء رسانند در حق تو و در حق اهل بیتت .
تویی مایه مباهات و فخر انبیاء ، تویی دعوت کننده به سوی حق به فرمان حق و چراغی تابناک و تابنده که بشر فروافتاده در چاه ضلالت و گمراهی را به سوی سعادت و هوشیاری فرا می خوانی و در این راه ، فقیر و غنی ، سیاه و سفید ، عرب و عجم نمی شناسی و جویای حال کسی می شوی که خاکستر به سرت ریخت و می بخشی قاتل حمزه سیدالشهداء را .
تو که کلامت از منبع لایزال الهی سرچشمه می گیرد و رفتارت و سیره زندگانیت سیر و سلوک الی الله است .
ای محمد بخوان به اندازه تمام سختیهایی که از امشب به بعد نصیبت خواهد شد و تو بردباری و صبر را در نهایت کمال و اعتدال به کار خواهی بست ، بخوان به اندازه ی همه اجرت نبوتت که همه را در محبت اهل البیت قرار دادی ، بخوان به اندازه ی راز و نیازت به در گاه حضرت دوست که فرمودی : خدایا مرا یک دم به خود وامگذار و مگر غیر از آن است که حضرت حق ، یونس پیامبر را یکدم به خود واگذاشت و چنان شد که شد .
ای محمد بخوان به اندازه امتت که بعضی از آنان را مایه مباهات خود در برابر دیگر امتها و دیگر انبیا می دانی ، بخوان به اندازه همه تربیت یافتگان مستقیم و غیر مستقیم مکتبی که بنیان نهادی و دم به دم فرا گیرتر و پر صلابت تر طی طریق می کند .
بخوان محمد ، به اندازه همه ما بخوان ، بخوان محمد ، بخوان …
منبع : پایگاه فرهنگی مذهبی نصر ۱۹
نور عترت آمد از آیینه ام
کیست در غار حرای سینه ام
رگ رگم پیغام احمد می دهد
سینه ام بوی محمد می دهد
من سخن گویم ولی من نیستم
این منم یا او ندانم کیستم
جبرئیل امشب دمد در نای من
قدسیان خوانند با آوای من
ای بتان کعبه در هم بشکنید
با من امشب از محمد دم زنید
از هوا گلبانگ تهلیل آمده
دیده بگشائید جبریل آمده
مکه تا کی مرکز نا اهلهاست
پایمال چکمه بوجهلهاست
مکه دریای فروغ وحی شد
بت پرستان بت پرستی نهی شد
روز، روز مرگ ظلم و ظالم است
بانگ نفرت مرد ، اقرا حاکم است
یا محمد منجی عالم توئی
این مبارک نامه را خاتم توئی
انبیا مشعل ز تو افروختند
وز دمت پیغمبری آموختند
غیرت و مردانگی آئین توست
عزت زن در حجاب دین توست
بر همه اعلام کن زن برده نیست
برده مردان تن پرورده نیست
خاتم توحید در انگشت تو
حق به پیش روی و حیدر پشت تو
ما تو را زهرای اطهر داده ایم
شیر مردی مثل حیدر داده ایم
ما تو را دادیم در بین همه
یک خدیجه یک علی یک فاطمه
[ سید محسن احمد زاده ]
“این عید عزیز بر همگی شما فرخنده باد”
آخرین دیدگاهها